tank
tank - مخزن
noun - اسم
UK :
US :
یک ظرف بزرگ برای نگهداری مایع یا گاز
مقدار مایع یا گازی که در یک مخزن نگهداری می شود
یک وسیله نقلیه نظامی سنگین که دارای یک تفنگ بزرگ است و روی دو کمربند فلزی نصب شده روی چرخ های آن کار می کند
یک استخر مصنوعی بزرگ برای ذخیره آب
به سرعت کاهش یابد یا بسیار ناموفق باشد
با ماشین یا وسیله نقلیه خیلی سریع سفر کنید
به شدت شکست بخورد و بسیار ناموفق باشد
برای از دست دادن عمدی یک بازی ورزشی که می توانستید برنده شوید
احتمال شکست و از دست دادن پول
ظرفی که مایع یا گاز را در خود جای دهد
a large military fighting vehicle designed to protect those inside it from attack driven by wheels that turn inside moving metal belts
یک خودروی جنگی نظامی بزرگ که برای محافظت از افراد داخل آن در برابر حمله طراحی شده است که توسط چرخ هایی که داخل کمربندهای فلزی متحرک می چرخند رانده می شود.
استخر یا دریاچه مصنوعی، به ویژه دریاچه ای برای تامین آب یک منطقه
آ زیرپوش رکابی
کاهش سریع قیمت، ارزش و غیره
کاری کنید که ناگهان چیزی شکست بخورد یا کمتر موفق شود
از دست دادن عمدی یک بازی یا رویداد ورزشی
دیوار و غیره را با ماده یا ماده خاصی بپوشانند تا خشک بماند
an enclosed military vehicle that travels on metal belts turned by wheels and is armed with large guns
یک وسیله نقلیه نظامی محصور که بر روی کمربندهای فلزی چرخانده شده توسط چرخ حرکت می کند و مجهز به تفنگ های بزرگ است
ظرفی برای نگهداری مایع یا گاز
محتویات یک مخزن یا مقداری که در آن نگهداری می شود
در وضعیت یا وضعیت بسیار بد، به خصوص به دلیل پایین بودن قیمت، ارزش و غیره.
به طور ناگهانی شروع به مشکلات جدی می کند، به خصوص با کاهش زیاد قیمت، ارزش و غیره.
او هرگز یک تانک نزدیک آن ندیده بود.
او درب یک مخزن ماهی را باز کرد که صید زنده آنها را نگه داشت.
گزینه های دیگر عبارتند از مخازن سوخت 150 گالن، اشاره ای به عطش وسایل نقلیه سایز شامو.
تنها در این صورت میتوانست جابجایی از یک تانک به تانک دیگر انجام شود.
در مخازن کوچکتر در گوشه ها و در مخازن بزرگتر به عنوان قطعه مرکزی مفید است.
Its creeping stock branches very quickly and rapidly make a thick green carpet completely covering the bottom of the tank.
شاخه های خزنده آن خیلی سریع و سریع یک فرش سبز ضخیم ایجاد می کنند که کف مخزن را کاملاً می پوشاند.
مخزن آب شور من در یک دیوار ساخته شده است.
مخزن آب گرم نشتی دارد.
Anti-static absorbent cloths are available for use with tank cleaning preparations, and Quick Wipes for tank interiors.
پارچه های جاذب ضد الکتریسیته ساکن برای استفاده در آماده سازی های تمیز کردن مخزن و دستمال مرطوب سریع برای فضای داخلی مخزن در دسترس هستند.
یک مخزن سوخت / آب / ذخیره سازی
مخزن ماهی (= برای نگهداری ماهی)
قبل از اینکه به سفر بروم باک بنزین را پر کردم.
مخزن گاز
او از مخزن اکسیژن برای تنفس استفاده می کند.
با یک مخزن سوخت به آنجا رفتیم و برگشتیم.
تانک ها برای پایان دادن به محاصره وارد شدند.
او شش فوت قد دارد و مانند تانک ساخته شده است (= بدنی محکم و قوی دارد).
کمی غذای ماهی را داخل مخزن بریزید.
کامیون به دیوار برخورد کرد و مخزن سوخت پاره شد.
آتش نشانان گاهی اوقات نیاز به استفاده از مخازن هوا و ماسک های تنفسی مخصوص دارند.
یک مخزن آب
یک مخزن سوخت / بنزین
دولت انتظار افزایش درآمدهای مالیاتی را داشت، اما این قبل از سقوط اقتصاد بود.
صادرات خودرو در سال منتهی به آوریل 23 درصد کاهش یافت.
آنها آنقدر با تغییر سیاست مخالف بودند که کل معامله را مخدوش کردند.
مردم به پاسخ های واقعی از سوی شرکت های سرمایه گذاری که اقتصاد را مخدوش کرده اند نیاز دارند.
او گفت، اگرچه اثبات اینکه چه کسی یک مسابقه را تانک زده دشوار است، اما همه می دانند که این اتفاق می افتد.
فقط به این دلیل که او مسابقه را باخت به این معنی نیست که او تانک زده است.
شرکت ما چندین دهه است که دیوارهای زیرزمین و زیرزمین را مخزن می کند.
fuel/gas/oxygen tanks
مخازن سوخت/گاز/اکسیژن
یک مخزن ماهی
مخزن سوخت / گاز / پروپان
ماشین را می توان با یک مخزن 10 گالنی بنزین 500 مایل رانندگی کرد.
اگر اقتصاد در مخزن باشد، مردم با این نوع هزینه ها موافقت نخواهند کرد.
It is not surprising that the company's shares are in the tank recently hitting a 52-week low of 15.40.
جای تعجب نیست که سهام این شرکت در مخزن قرار دارد و اخیراً به پایین ترین سطح 52 هفته اخیر 15.40 رسیده است.
بشکه
ظرف
cask
چلیک
receptacle
کشتی
مالیات بر ارزش افزوده
vat
دارنده
holder
مخزن
keg
وان
repository
حوضه
tub
دیگ بخار
cistern
دیگ
basin
محفظه - اتاق
boiler
اتاق ذخیره سازی
cauldron
طبل
لب به لب
قوطی
drum
صندوقچه
butt
تن
canister
فیرکین
bin
سیلندر
tun
می توان
reservoir
قلع
firkin
سر گراز
cylinder
لوله
کیلدرکین
tin
مشت زدن
hogshead
رندلت
kilderkin
puncheon
rundlet
click
کلیک
ارائه
برو
موفق شدن
بیا
پان بیرون
کار کردن
موفق باشید
پیروزی
triumph
رسیدن
درستش کن
غالب شدن پیروز شدن چیره شدن
prevail
شکوفا شدن
flourish
رونق
prosper
انجام دهد
عبور
خوب انجام بده
نمره را بساز
برتری داشتن
ملاقات
excel
آس
رشد کردن
پا داشته باشد
ace
پیشرفت
thrive
ضربه بزنید
have legs
کنار بیای
شایستگی
کسب کردن
merit