wooden
wooden - چوبی
adjective - صفت
UK :
US :
ساخته شده از چوب
not showing enough expression emotion or movement especially when performing in public
عدم نشان دادن بیان، احساسات یا حرکت کافی، به ویژه هنگام اجرای عمومی
برای توصیف رفتاری استفاده می شود که ناخوشایند است یا بیان کمی دارد
سفت و بی دست و پا، یا فاقد بیان
stiff and awkward, or lacking expression
یک جعبه چوبی
یک میز اتو، دو صندلی آشپزخانه و چند جعبه چوبی شکسته در اطراف اتاق جلویی وجود داشت.
There was an ironing-board, two kitchen chairs and a couple of broken wooden boxes snaked around the front room.
پس از استخراج آب شیرین، آن را در سطل های چوبی روی سر خود حمل می کنند تا به مرحله بعد بروند.
After the sweet juice is extracted, they carry it in wooden buckets on their heads to the next stage.
یکی عادی بود به جز چند جداکننده چوبی که روی سطح آن نصب شده بود.
ورودی تونل یک در چوبی کم ارتفاع بود.
دکتر هاروی معمولاً در طول سخنرانی هایش بسیار چوبی به نظر می رسد.
فراتر از گروه مردان سرباز پیراهن، می توانستم پایه های چوبی یک سه پایه نقشه را از در چادر ببینم.
Beyond the group of shirted enlisted men, I could see the wooden legs of a map tripod through the tent door.
خفاش های قدیمی شامل یک پلاستیک، یک آلومینیوم و یک چوب بود.
جریمه اصلی شامل یکی از 900 پوند برای یک قاشق چوبی ترک خورده بود.
او در واقع یک نجار بود و اوقات فراغت خود را صرف کندن اسباب بازی های چوبی کوچک برای فرزندانش می کرد.
یک جعبه چوبی / در / کف
این یک اتاق خواب دو نفره بزرگ با تخته های چوبی صیقلی است.
پشت خانه یک کلبه چوبی کوچک بود.
بازیگر نقش پدر خیلی چوبی بود.
صدایش چوبی و بی روح به نظر می رسید در حالی که تلاش می کرد احساساتش را کنترل کند.
شباهت او در این تابلو به طرز عجیبی چوبی است.
کارگردان فقط اجراهای چوبی را از بازیگران می گیرد.
این فیلم بازی چوبی و فیلمنامه ای هولناک دارد.
خانه با حصاری بلند و چوبی احاطه شده بود.
مخلوط را با قاشق چوبی هم بزنید.
لبخندی چوبی به دوربین تحویل داد.
فکر میکردم بازیگر نقش اول یک اجرای چوبی اجرا کرده است.
آنها پشت یک میز چوبی بلند غذا خوردند.
او یک بلندگوی چوبی است.
bending
خم شدن
flexible
قابل انعطاف
pliable
