wooden

base info - اطلاعات اولیه

wooden - چوبی

adjective - صفت

/ˈwʊdn/

UK :

/ˈwʊdn/

US :

family - خانواده
wood
چوب
wooded
جنگلی
woody
چوبی
google image
نتیجه جستجوی لغت [wooden] در گوگل
description - توضیح
  • made of wood


    ساخته شده از چوب


  • عدم نشان دادن بیان، احساسات یا حرکت کافی، به ویژه هنگام اجرای عمومی

  • made of wood


    برای توصیف رفتاری استفاده می شود که ناخوشایند است یا بیان کمی دارد

  • used to describe behaviour that is awkward or shows little expression


    سفت و بی دست و پا، یا فاقد بیان

  • stiff and awkward, or lacking expression


    یک جعبه چوبی


  • یک میز اتو، دو صندلی آشپزخانه و چند جعبه چوبی شکسته در اطراف اتاق جلویی وجود داشت.

  • There was an ironing-board, two kitchen chairs and a couple of broken wooden boxes snaked around the front room.


    پس از استخراج آب شیرین، آن را در سطل های چوبی روی سر خود حمل می کنند تا به مرحله بعد بروند.

  • After the sweet juice is extracted, they carry it in wooden buckets on their heads to the next stage.


    یکی عادی بود به جز چند جداکننده چوبی که روی سطح آن نصب شده بود.

  • One was normal except for some wooden dividers which had been set upon its surface.


    ورودی تونل یک در چوبی کم ارتفاع بود.


  • دکتر هاروی معمولاً در طول سخنرانی هایش بسیار چوبی به نظر می رسد.

  • Dr. Harvey usually seems very wooden during his lectures.


    فراتر از گروه مردان سرباز پیراهن، می توانستم پایه های چوبی یک سه پایه نقشه را از در چادر ببینم.

  • Beyond the group of shirted enlisted men, I could see the wooden legs of a map tripod through the tent door.


    خفاش های قدیمی شامل یک پلاستیک، یک آلومینیوم و یک چوب بود.

  • The old bats included a plastic an aluminum and a wooden one.


    جریمه اصلی شامل یکی از 900 پوند برای یک قاشق چوبی ترک خورده بود.

  • Original fines had included one of £900 for a cracked wooden spoon.


    او در واقع یک نجار بود و اوقات فراغت خود را صرف کندن اسباب بازی های چوبی کوچک برای فرزندانش می کرد.

  • He was indeed a carpenter, and spent his spare time carving small wooden toys for his children.


example - مثال
  • a wooden box/door/floor


    یک جعبه چوبی / در / کف

  • This is a large double bedroom with polished wooden floorboards.


    این یک اتاق خواب دو نفره بزرگ با تخته های چوبی صیقلی است.


  • پشت خانه یک کلبه چوبی کوچک بود.

  • The actor playing the father was too wooden.


    بازیگر نقش پدر خیلی چوبی بود.

  • Her voice sounded wooden and lifeless as she struggled to control her feelings.


    صدایش چوبی و بی روح به نظر می رسید در حالی که تلاش می کرد احساساتش را کنترل کند.

  • His likeness in this painting is curiously wooden.


    شباهت او در این تابلو به طرز عجیبی چوبی است.

  • The director gets only wooden performances from the actors.


    کارگردان فقط اجراهای چوبی را از بازیگران می گیرد.

  • The film has wooden acting and an appalling script.


    این فیلم بازی چوبی و فیلمنامه ای هولناک دارد.

  • The house was surrounded by a tall wooden fence.


    خانه با حصاری بلند و چوبی احاطه شده بود.


  • مخلوط را با قاشق چوبی هم بزنید.

  • She gave a wooden smile to the camera.


    لبخندی چوبی به دوربین تحویل داد.

  • I thought the lead actor gave rather a wooden performance.


    فکر می‌کردم بازیگر نقش اول یک اجرای چوبی اجرا کرده است.

  • They ate at a long wooden table.


    آنها پشت یک میز چوبی بلند غذا خوردند.

  • She’s a wooden speaker.


    او یک بلندگوی چوبی است.

synonyms - مترادف
  • timber


    چوب


  • آذرین

  • ligneous


    چوبی

  • woody


    ورود به سیستم

  • timbered


    درخت

  • log


    هیئت مدیره

  • treen


    تخته دستی


  • قاب

  • clapboard


    دال


  • از چوب

  • slab


    ساخته شده از چوب


  • آبنوس

  • made of wood


  • ebony


antonyms - متضاد
  • bending


    خم شدن

  • flexible


    قابل انعطاف

  • pliable


لغت پیشنهادی

mixers

لغت پیشنهادی

mufflers

لغت پیشنهادی

fussing