urban

base info - اطلاعات اولیه

urban - شهری

adjective - صفت

/ˈɜːrbən/

UK :

/ˈɜːbən/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [urban] در گوگل
description - توضیح
  • relating to towns and cities


    مربوط به شهرها و شهرها

  • relating to music such as rap, R & B, reggae etc that is mainly played by black singers and musicians


    مربوط به موسیقی هایی مانند رپ، آر اند بی، رگی و غیره که عمدتا توسط خوانندگان و نوازندگان سیاه پوست پخش می شود.

  • connected with towns or cities


    مرتبط با شهرها یا شهرها


  • از یا در یک شهر یا شهرک

  • relating to towns and cities


    ما تعداد طرح های شهرهای امن تر را دو برابر خواهیم کرد تا 40 منطقه شهری را پوشش دهیم.

  • We will double the number of Safer Cities Schemes to cover 40 urban areas.


    معضل آلودگی هوا به ویژه در مناطق شهری جدی است.


  • پیشرفت شهری


  • برنامه ریزی شهری پس از جنگ

  • post-war urban planning


    ما ایمن سازی فوری جمعیت شهری و همچنین نظارت شدید و کنترل ناقل مناسب را توصیه می کنیم.

  • We recommend immediate large-scale immunisation of the urban population as well as tightened surveillance and appropriate vector control.


    جمعیت شهری


  • علاوه بر این، یکی از راه های صرفه جویی در هزینه، اجازه دادن به کلاس های بزرگتر، با ازدحام شدید در برخی کلاس های ابتدایی شهری بوده است.

  • Furthermore one way of saving money has been to allow larger classes, with severe overcrowding in some urban primary classrooms.


    بنابراین ایستگاه‌ها خود را شهری می‌نامند تا خود را برای آژانس‌هایی که هرگز ایستگاه سیاه نمی‌خرند جذاب‌تر کنند.


  • بیکاری شهری

  • urban unemployment


example - مثال
  • urban and rural communities


    جوامع شهری و روستایی

  • urban areas/centres


    مناطق / مراکز شهری

  • the urban environment/landscape


    محیط شهری / چشم انداز

  • urban development (= the process of building towns and cities or making them larger)


    توسعه شهری (= فرآیند ساخت شهرها و شهرها یا بزرگتر کردن آنها)

  • urban renewal/regeneration (= the process of improving the buildings, etc. in the poor parts of a town or city)


    نوسازی/بازآفرینی شهری (= فرآیند بهسازی ساختمان‌ها و غیره در بخش‌های فقیر شهر یا شهر)

  • efforts to control urban sprawl (= the spread of city buildings into the countryside)


    تلاش برای کنترل پراکندگی شهری (= گسترش ساختمان‌های شهر در حومه شهر)

  • The urban poor feel betrayed by everyone.


    فقرای شهری احساس می کنند که همه به آنها خیانت کرده اند.


  • زندگی شهری


  • جمعیت شهری

  • people of earlier generations who had not grown up in an urban setting


    مردم نسل های قبلی که در محیط شهری بزرگ نشده بودند


  • استفاده بهینه از فضای شهری

  • key principles of urban design


    اصول کلیدی طراحی شهری

  • today’s urban music scene


    صحنه موسیقی شهری امروزی

  • urban radio shows


    نمایش های رادیویی شهری


  • توسعه شهری

  • urban decay


    زوال شهری

  • Many Americans were leaving the farm for the promise of urban life.


    بسیاری از آمریکایی ها مزرعه را به خاطر وعده زندگی شهری ترک می کردند.

  • Over 82% of Texans live in urban areas.


    بیش از 82 درصد از مردم تگزاس در مناطق شهری زندگی می کنند.

  • an urban area/centre/community


    یک منطقه / مرکز / جامعه شهری

  • urban decay/development/planning


    زوال شهری/توسعه/برنامه ریزی

  • The high-speed train link is responsible for one of the biggest urban regeneration projects in the area.


    لینک قطار سریع السیر مسئول یکی از بزرگترین پروژه های بازآفرینی شهری در این منطقه است.

synonyms - مترادف
  • metropolitan


    شهر بزرگ


  • شهر

  • civic


    مدنی


  • شهرداری

  • municipal


    عمومی


  • مرکزی


  • بخش


  • مرکز شهر

  • borough


    اوپیدان


  • بورگال

  • oppidan


    استناد شده است

  • burghal


    حومه شهر

  • citified


    شهرک شده

  • suburban


    خوابگاه

  • townified


    غیر روستایی

  • dorp


    محبوب

  • nonrural


    شهری


  • شهرستان

  • townish


    دهکده

  • towny


    شهر داخلی


  • ساخته شده

  • inner-city


    پرجمعیت

  • built-up


    انجمن

  • non-rural


    محلی

  • densely populated


    اصلی


  • ملی


  • داخلی



  • midtown



antonyms - متضاد

  • روستایی

  • bucolic


    بوکولیک


  • کشور

  • nonurban


    غیر شهری

  • suburban


    حومه شهر

  • rustic


    معنوی

  • pastoral


    کشاورزی

  • agrarian


    آگرستیک

  • farming


    سیلوان


  • ژورژیک

  • countryside


    آرکادی

  • agrestic


    کشوری شده

  • sylvan


    بسیار خوب

  • georgic


    استانی

  • Arcadian


    برون شهری

  • countrified


    بالا کشور

  • idyllic


    ساده

  • provincial


    خارج از کشور

  • rustical


    غیر پیچیده

  • exurban


    چوب های پشتی

  • upcountry


    مزرعه


  • هک

  • outland


    خصوصی

  • arcadian


    در مرتع پرورش احشام

  • unsophisticated


    زراعی

  • backwoods



  • hick



  • ranch


  • agronomic


لغت پیشنهادی

belgrade

لغت پیشنهادی

institutions

لغت پیشنهادی

parlor