ongoing

base info - اطلاعات اولیه

ongoing - در دست اقدام

adjective - صفت

/ˈɑːnɡəʊɪŋ/

UK :

/ˈɒnɡəʊɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ongoing] در گوگل
description - توضیح
  • continuing, or continuing to develop


    ادامه، یا ادامه توسعه

  • continuing to exist or develop or happening at the present moment


    ادامه وجود یا توسعه، یا در حال وقوع است

  • continuing to exist happen or develop


    ادامه وجود، رخ دادن یا توسعه

  • We all pass through this life as damaged goods, and the repair work is ongoing.


    همه ما به عنوان کالاهای آسیب دیده از این زندگی عبور می کنیم و کار تعمیر ادامه دارد.

  • They were like set pieces in their ongoing battle that these days was devoid of any real malice.


    آنها در نبرد ادامه دار خود مانند قطعاتی بودند که این روزها عاری از هرگونه بدخواهی واقعی بود.

  • The rejuvenated energy of the live show is a good pointer to Carter's ongoing enthusiasm.


    انرژی جوان‌شده نمایش زنده نشان‌دهنده خوبی برای اشتیاق مداوم کارتر است.


  • یک مشارکت مداوم

  • Therefore all ongoing programming is in your hands.


    بنابراین تمام برنامه نویسی در دستان شماست.

  • Make sure that the provider offers documentation, consultation, and ongoing support.


    اطمینان حاصل کنید که ارائه دهنده اسناد، مشاوره و پشتیبانی مداوم را ارائه می دهد.

  • You could create an ongoing system by continually updating the network and removing old data.


    می‌توانید با به‌روزرسانی مداوم شبکه و حذف داده‌های قدیمی، یک سیستم مداوم ایجاد کنید.

  • Only in the mid-199Os did efforts to reconcile differences and reduce the ongoing violence achieve some success.


    تنها در اواسط دهه 199، تلاش‌ها برای آشتی دادن اختلافات و کاهش خشونت‌های مداوم به موفقیت دست یافت.

example - مثال
  • an ongoing debate/discussion/process


    یک بحث / بحث / فرآیند مداوم

  • The police investigation is ongoing.


    تحقیقات پلیس ادامه دارد.


  • آموزش بخشی از برنامه توسعه شغلی مداوم ما است.

  • an ongoing investigation/process/project


    یک تحقیق / فرآیند / پروژه در حال انجام

  • No agreement has yet been reached and the negotiations are still ongoing.


    هنوز توافقی حاصل نشده و مذاکرات همچنان ادامه دارد.

  • The investigation is ongoing.


    تحقیقات ادامه دارد.

synonyms - مترادف

  • جاری

  • continuing


    ادامه دارد

  • proceeding


    اقدام


  • در حال توسعه


  • در حال رشد

  • progressing


    در حال پیشرفت

  • advancing


    پیشبرد

  • evolving


    در حال تکامل

  • extant


    موجود

  • outstanding


    برجسته

  • pending


    انتظار


  • اتفاق می افتد

  • happening


    رخ می دهد

  • occurring


    حاضر


  • باقی مانده است


  • ناتمام

  • unfinished


    آشکار می شود

  • unfolding


    مستمر

  • continual


    ادامه داد


  • منظم

  • existent


    در راه است


  • فوری

  • afoot


    ترقی خواه


  • نظام

  • instant


    در حال انجام

  • progressive


    تازه

  • systematic


    ناقص

  • underway


    راهپیمایی


  • incomplete


  • marching


antonyms - متضاد
  • finished


    تمام شده

  • done


    انجام شده

  • ended


    به پایان رسید


  • بر فراز


  • کامل

  • completed


    تکمیل شد

  • kaput


    کاپوت

  • arrested


    دستگیر شد

  • halted


    متوقف شد

  • stopped


    انجام شده است

  • accomplished


    خاتمه یافت

  • terminated


    از بین رفته است

  • lapsed


    حل شد

  • resolved


    به دست آورد

  • achieved


    راضی

  • satisfied


    برآورده شد

  • ceased


    واقع در انگلستان

  • fulfilled


    متوجه آمریکا شد

  • realisedUK


    نتیجه گیری

  • realizedUS


    اجرا شده

  • concluded


    انجام

  • executed


    متوقف شده است

  • performed


    اعزام شده است

  • stalled


    انگلستان نهایی شد

  • dispatched


    ایالات متحده نهایی شد

  • finalisedUK


    رها شده است

  • finalizedUS


    نهایی

  • attained


    مستقر شده

  • abandoned



  • settled


لغت پیشنهادی

asymptote

لغت پیشنهادی

dogging

لغت پیشنهادی

renewals