father

base info - اطلاعات اولیه

father - پدر

noun - اسم

/ˈfɑːðər/

UK :

/ˈfɑːðə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [father] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • My father died in 2017.


    پدرم در سال 2017 فوت کرد.

  • Ben's a wonderful father.


    بن پدر فوق العاده ای است.

  • Our new boss is a father of three (= he has three children).


    رئیس جدید ما پدر سه فرزند است (= سه فرزند دارد).

  • You've been like a father to me.


    تو برای من مثل پدر بودی

  • He was a wonderful father to both his natural and adopted children.


    او هم برای فرزندان طبیعی و هم برای فرزندان خوانده‌اش پدری فوق‌العاده بود.

  • I never met my biological father.


    من هرگز پدر بیولوژیکی ام را ندیدم.

  • Father I cannot lie to you.


    بابا من نمیتونم بهت دروغ بگم

  • the land of our fathers


    سرزمین پدران ما

  • Henry Moore is considered to be the father of modern British sculpture.


    هنری مور را پدر مجسمه سازی مدرن بریتانیا می دانند.

  • Father forgive us.


    پدر، ما را ببخش

  • God the Father


    خدای پدر

  • Father Dominic


    پدر دومینیک

  • Boland, a father of two was arrested on charges of theft.


    بلند، پدر دو فرزند، به اتهام دزدی دستگیر شد.

  • Elena's brother was a surrogate father to her kids after her husband died.


    برادر النا پس از مرگ همسرش، یک پدر جانشین برای فرزندانش بود.

  • He followed in his father's footsteps and became a motor mechanic.


    او راه پدرش را ادامه داد و مکانیک موتور شد.

  • He followed the footsteps of his famous father into the film industry.


    او راه پدر مشهورش را در صنعت سینما دنبال کرد.

  • He had a domineering mother and a cold distant father.


    او مادری سلطه گر و پدری سرد و دور داشت.

  • He has an ailing father and two younger brothers to support.


    او یک پدر بیمار و دو برادر کوچکتر دارد.


  • او به تازگی پدر پرافتخار یک نوزاد دختر شده است.

  • He is very good with children and would make a devoted father.


    او با بچه ها خیلی خوب است و پدری فداکار می شود.

  • He paced like an expectant father.


    مثل یک پدر منتظر قدم می زد.

  • He succeeded his father as Professor of Botany.


    او جانشین پدرش به عنوان پروفسور گیاه شناسی شد.

  • He was both a bad husband and a bad father.


    هم شوهر بدی بود و هم پدر بدی.

  • I always thought of you as a second father.


    من همیشه به تو به عنوان یک پدر دوم فکر می کردم.

  • I buried my father and mourned his death.


    پدرم را به خاک سپردم و برای مرگش سوگواری کردم.

  • I lost my father when I was nine.


    در نه سالگی پدرم را از دست دادم.

  • Jesse is now married and father to a young son.


    جسی اکنون متاهل است و یک پسر کوچک دارد.

  • Meet your new father.


    با پدر جدیدت آشنا شو

  • Ryan has gone looking for his long-lost father.


    رایان به دنبال پدر گمشده اش رفته است.

  • She followed her father into the legal profession.


    او به دنبال پدرش وارد حرفه وکالت شد.

  • She inherited the urge to travel from her father.


    او میل به سفر را از پدرش به ارث برده است.

synonyms - مترادف
  • pop


    ترکیدن

  • pa


    pa

  • dad


    بابا

  • daddy


    پاپا

  • papa


    پدر

  • poppa


    آقا

  • pater


    پدرسالار

  • sire


    بهتر

  • patriarch


    پدر خوانده

  • begetter


    خانواده پدری

  • stepfather


    والدین

  • paterfamilias


    مولد


  • پیرمرد

  • procreator


    پدر و مادر مرد


  • پدر بیولوژیکی


  • پسر پیر

  • adoptive father


    پدر تولد


  • پدر رضاعی


  • پنجه


  • دا

  • foster father


    گوونور

  • daddio


    پدرخوانده

  • paw


    رئیس خانه

  • da


    پا

  • guvnor


    دادا

  • foster-father



  • one's old man


  • pappa


  • Pa


  • dada


antonyms - متضاد

  • کودک

  • son


    فرزند پسر


  • فرزند دختر


  • عزیزم

  • boy


    پسر


  • دختر


  • نوزاد

  • kid


    بچه

  • newborn


    تازه متولد شده

  • offspring


    فرزندان

  • progeny


    نتاج

  • toddler


    کودک نوپا

  • youngster


    جوان

  • scion


    قلمه


  • کوچولو


  • مادر

  • mumUK


    mumUK

  • momUS


    momUS


  • زن

لغت پیشنهادی

verbiage

لغت پیشنهادی

occupancy

لغت پیشنهادی

announced