urge

base info - اطلاعات اولیه

urge - اصرار

verb - فعل

/ɜːrdʒ/

UK :

/ɜːdʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [urge] در گوگل
description - توضیح

  • قویاً پیشنهاد کردن به کسی که کاری انجام دهد

  • to make someone or something move by shouting, pushing them etc


    با فریاد زدن، هل دادن و غیره کسی یا چیزی را به حرکت واداشتن


  • یک آرزو یا نیاز قوی


  • یک آرزو قوی، به خصوص آرزویی که کنترل آن دشوار یا غیرممکن است


  • قویاً نصیحت کردن یا تلاش برای متقاعد کردن کسی به انجام کاری خاص


  • کسی را به شدت تشویق کردن به انجام کاری یا درخواست انجام کاری


  • یک میل یا نیاز قوی

  • Police are urging drivers not to come into London this weekend.


    پلیس از رانندگان می خواهد آخر این هفته وارد لندن نشوند.

  • The company's bosses are urging full cooperation with the trade union.


    روسای این شرکت بر همکاری کامل با اتحادیه صنفی تاکید دارند.

  • Lori dominated the table and Travis urged her on with a few well-chosen words.


    لوری بر میز مسلط بود و تراویس با چند کلمه انتخاب شده او را تشویق کرد.

  • This has often led him to tighten monetary policy while everybody around was urging him to ease.


    این امر اغلب او را به تشدید سیاست های پولی سوق می دهد در حالی که همه اطرافیان از او می خواستند که تسهیل کند.

  • What induced them to do this is not known, but Creon urged it and Oedipus' sons consented to it.


    آنچه آنها را به انجام این کار وادار کرد، مشخص نیست، اما کرئون آن را تشویق کرد و پسران ادیپ به آن رضایت دادند.

  • She had urged me to go out on my own to start my own company.


    او از من خواسته بود که خودم بیرون بروم، شرکت خودم را راه اندازی کنم.

  • He urged newspapers not to identify criminals by religion.


    او از روزنامه ها خواست که جنایتکاران را بر اساس مذهب شناسایی نکنند.

  • Herrera urged patience in the negotiations.


    هررا خواستار صبر در مذاکرات شد.

  • He gave copies of the report to all those present at the meeting urging that they read and digest its contents.


    وی نسخه هایی از گزارش را به همه حاضران در جلسه داد و از آنان خواست که مطالب آن را مطالعه و هضم کنند.

  • It is believed to be the first time a developer has urged the Government to schedule an archaeological site.


    اعتقاد بر این است که این اولین بار است که یک توسعه‌دهنده از دولت می‌خواهد تا یک سایت باستان‌شناسی را برنامه‌ریزی کند.

  • They urge their students to see the parallels between the lives they are studying and their own.


    آنها از دانش‌آموزان خود می‌خواهند که شباهت‌های بین زندگی‌هایی را که در حال مطالعه هستند و زندگی خودشان ببینند.

example - مثال

  • اگر فرصتی برای بازدید از این مکان پیدا کردید، شدیداً از شما می خواهم که این کار را انجام دهید.

  • Police are urging anyone who saw the accident to contact them immediately.


    پلیس از هر کسی که این حادثه را دیده است می‌خواهد سریعا با آنها تماس بگیرد.

  • She urged him to stay.


    او را ترغیب کرد که بماند.


  • من از مردم می‌خواهم که در 5 می رای مثبت دهند.

  • The charity urged the government to reconsider its decision.


    این موسسه خیریه از دولت خواست تا در تصمیم خود تجدید نظر کند.

  • The authorities urged residents to stay indoors.


    مقامات از ساکنان خواستند در خانه بمانند.

  • The NFU is urging its members to support the proposed scheme.


    NFU از اعضای خود می خواهد که از طرح پیشنهادی حمایت کنند.

  • The police are urging anyone with new information to come forward.


    پلیس از هر کسی که اطلاعات جدیدی در اختیار دارد می‌خواهد که در این مورد صحبت کند.

  • The report urged that all children be taught to swim.


    در این گزارش تاکید شده است که به همه کودکان شنا آموزش داده شود.

  • ‘Why not give it a try?’ she urged (him).


    او (او را) اصرار کرد: «چرا امتحانش نکنی؟»

  • The situation is dangerous and the UN is urging caution.


