curious
curious - کنجکاو
adjective - صفت
UK :
US :
تمایل به دانستن در مورد چیزی
عجیب یا غیر معمول
علاقه مند به یادگیری در مورد افراد یا چیزهای اطراف خود هستید
عجیب و غیرعادی
غیر معمول و بنابراین ارزش توجه دارد
چرا می خواهید در مورد کاترین بدانید؟ اوه دلیلی نداره. من فقط کنجکاوم.
پاسخ مدیر مدرسه به این مشکل کنجکاو بود.
من فضول نیستم، فقط کنجکاو هستم.
حتی کودکان خردسال اغلب در مورد مواد مخدر کنجکاو می شوند.
مردم همیشه کنجکاو بوده اند که دقیقاً زندگی روی زمین چگونه آغاز شده است.
گربه ها که به طور طبیعی حیوانات کنجکاوی هستند، اغلب به مکان های خطرناک راه پیدا می کنند.
او با صاحبخانه اش به توافقی عجیب رسیده بود.
اما حتی من کمی کنجکاو هستم که اخبار برتر چیست.
به هر حال، عجیب است که طرح شبکه باید تا این حد ادامه داشته باشد.
بازدیدکنندگان به زودی توسط جمعیتی از کودکان کنجکاو محاصره شدند.
زندگی در روستا ترکیبی عجیب از قدیمی و جدید بود.
At first Wexford felt a curious distaste and then he thought about the dead man and what he knew of him.
در ابتدا وکسفورد احساس تنفر عجیبی کرد و سپس به مرد مرده و آنچه از او می دانست فکر کرد.
نظریه ریسمان تاریخچه عجیبی دارد.
نتیجه یک ترکیب عجیب و غریب است که عمل و حرکت فیزیکی را بیش از هر چیز دیگری ارزش میدهد.
با اطلاع از این معجزه روزانه، همسایه کنجکاو به ماهی ضربه زد.
چند همسایه کنجکاو بیرون آمدند تا ببینند چه خبر است.
به یاد آورد که زمانی سفید بودند، اما حالا رنگ زرد عجیبی پیدا کرده بودند.
She looked through the drawers of Bob's desk curious to explore even the most unconsidered corners of his life.
او به کشوهای میز باب نگاه کرد و کنجکاو شد که حتی نادیده گرفتهترین زوایای زندگی او را کشف کند.
او کنجکاو بود که بداند چرا او به طور ناگهانی کار خود را ترک کرده است.
وضعیت عجیبی بود و من کنجکاو بودم که بیشتر بدانم.
او پسر کنجکاویی است که همیشه سؤال می کند.
آنها در مورد افرادی که در طبقه بالا زندگی می کردند بسیار کنجکاو بودند.
همه کنجکاو بودند که چرا مارک می رود.
کنجکاو بودم که بفهمم او چه گفته است.
ترکیبی کنجکاو از مردم در بین تماشاگران وجود داشت.
احساس کنجکاویی بود، انگار که روی هوا شناور بودیم.
کنجکاو بود که به کسی نگفت.
رفتار پنهانی او مرا کنجکاو کرده بود.
کنجکاو بودم که او چه واکنشی نشان خواهد داد.
من به شدت کنجکاو بودم که درباره او بیشتر بدانم.
من فقط کنجکاوم بدانم نظر شما چیست.
Puppies are naturally curious.
توله سگ ها به طور طبیعی کنجکاو هستند.
کنجکاو بود که چرا او آنجاست.
یک بیانیه کمی کنجکاو
طعم شراب نسبتاً عجیب بود.
او با نگاههای کنجکاو مردانه کنار آمد.
خیلی برام جالبه که به کسی نگفتی.
کنجکاو بودم بدونم بعدش چی میشه.
Babies are curious about everything around them.
نوزادان در مورد همه چیز اطراف خود کنجکاو هستند.
چرا می پرسی؟ من فقط کنجکاو بودم.
مردی کنجکاو بیرون ایستاده بود.
دیروز یک اتفاق عجیب برای من افتاد.
عجیب است (که) بیلی زمانی که قول داده بود تلفن نکرده باشد.
کنجکاو هستم ببینم در صحنه سیاسی چه اتفاقی قرار است بیفتد.
یک چهره کنجکاو با شنل قرمز و چکمه های مشکی به داخل ساختمان رفت.
inquisitive
کنجکاو
probing
کاوشگری
questioning
سوال کردن
quizzical
سوالی
enquiringUK
درخواست انگلستان
inquiringUS
درخواست ایالات متحده
interrogative
پرسشی
investigative
تحقیقی
querying
پرس و جو
scrutinisingUK
موشکافی انگلستان
scrutinizingUS
در حال بررسی ایالات متحده
enthusiastic
مشتاق
examining
معاینه کردن
inspecting
در حال بازرسی
fascinated
مجذوب
علاقه مند
intrigued
تیز
keen
agog
agog
برانگیخته
نقل مکان کرد
excited
توجه
moved
اسیر
attentive
گرفت
captivated
پرچ شده
gripped
جذب شده است
riveted
متأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا
absorbed
غرق شده
affected
قصد
engrossed
فریفته
intent
enticed
apathetic
بی تفاوت
incurious
کنجکاو
uncurious
غیر کنجکاو
uninterested
بی علاقه
disinterested
بي تفاوت
indifferent
بی کنجکاو
uninquisitive
بی احساس
emotionless
بی دغدغه
unconcerned
بی حرکت
unemotional
جدا
unmoved
بی حال
detached
بلغمی
listless
بی پاسخ
phlegmatic
خسته
unresponsive
بی عاطفه
bored
غیر درگیر
dispassionate
فقیر
uninvolved
سست
lackadaisical
ولرم
languid
بیحس
lukewarm
تنبل
numb
سوزناک
sluggish
بی روح
torpid
بی جاه طلب
passionless
غیر نمایشی
stolid
ناامید
unambitious
نامحسوس
undemonstrative
callous
dispirited
insensible