live
live - زنده
N/A - N/A
UK :
US :
اگر در مکانی زندگی می کنید، خانه خود را در آنجا دارید
گیاه یا حیوانی که در یک مکان خاص زندگی می کند در آنجا رشد می کند یا خانه خود را در آنجا دارد
اگر در زمان خاصی زندگی می کنید، آن وقت زنده هستید
زنده بودن یا توانایی زنده ماندن
داشتن نوع خاصی از زندگی، یا زندگی به شیوه ای خاص
روش زندگی یک نفر روشی است که برای خرید غذا و غیره پول بدست می آورد
برای داشتن یک زندگی هیجان انگیز
تصور کنید که چیزهایی برای شما اتفاق می افتد
جایی که چیزی در آن زندگی می کند، جایی است که در آن نگهداری می شود
اگر ایده ای زنده بماند، به وجود خود ادامه می دهد و بر مردم تأثیر می گذارد
برای داشتن خانه شما در جایی
وقتی در مورد کشور، شهر یا منطقه ای که معمولاً در آن زندگی می کنید صحبت می کنید از این استفاده کنید
if a group of people or animals inhabit an area they live there – used especially in written descriptions
اگر گروهی از مردم یا حیوانات در یک منطقه زندگی می کنند، آنها در آنجا زندگی می کنند - به ویژه در توصیفات نوشتاری استفاده می شود
برای زندگی در یک کشور، شهر و غیره خاص
زمانی که کودک یا نوجوان هستید در جایی زندگی کنید
مرده یا مصنوعی نیست
a live television or radio programme is seen or heard on television or radio at the same time as it is actually happening
یک برنامه زنده تلویزیونی یا رادیویی همزمان با اجرای واقعی آن در تلویزیون یا رادیو دیده یا شنیده می شود
a live performance is one in which the entertainer performs for people who are watching, rather than for a film record etc
اجرای زنده نمایشی است که در آن هنرمند برای افرادی که در حال تماشا هستند، به جای یک فیلم، ضبط و غیره اجرا می کند.
سیم یا قطعه ای از تجهیزاتی که برق دارد جریان برق دارد
یک بمب زنده هنوز هم قدرت انفجار دارد زیرا از آن استفاده نشده است
گلوله های زنده گلوله های واقعی هستند که از فلز ساخته شده اند و می توانند انسان را بکشند
موضوع یا مشکل زنده موضوعی است که هنوز مردم را مورد علاقه یا نگران می کند
ماست زنده حاوی باکتری هایی است که هنوز زنده هستند
اگر چیزی به صورت زنده پخش می شود، از تلویزیون یا رادیو همانطور که واقعاً اتفاق می افتد پخش می شود
if people perform live they perform in front of people who have come to watch rather than for a film record etc
اگر مردم اجرای زنده داشته باشند، در مقابل افرادی که برای تماشای آمده اند اجرا می کنند، نه برای فیلم، ضبط و غیره
(تداوم) زنده بودن یا حیات داشتن
معمولاً در یک مکان خاص نگهداری می شود
زندگی خود را به روشی خاص سپری کنید
برای زنده ماندن، به ویژه با دریافت پول کافی برای پرداخت هزینه غذا، محل اقامت، لباس و غیره.
(از چیزهایی که زنده نیستند) وجود داشته باشند یا به وجود خود ادامه دهند
او تنها چند روز پس از تصادف زنده ماند.
امیدوارم زنده بمانم تا نوه هایم را ببینم.
مادربزرگش تا سن 94 سالگی زندگی کرد.
آیا می توان حق زندگی را از هر انسانی سلب کرد؟
او تا 90 سالگی به خوبی زندگی کرد.
کجا زندگی می کنید؟
ما در کینگستون زندگی می کنیم.
Some students live on the University campus.
برخی از دانشجویان در محوطه دانشگاه زندگی می کنند.
او با چهار نفر دیگر در یک خانه مشترک زندگی می کند.
چاقوها در کجای آشپزخانه شما زندگی می کنند؟
من مطمئن نیستم این کاسه کجا زندگی می کند.
بعد از مدتی به تنهایی زندگی می کنید.
وقتی بازنشسته می شوید، می خواهید زندگی راحت داشته باشید.
بنابراین این زوج ازدواج کردند و تا آخر عمر با خوشی زندگی کردند.
او به سادگی می خواهد بقیه روزهایش را در آرامش زندگی کند.
تلویزیون خراب است - فقط باید برای مدتی بدون (= نداشتن) زندگی کنیم.
او مطمئناً زندگی خود را به طور کامل زندگی کرد (= همیشه کار جالبی انجام می داد).
ایالات متحده بیش از توان خود زندگی می کند (= بیش از درآمدش خرج می کند).
چندین سال با گدایی زندگی کرد.
او ارثی برای زندگی دارد (ایالات متحده نیز از آن زندگی می کند) بنابراین نیازی به کار ندارد.
او فقط موافقت کرد که با او ازدواج کند تا بتواند با او (پول) زندگی کند.
خاطره آن روزهای وحشتناک زنده است.
من می خواهم قبل از اینکه ساکن شوم کمی زندگی کنم.
اگر ونیز را ندیده اید، زندگی نکرده اید.
سالانه میلیون ها حیوان زنده در سراسر جهان حمل می شوند.
یک مخزن خرچنگ زنده در رستوران وجود داشت.
این مناظره عصر امروز به صورت زنده پخش می شود.
یک ضبط زنده
یک سیم زنده
گلوله های واقعی مهمات
live shells
پوسته های زنده
وجود داشته باشد
بودن
نفس کشیدن
persist
اصرار ورزیدن
prevail
غالب شدن پیروز شدن چیره شدن
آخر
endure
تحمل کن
حرکت
ماندن
زنده بودن
be extant
موجود باشد
زندگی داشته باشد
جاندار باشید
be animate
کنار آمدن
کنار بیای
درستش کن
روی زمین قدم بزن
زنده ماندن
در این دنیا باشد
در سرزمین زندگان باشد
ادامه هید
پایبند بودن
درنگ
اقامت کردن
abide
ادامه دادن
linger
صبر کن
زندگی کردن
بده
subsist
bide
بمیر
depart
رفتن
expire
منقضی شود
perish
از بین رفتن
succumb
تسلیم شدن
cease
دست کشیدن
discontinue
متوقف کردن
halt
مکث
ترک کردن
از دست دادن
فوت شدن
عقب افتادن
استفاده نمی
برو
حرکت
خالی کردن
بیکار
عبور
رها کردن
vacate
رد کردن
idle
دست برداشتن از
forsake