village

base info - اطلاعات اولیه

village - دهکده

noun - اسم

/ˈvɪlɪdʒ/

UK :

/ˈvɪlɪdʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [village] در گوگل
description - توضیح
  • a very small town in the countryside


    یک شهر بسیار کوچک در حومه شهر

  • a group of houses and other buildings that is smaller than a town usually in the countryside


    مجموعه ای از خانه ها و ساختمان های دیگر که کوچکتر از یک شهر هستند، معمولاً در حومه شهر


  • همه مردمی که در یک روستا زندگی می کنند

  • a group of houses, stores, and other buildings which is smaller than a town


    مجموعه ای از خانه ها، فروشگاه ها و ساختمان های دیگر که کوچکتر از یک شهر هستند


  • روستا نیز افرادی هستند که در یک روستا زندگی می کنند

  • Even at this size it completely outclassed most Rutland villages, quite two-thirds of which had populations of fewer than 150.


    حتی با این وسعت، بیشتر روستاهای راتلند را که تقریباً دو سوم آن‌ها کمتر از 150 نفر جمعیت داشتند، کاملاً پیشی گرفت.

  • There was the pretty girl from the village shop wearing an emerald-green dress more suited to a wedding.


    دختر زیبای مغازه روستایی بود که لباس سبز زمردی پوشیده بود که بیشتر برای عروسی مناسب بود.

  • There are some nice little pubs in the villages round here.


    چند میخانه کوچک زیبا در روستاهای اطراف اینجا وجود دارد.

  • The death did not move the village.


    مرگ روستا را تکان نداد.

  • It didn't, and by the time she did reach the village it was fully dark - and pouring with rain.


    اینطور نشد، و زمانی که او به روستا رسید، هوا کاملاً تاریک شده بود - و باران می بارید.

  • The village school was closed in 1948 and the children are taken by bus to other schools in the area.


    مدرسه روستا در سال 1948 تعطیل شد و بچه ها با اتوبوس به مدارس دیگر منطقه منتقل شدند.

  • The village school built in 1870, is now closed and used for the village hall.


    مدرسه روستا که در سال 1870 ساخته شده است، اکنون بسته شده و برای تالار دهکده استفاده می شود.

  • I saw these villages peeking out of the jungles and tangled hillsides all through the highlands.


    من این روستاها را دیدم که از میان جنگل‌ها و دامنه‌های درهم تنیده در سراسر ارتفاعات بیرون می‌آمدند.

example - مثال
  • We visited towns and villages all over Spain.


    ما از شهرها و روستاهای سراسر اسپانیا بازدید کردیم.


  • جلسه ای در دهکده

  • a remote/nearby/neighbouring village


    یک روستای دورافتاده / نزدیک / همسایه

  • Residents of the village are unhappy with the bus service.


    اهالی روستا از خدمات اتوبوسرانی ناراضی هستند.


  • یک دهکده ماهیگیری

  • a small/tiny village


    یک روستای کوچک/کوچک

  • rural villages


    روستاهای روستایی

  • a mountain/seaside village


    یک روستای کوهستانی / ساحلی

  • I soon got to know everybody in the village.


    خیلی زود با همه مردم روستا آشنا شدم.

  • the village of Boscastle in Cornwall


    روستای Boscastle در کورنوال


  • مغازه روستا

  • Her books are about village life.


    کتاب های او درباره زندگی روستایی است.

  • The whole village was invited to the party.


    تمام روستا به مهمانی دعوت شده بودند.

  • Our cottage is just outside the village.


    کلبه ما بیرون روستاست.

  • She married a man from her home village.


    او با مردی از روستای خود ازدواج کرد.

  • The flood affected the town and surrounding villages.


    سیل شهر و روستاهای اطراف را تحت تاثیر قرار داد.

  • They live in a farming village.


    آنها در یک روستای کشاورزی زندگی می کنند.

  • Appledore is a fishing village on the north coast of Devon.


    اپلدور یک دهکده ماهیگیری در ساحل شمالی دوون است.

  • Most basic items are available from the village shop.


    بیشتر اقلام اولیه را از مغازه روستا تهیه می کنید.


  • یک روستای کوهستانی


  • یک مغازه روستایی

  • a village green (= an area of grass in the middle of a village)


    دهکده سبز (= منطقه ای از چمن در وسط دهکده)

  • Many people come from the outlying/surrounding villages to work in the town.


    بسیاری از مردم از روستاهای دورافتاده / اطراف برای کار در شهر می آیند.

  • The village is/are campaigning for a by-pass to be built.


    این روستا در حال تلاش برای ساخت یک مسیر فرعی است.


  • ما درست خارج از روستای لارچمونت زندگی می کنیم.

  • The whole village came out for the parade.


    تمام روستا برای رژه بیرون آمدند.

synonyms - مترادف
  • vill


    ویلا

  • hamlet


    دهکده

  • townlet


    شهرک

  • bourg


    بورگ


  • توافق

  • suburb


    حومه شهر

  • centreUK


    مرکز انگلستان

  • centerUS


    مرکز ایالات متحده


  • شهر کوچک


  • جامعه روستایی


  • انجمن


  • ناحیه


  • شهر

  • whistle-stop


    سوت توقف

  • township


    شهرستان

  • municipality


    شهرداری

  • neighbourhoodUK


    محله انگلستان

  • neighborhoodUS


    محله ایالات متحده

  • dorp


    خوابگاه

  • borough


    بخش

  • parish


    محله


  • محل

  • locality


    خانه

  • homestead


    مستعمره

  • colony


    کلان شهر

  • metropolis


    دهکده کوچک

  • burgh


    منطقه شهری


  • پوبلو

  • megalopolis



  • pueblo


antonyms - متضاد

  • شهر

لغت پیشنهادی

mercies

لغت پیشنهادی

immigration

لغت پیشنهادی

horticultural