over
over - بر فراز
preposition - حرف اضافه
UK :
US :
بالاتر یا بالاتر از چیزی، بدون دست زدن به آن
روی چیزی یا پوشاندن آن
از یک طرف چیزی به طرف دیگر آن
در طرف مقابل چیزی از جایی که قبلاً هستید
پایین از لبه چیزی
در یا به بسیاری از بخش های یک مکان، سازمان یا چیز خاص
اگر بیش از یک بیماری یا یک تجربه یا موقعیت بد هستید، دیگر تحت تأثیر آن نیستید
بیشتر از یک عدد، مقدار یا سطح خاص است
در حین
در مورد یک موضوع، شخص یا چیز خاص
در کنترل یا تحت تأثیر قرار دادن کسی یا چیزی
معمولاً میگفتند کسی یا چیزی موفقتر یا بهتر از کسی یا چیز دیگری است
استفاده از چیزی مانند تلفن یا رادیو
ایجاد صدایی بلندتر از صدای دیگر
اگر یک چیز را بر دیگری انتخاب کنید، آن چیز را به جای دیگری انتخاب می کنید
از حالت عمودی به حالت دراز کشیدن روی یک سطح
به طوری که کسی یا چیزی دیگر صاف یا صاف نیست، بلکه از وسط خم یا تا شده است
از یک طرف یک شی، فضا یا منطقه به طرف دیگر
در مکانی که در طرف دیگر یک فضا یا منطقه است
داخل یا به یک خانه، شهر و غیره خاص
اگر یک رویداد یا دوره زمانی تمام شده باشد، تمام شده است
به سمت یک طرف
از یک فرد یا گروه به فرد دیگر
از یک موقعیت یا سیستم به موقعیت دیگر
به طوری که اکنون می توان پایین یا طرف دیگر چیزی را دید
بیشتر یا بیشتر از یک عدد، مقدار یا سطح خاص
قبل از یک صفت یا قید به معنای خیلی یا خیلی استفاده می شود
مقداری از چیزی که تمام شده است همان چیزی است که پس از استفاده از مقداری از آن باقی می ماند
برای نشان دادن اینکه چیزی کاملاً با یک ماده یا ماده پوشیده شده است استفاده می شود
بالاتر از کسی یا چیزی
به صورت دقیق و دقیق
او روی کودک خوابیده پتو انداخت.
یک پالتو روی کت و شلوارش پوشیده بود.
دستش را روی دهانش گذاشت تا جلوی جیغ زدنش را بگیرد.
چتر بزرگی روی او گرفتند.
بالکن از خیابان بیرون زده است.
یک چراغ روی میز آویزان بود.
پلی بر روی رودخانه
از روی چمن ها دویدند.
آنها منظره فوق العاده ای از پارک داشتند.
از دیوار بالا رفت.
ماشین از روی صخره واژگون شده بود.
جرات نمی کرد از لبه ها نگاه کند.
او بالای جاده زندگی می کند.
برف در سراسر کشور می بارد.
آنها به سراسر جهان سفر کرده اند.
همه جا کاغذهایی ریخته بود.
بیش از 3 میلیون نسخه فروخته شده است
او بیش از یک ماه در لاگوس ماند.
He's over sixty.
او بیش از شصت سال دارد.
او فقط کارگردان را بر سر خود دارد.
او بر یک امپراتوری بزرگ حکومت کرد.
او کنترل ویراستاری را بر آنچه که شامل می شود دارد.
سر ناهار در موردش بحث می کنیم.
طی چند روز بعد آنها شهر را به خوبی شناختند.
او در طول سال ها تغییر چندانی نکرده است.
او این کسب و کار را در مدت ده سال راه اندازی کرد.
ما از سال جدید (= تا بعد) دور هستیم.
ما در حال عبور از بدترین رکود هستیم.
سن او طول کشید تا بر بیماری خود غلبه کند.
بحث بر سر پول
اختلاف بر سر بهترین راه برای ادامه
finished
تمام شده
کامل
completed
تکمیل شد
ended
به پایان رسید
از طریق
concluded
نتیجه گیری
done
انجام شده
closed
بسته
terminated
خاتمه یافت
bygone
گذشته
gone
رفته
مستقر شده
settled
بالا
انجام شد
accomplished
مرده
متوقف شد
discontinued
پایین
منقرض شده
extinct
بیشتر نه
با
کادو پیچ شده
wrapped up
در گذشته
تمام شده با
done with
تاریخ باستان
تمام شد و با
چیزی از گذشته
به پایان رسید با
finished with
در پایان
ایالات متحده نهایی شد
dispensed with
finalizedUS
در دست اقدام
continuing
ادامه دارد
endless
بی پایان
ثابت
continual
مستمر
ادامه داد
continuous
مداوم
incessant
بی وقفه
perennial
چند ساله
perpetual
همیشگی
unending
بی تزلزل
unfaltering
ماندگار
abiding
فنا ناپذیر
enduring
پایان ناپذیر
imperishable
بادوام
interminable
بدون وقفه
lasting
پایدار
nonstop
بی امان
persistent
بی زمان
sustained
ناشکسته
unceasing
بی مرگ
unrelenting
unremitting
timeless
unbroken
undying