strange
strange - عجیب
adjective - صفت
UK :
US :
غیرعادی یا غافلگیر کننده، به ویژه به روشی که توضیح یا درک آن دشوار است
کسی یا چیزی که عجیب است آشنا نیست زیرا قبلاً آنها را ندیده اید یا ملاقات نکرده اید
unusual or surprising especially in a way that is difficult to understand or that is a little frightening
غیرعادی یا غافلگیرکننده، به ویژه به روشی که درک آن دشوار است، یا کمی ترسناک است
کمی عجیب است و باعث می شود کمی احساس تعجب یا نگرانی کنید
عجیب است، به خصوص به روشی جالب. کنجکاوی کمی رسمی تر از عجیب است
strange – used about something that people know little about and are unable to explain or understand
عجیب - در مورد چیزی استفاده می شود که مردم کمی در مورد آن می دانند و قادر به توضیح یا درک نیستند
عجیب به روشی که کمی دیوانه کننده و سرگرم کننده به نظر می رسد - در مورد مردم و رفتار آنها استفاده می شود
slightly strange and different from what you would normally expect – used especially when this is either amusing or worrying
کمی عجیب و متفاوت از چیزی که معمولاً انتظارش را دارید - مخصوصاً زمانی که سرگرم کننده یا نگران کننده است استفاده می شود
بسیار عجیب یا بسیار متفاوت با آنچه شما به آن عادت کرده اید
بسیار عجیب و متفاوت از آنچه معمولاً عادی در نظر گرفته می شود
extremely strange and unconnected with real life or normal experiences, like something out of a dream
بسیار عجیب و بی ارتباط با زندگی واقعی یا تجربیات عادی، مانند چیزی خارج از یک رویا
very strange – used especially about someone having an unusual ability to do something or looking surprisingly similar to someone
بسیار عجیب - مخصوصاً در مورد کسی که توانایی غیرعادی برای انجام کاری دارد یا به طور شگفت انگیزی شبیه به کسی به نظر می رسد استفاده می شود
به گونه ای که غیرعادی یا شگفت انگیز است
غیرمعمول و غیرمنتظره، یا درک آن دشوار است
احساس ناراحتی کنید و عادی یا صحیح نیست
شناخته شده یا آشنا نیست
آشنا نیست، یا درک آن دشوار است. ناهمسان
The description which I had read in a recent newspaper account had struck me as infinitely ironic and strange.
شرحی که اخیراً در یکی از روزنامه ها خوانده بودم، بی نهایت کنایه آمیز و عجیب به نظرم رسیده بود.
ده روز در یک دهکده بیگانه با یک غریبه کاملاً غریب و خانواده کاملاً عجیب او.
I thought it was a little strange and then I remembered the photograph behind his desk in his office.
فکر کردم کمی عجیب است و بعد یاد عکس پشت میزش در دفترش افتادم.
شما می گویید او در خانه است؟ این عجیب است زیرا او به من گفت که برای دو هفته به خارج از کشور می رود.
رفتار عجیب او ترزا را مشکوک کرد.
برای او سخت بود، رفتن در شهری غریب که هیچ کس را نمی شناخت.
مریل در شهری غریب گم شده بود و تنها بود.
او از رفتن به کشور غریبی که در آن کسی را نمی شناخت کمی عصبی بود.
احساس عجیبی داشتم که قبلاً آنجا بودم.
غذای عجیب او را بیمار کرد.
مروارید دختر عجیبی بود که هرگز با بچه های دیگر بازی نمی کرد.
گبی دختر عجیبی است.
مارلا در مورد تربیت فرزندان ایده های عجیبی دارد.
عجیب بود، یادگیری تصمیم گیری با هم.
امروز صبح اتفاق عجیبی افتاد.
حس عجیبی داشت که قبلاً او را در جایی دیده بود.
این ممکن است عجیب به نظر برسد اما حقیقت است.
عجیب است (که) ما از او چیزی نشنیده ایم.
عجیب است که چگونه برداشت های دوران کودکی باقی می ماند.
That's strange—the front door's open.
این عجیب است - درب ورودی باز است.
چیز عجیبی در چشمانش بود.
او به طرز عجیبی به من نگاه می کرد.
من بی صبرانه منتظر امتحان هستم، هر چقدر هم که عجیب به نظر برسد.
عجیب است که بگویم من واقعاً از تلویزیون لذت نمی برم.
من هنوز در سرزمین غریب غریبم.
او در یک تخت عجیب در یک اتاق عجیب از خواب بیدار شد.
هرگز بالابر مردان غریبه را نپذیرید.
در ابتدا مکان برای من عجیب بود.
وقتی پشت میز پدرش نشسته بود احساس عجیبی داشت.
هوا خیلی گرم بود و احساس عجیبی داشتم.
او خوب است، اما کمی عجیب است.
اقدامات او بسیار عجیب تلقی می شد.
لهجه آنها برای گوشش عجیب بود.
ناگهان صدای عجیبی شنیدم.
او عقاید بسیار عجیبی در مورد زنان دارد!
گاهی عجیب ترین حرف ها را می زنید.
حس عجیبی داشتم که قبلا با هم آشنا شده بودیم.
عجیب است که گردشگران تقریباً هرگز از این روستا دیدن نمی کنند.
این عجیب است - من مطمئن هستم که عینکم را در کیفم گذاشتم، اما آنها آنجا نیستند.
امیدوارم حال ماهی خوب بود - شکمم کمی عجیب است.
من سوار شدن از مردان غریبه را قبول ندارم.
با چهره های عجیب و غریب زیادی که اطرافش بود، بچه شروع به گریه کرد.
من هم قبلاً اینجا نبودم، بنابراین برای من هم عجیب است.
مدام صداهای عجیبی از اتاق زیر شیروانی می شنیدیم.
غیر معمول
فرد
کنجکاو
peculiar
عجیب و غریب
bizarre
غیر طبیعی
weird
غیرطبیعی
uncanny
خنده دار
abnormal
غیر عادی
نا آشنا
atypical
خارق العاده
anomalous
غیر منتظره
unfamiliar
قابل توجه
گیج کننده
unexpected
رازآلود
اسرار امیز
puzzling
غیر قابل توضیح
mystifying
بی رویه
mysterious
سورئال
perplexing
منحرف
baffling
ناهمسان
inexplicable
ناهنجار
queer
بی خاصیت
uncommon
مشکوک
irregular
surreal
deviant
aberrant
freakish
uncharacteristic
suspicious
معمولی
طبیعی
مرسوم
مشترک
منظم
استاندارد
معمول
میانگین
آشنا
customary
عادی
هر روز
commonplace
روال
موجودی
habitual
یک سکه یک دوجین
پایه ای
کلاسیک
ایجاد
باغ واریته
عمومی
زمزمه
established
دنیوی
garden-variety
بدون زواید
جلگه
humdrum
ساده قدیمی
mundane
قابل پیش بینی
no-frills
نمونه اولیه
plain
نماینده
plain old
predictable
prototypical