barrel
barrel - بشکه
noun - اسم
UK :
US :
a large curved container with a flat top and bottom made of wood or metal and used for storing beer wine etc
یک ظرف منحنی بزرگ با بالا و پایین صاف، ساخته شده از چوب یا فلز و برای نگهداری آبجو، شراب و غیره
واحد اندازه گیری روغن برابر با 159 لیتر
قسمتی از تفنگ که گلوله ها از طریق آن شلیک می شوند
حرکت بسیار سریع، به خصوص به صورت کنترل نشده
a large round container with a flat top and bottom used for storing and carrying liquids such as oil and beer
یک ظرف گرد بزرگ با بالا و پایین صاف که برای نگهداری و حمل مایعاتی مانند روغن و آبجو استفاده می شود.
an amount of a liquid contained in a barrel used as unit of measurement especially in the oil industry
مقداری از مایع موجود در بشکه که به عنوان واحد اندازه گیری به ویژه در صنعت نفت استفاده می شود
a large container made of wood metal or plastic with a flat top and bottom and curved sides that make it fatter in the middle
یک ظرف بزرگ از چوب، فلز یا پلاستیک، با بالا و پایین صاف و دو طرف منحنی که وسط آن را چاقتر میکند.
در صنعت نفت، هر بشکه نفت معادل 159 لیتر است.
قسمت بلند یک تفنگ که به شکل لوله است
برای سفر به جایی خیلی سریع
یک ظرف چوبی بزرگ با بالا و پایین صاف و دو طرف منحنی که در وسط پهن تر است
A barrel is also a unit of measurement of volume equal to 31.5 gallons (119 liters) or of oil equal to 42 gallons (159 liters).
یک بشکه همچنین واحد اندازه گیری حجم معادل 31.5 گالن (119 لیتر) یا نفت، برابر با 42 گالن (159 لیتر) است.
برای سفر یا حرکت بسیار سریع
a large container made of wood metal or plastic with a flat top and bottom and curved sides that make it fatter in the middle
واحد اندازه گیری برای کالاهای خشک و مایعات که اندازه آن برای چیزهای مختلف و در کشورهای مختلف متفاوت است
a unit of measure for dry goods and liquids that varies in size for different things and in different countries
واحد اندازه گیری نفت برابر با 42 گالن آمریکا یا 159 لیتر است
ترز احساس کرد که در اطراف بشکه ای به بلندی او حرکت می کند.
این منطقه ممکن است تا 2 میلیارد بشکه نفت داشته باشد.
در اواخر مرداد، پس از آزمایش آب مروارید با یک بشکه خالی، او اعلام کرد که از خود عبور خواهد کرد.
In late August, after testing the cataract with an empty barrel he announced that he would go over him-self.
قیمت هر بشکه جدید 1.50 پوند است. آنها معمولاً فقط برای یک مسابقه استفاده می شوند و 50 بشکه در یک قایق وجود دارد.
Each new barrel costs £1.50; they are normally only used for one race and there are 50 barrels on a raft.
در سطح خانههای مزرعهای، کنترل سیب در بشکه یا در سر سخت است.
او بشکه های کامیون را دید و سریع بیش از پانزده را شمرد.
آن روز صبح او یک بشکه کامل فلفل باروتی را از یکی از مردمی که غذا می خورد خریده بود.
یک بشکه آبجو / شراب
بشکه ها را با سیب پر کردند.
هنر بشکه سازی یک مهارت قدیمی است.
آنها از دو بشکه آبجو عبور کردند.
قیمت نفت به 9 دلار در هر بشکه کاهش یافت.
قیمت نفت خام به رکورد بیش از 70 دلار در هر بشکه رسید.
تام متوجه شد که به لوله تفنگ نگاه می کند.
بشکه مستقیماً به سمت من نشانه رفته بود.
یک بشکه شلیک کرد و دوباره شلیک کرد.
زندگی اخیراً بشکه ای از خنده نبوده است.
یعنی چی نمیتونی انجامش بدی؟ مثل تیراندازی به ماهی در بشکه خواهد بود!
او قفل تجاری، سهام و بشکه را فروخت.
آنها ما را بیش از یک بشکه گرفته اند. یا با شرایط آنها موافقت می کنیم یا پول را از دست می دهیم.
من لوله تفنگ را در سرم احساس کردم.
تفنگش را روی شانهاش کشید و در امتداد لوله چشم دوخت.
در مهمانی یک بشکه کامل آبجو (= محتویات بشکه) نوشیدند.
ما در امتداد اتوبان با سرعت 180 کیلومتر بر ساعت در حال بشکه زدن بودیم.
ما با سرعت 80 مایل در ساعت در حال حرکت بودیم.
یک بشکه آبجو در ایالات متحده 31 گالن آمریکایی و در بریتانیا 36 گالن بریتانیا است.
قیمت نفت امروز در بورس نیویورک به 81 دلار در هر بشکه رسید.
cask
چلیک
keg
بشکه
drum
طبل
ظرف
tun
تن
firkin
فیرکین
butt
لب به لب
receptacle
سر گراز
hogshead
کشتی
قوطی
canister
لوله
مالیات بر ارزش افزوده
vat
مخزن
می توان
قلع
tin
وان
tub
کیلدرکین
kilderkin
قوطی کنسرو
cannister
مشت زدن
puncheon
سیلندر
cylinder
رندلت
rundlet
پرتاب
runlet
سنجاق
pin
باریک
barrique
سولرا
solera
خط کشی
tierce
ظرف استوانه ای
cylindrical container
بشکه باران
ته آب
water butt
صندوقچه
bin
ace
آس
بیت
dab
ضربه زدن
dram
درام
driblet
دریبلت
glimmer
با روشنایی ضعیف تابیدن
تعداد انگشت شماری
hint
اشاره
lick
لیسیدن
مقدار کمی
mite
کنه
mouthful
قلنبه سلنبه
nip
نیش زدن
ounce
اونس
peanuts
بادام زمینی
pinch
نیشگون گرفتن
pittance
کمک هزینه مختصر
scruple
سرکشی
سایه
کوچک
smidgen
smidgeon
smidgeon
لکه. خال
speck
نقطه
پاشیدن
sprinkle
نژاد
sprinkling
خط
strain
سوء ظن
streak
بچه
suspicion
طعم
tad