smile
smile - لبخند
verb - فعل
UK :
US :
برای ایجاد انحنای دهان به سمت بالا، به منظور دوستانه بودن یا به خاطر خوشحالی یا سرگرمی
گفتن یا بیان چیزی با لبخند
برای دادن یک لبخند بزرگ
برای مدت طولانی یک لبخند بزرگ شاد به ارمغان بیاورید، زیرا بسیار خوشحال یا مغرور هستید
to smile in an unpleasant way for example because you are pleased about someone else’s bad luck or because you know something that someone else does not know
لبخند زدن به شکلی ناخوشایند، برای مثال به این دلیل که از بدشانسی دیگران راضی هستید یا به این دلیل که چیزی را می دانید که دیگری نمی داند
لبخند زدن به روشی احمقانه و آزاردهنده
an expression in which your mouth curves upwards, when you are being friendly or are happy or amused
عبارتی که در آن، وقتی که دوستانه هستید یا خوشحال هستید یا سرگرم هستید، دهان شما به سمت بالا خم می شود
a happy or friendly expression on the face in which the ends of the mouth curve up slightly often with the lips moving apart so that the teeth can be seen
حالتی شاد یا دوستانه در صورت که در آن انتهای دهان کمی به سمت بالا خم می شود و اغلب لب ها از هم جدا می شوند تا دندان ها دیده شوند.
برای ایجاد یک بیان شاد یا دوستانه که در آن گوشه های دهان شما خمیده می شود
بیان یا گفتن چیزی با لبخند
an expression on the face in which the ends of the mouth curve up slightly often with the lips moving apart so that the teeth can be seen, expressing esp. happiness, pleasure amusement, or a friendly feeling
حالتی در صورت که در آن انتهای دهان کمی به سمت بالا خم میشود، اغلب لبها از هم جدا میشوند به طوری که دندانها دیده میشوند. شادی، لذت، سرگرمی، یا یک احساس دوستانه
برای ایجاد یک بیان شاد یا دوستانه که در آن انتهای دهان کمی خمیده می شود
کنارش رفت و او فهمید که هنوز لبخند می زند.
لبخند زد: میدونستم که میای.
پدرم به ندرت لبخند می زد.
لبخندی زد و گفت:صبح بخیر.
وقتی بچه ها به اتاق برگشتند، کتی نتوانست از لبخند زدن خودداری کند.
دوقلوها برگشتند و به هم لبخند زدند و یک شوخی خصوصی به اشتراک گذاشتند.
او چشمکی زد و او به او لبخند زد.
آنها از لبخند زدن دست کشیده بودند زیرا دیگر نیازی به تظاهر نبود.
وقتی اسمش را صدا زدند لبخندی گسترده زد.
اتاقی پر از بچه های خندان
We smiled feebly and refrained from attempting any further communication with these introspective folk.
ما لبخند ضعیفی زدیم و از هرگونه ارتباط بیشتر با این افراد درونگرا خودداری کردیم.
او فقط با وارد شدن به اتاق می تواند مردم را لبخند بزند.
لبخندی عصبی زد و به اطراف اتاق نگاه کرد و بی قرار روی صندلیش حرکت کرد.
بنابراین همیلتون قول داد که به لبخند زدن ادامه دهد، مهم نیست که چه باشد.
او با اطمینان لبخند زد: نگران نباش، تو خیلی خوب به نظر می آیی.
با سرگرمی باحالی لبخند زد، لب پایینش بیرون زد.
لبخندی زد، با چشمان قهوه ای روشن خسته اش و سپس با تمام صورتش.
کمی / گسترده لبخند زدن
لبخند شیرین/گرمی/روشن
ضعیف / کمرنگ / نرم / غمگین لبخند زدن
به نظر می رسد که او هرگز لبخند نمی زند.
‘That's easy,’ Elizabeth said, smiling.
الیزابت با لبخند گفت: این آسان است.
از کتابم که نگاه کردم، چهره خندان مونیکا را دیدم.
لبخند زد تا فکر کند قبلا چقدر ساده لوح بوده است.
او به او لبخند زد و او نیز در پاسخ به او لبخند زد.
با این فکر که بالاخره بتواند دوباره او را ببیند لبخند زد.
من مجبور شدم به خوش بینی او لبخند بزنم (= سرگرم شدم).
چشمانش به او لبخند زد.
با آسودگی لبخند زد.
از روی رضایت لبخند زد.
با تشکر لبخند زد.
‘Perfect,’ he smiled.
او لبخند زد: «عالی.
برای لبخند زدن یک لبخند کوچک
لبخندی از روی سرگرمی خشک زد.
از گوش به گوش دیگر می تابید.
گری همیشه می خندد - او بسیار مثبت است.
به آشفتگی نگاه کرد و لبخند ضعیفی زد.
این خاطره همچنان باعث لبخندش می شد.
با لذت لبخند زد.
دکتر لبخند مطمئنی زد.
Lawrence nodded, smiling happily.
لارنس سرش را تکان داد و با خوشحالی لبخند زد.
مولی لبخند تلخی زد و چیزی نگفت.
او با خودش لبخند زد و تصور کرد که مادرش با دیدن او چقدر شگفت زده می شود.
اون دختره بهش لبخد زد.
امی لبخندی درشت/ پهن بر لب داشت.
او لبخند زیبایی دارد.
چشمکی زد و لبخندی به من زد.
خوب است که بتوانی لبخند را بر چهره مردم بیاوری (= مردم را بخنداند).
frown
اخم
scowl
اخم کردن
grimace
ادا و اصول
lour
لور
پایین تر
moue
مو
mow
چمن زنی
pout
نفخ