live

base info - اطلاعات اولیه

live - زنده

N/A - N/A

lɪv

UK :

lɪv

US :

family - خانواده
liveliness
سرزندگی
living
زندگي كردن
livelihood
امرار معاش
live
زنده
lively
قابل زندگی
liveable
بیشتر زنده ماندن
outlive
زنده کردن
relive
بالا
liven
---
up
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [live] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He only lived a few days after the accident.


    او تنها چند روز پس از تصادف زنده ماند.

  • I hope I live to see my grandchildren.


    امیدوارم زنده بمانم تا نوه هایم را ببینم.

  • Her granny lived to the ripe old age of 94.


    مادربزرگش تا سن 94 سالگی زندگی کرد.

  • Can the right to live ever be denied to any human?


    آیا می توان حق زندگی را از هر انسانی سلب کرد؟

  • She lived on well into her 90s.


    او تا 90 سالگی به خوبی زندگی کرد.

  • Where do you live?


    کجا زندگی می کنید؟

  • We live in Kingston.


    ما در کینگستون زندگی می کنیم.

  • Some students live on the University campus.


    برخی از دانشجویان در محوطه دانشگاه زندگی می کنند.

  • He lives with four other people in a shared house.


    او با چهار نفر دیگر در یک خانه مشترک زندگی می کند.

  • Where do the knives live in your kitchen?


    چاقوها در کجای آشپزخانه شما زندگی می کنند؟

  • I'm not sure where this bowl lives.


    من مطمئن نیستم این کاسه کجا زندگی می کند.


  • بعد از مدتی به تنهایی زندگی می کنید.


  • وقتی بازنشسته می شوید، می خواهید زندگی راحت داشته باشید.

  • So the couple got married and lived happily ever after.


    بنابراین این زوج ازدواج کردند و تا آخر عمر با خوشی زندگی کردند.

  • He simply wants to live (out) (= experience) the rest of his days in peace.


    او به سادگی می خواهد بقیه روزهایش را در آرامش زندگی کند.

  • The TV's broken - we'll just have to live without (= not have) it for a while.


    تلویزیون خراب است - فقط باید برای مدتی بدون (= نداشتن) زندگی کنیم.

  • She certainly lived her life to the full (= was always doing something interesting).


    او مطمئناً زندگی خود را به طور کامل زندگی کرد (= همیشه کار جالبی انجام می داد).

  • The US is living beyond its means (= spending more than it earns).


    ایالات متحده بیش از توان خود زندگی می کند (= بیش از درآمدش خرج می کند).

  • For several years she lived by begging.


    چندین سال با گدایی زندگی کرد.

  • She has an inheritance to live off (US also live off of) so she doesn't need to work.


    او ارثی برای زندگی دارد (ایالات متحده نیز از آن زندگی می کند) بنابراین نیازی به کار ندارد.

  • He only agreed to marry her so he could live off her (money).


    او فقط موافقت کرد که با او ازدواج کند تا بتواند با او (پول) زندگی کند.

  • The memory of those terrible days lives on.


    خاطره آن روزهای وحشتناک زنده است.


  • من می خواهم قبل از اینکه ساکن شوم کمی زندگی کنم.

  • If you haven't seen Venice, you haven't lived.


    اگر ونیز را ندیده اید، زندگی نکرده اید.

  • Millions of live animals are shipped around the world each year.


    سالانه میلیون ها حیوان زنده در سراسر جهان حمل می شوند.

  • There was a tank of live lobsters in the restaurant.


    یک مخزن خرچنگ زنده در رستوران وجود داشت.

  • This evening there will be a live broadcast of the debate.


    این مناظره عصر امروز به صورت زنده پخش می شود.


  • یک ضبط زنده


  • یک سیم زنده

  • live rounds of ammunition


    گلوله های واقعی مهمات

  • live shells


    پوسته های زنده

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • die


    بمیر

  • depart


    رفتن

  • expire


    منقضی شود

  • perish


    از بین رفتن

  • succumb


    تسلیم شدن

  • cease


    دست کشیدن

  • discontinue


    متوقف کردن

  • halt


    مکث


  • ترک کردن


  • از دست دادن


  • فوت شدن


  • عقب افتادن


  • استفاده نمی


  • برو


  • حرکت


  • خالی کردن

  • go


    بیکار


  • عبور


  • رها کردن

  • vacate


    رد کردن

  • idle


    دست برداشتن از


  • forsake





لغت پیشنهادی

alacrity

لغت پیشنهادی

apaches

لغت پیشنهادی

amalgamating