    وضعیت خطرناک است و سازمان ملل متحد خواستار احتیاط است.

  • EU foreign ministers urged an independent inquiry into allegations of human rights violations.


    وزرای خارجه اتحادیه اروپا خواستار تحقیق مستقل در مورد اتهامات نقض حقوق بشر شدند.

  • The prime minister is urging restraint on Washington.


    نخست وزیر از واشنگتن خواستار خویشتنداری است.

  • He urged a tax increase upon congress as a way of damping down consumer spending.


    او خواستار افزایش مالیات در کنگره به عنوان راهی برای کاهش هزینه های مصرف کننده شد.

  • He urged his horse forward.


    اسبش را به جلو اصرار کرد.

  • We’d recommend you to book your flight early.


    ما به شما توصیه می کنیم پرواز خود را زودتر رزرو کنید.

  • a recommended price of $50


    قیمت پیشنهادی 50 دلار

  • I’d advise you not to tell him.


    من به شما توصیه می کنم به او نگویید.

  • The group does not advocate the use of violence.


    این گروه از استفاده از خشونت حمایت نمی کند.


  • او بارها از دولت خواسته است که در این زمینه کاری انجام دهد.

  • ‘Get on with it!’ he urged her impatiently.


    او با بی حوصلگی به او اصرار کرد: «به آن ادامه بده!»

  • ‘Please come!’ he urged.


    او اصرار کرد: لطفا بیایید!


  • به نظر می رسد که آن دو قادر به کنترل میل جنسی خود نیستند.


  • میل به دزدی در برخی از این مردان جوان بسیار شدید است.

  • Lawyers will urge the parents to take further legal action.


    وکلا از والدین می خواهند که اقدامات قانونی بیشتری انجام دهند.

  • Investigators urged that safety procedures at the site should be improved.


    بازرسان تاکید کردند که رویه های ایمنی در محل باید بهبود یابد.

  • Police urged continued vigilance in the fight against crime.


    پلیس خواستار تداوم هوشیاری در مبارزه با جرایم شد.

  • The dogs are urged into fighting more fiercely by loud shouts from the crowd.


    با فریادهای بلند جمعیت، سگ‌ها را به مبارزه شدیدتر تشویق می‌کنند.

  • We will continue to urge for leniency to be shown to these prisoners.


    ما همچنان اصرار خواهیم کرد که با این زندانیان نرمش نشان داده شود.

  • Party leaders urged her to run for Congress.


    رهبران حزب از او خواستند که در کنگره شرکت کند.

  • a human/natural urge


    یک میل انسانی/طبیعی

synonyms - مترادف

  • میل

  • longing


    اشتیاق

  • appetite


    اشتها، میل

  • craving


    میل شدید به

  • yearning


    گرسنگی

  • hunger


    تکانه

  • impulse


    آرزو کردن


  • ین

  • yen


    تفننی

  • fancy


    خارش

  • hankering


    اجبار

  • itch


    راندن

  • compulsion


    شهوت


  • تشنگی

  • lust


    تمایل

  • thirst


    نیاز

  • inclination


    اشتها


  • سنجاق کردن

  • appetency


    انگیزه

  • pining


    شور

  • appetition


    دروترها

  • impetus


    جونز


  • رها کردن

  • thirstiness


    ضعف

  • druthers


    آتش در شکم

  • jones


    تنفس

  • letch


    دوست داشتن

  • weakness


  • fire in belly


  • aspiration


  • liking


antonyms - متضاد
  • aversion


    بیزاری

  • disinclination


    بی میلی

  • distaste


    بی اختیاری

  • indisposition


    نفرت

  • reluctance


    مسدود کردن

  • repugnance


    بازدارنده


  • دلسردی

  • deterrent


    انزجار

  • discouragement


    دوست نداشتن

  • disgust


    مانع

  • dislike


    بی تفاوتی


  • عدم تمایل

  • hatred


    دودلی

  • hindrance


    بی اعتنایی کردن

  • indifference


    مقاومت

  • unwillingness


    تردید

  • hesitancy


    اعتراض

  • disrelish


    اختلاف نظر


  • سکوت

  • loathing


    ترسو بودن

  • hesitation


    تنفر شدید

  • hesitance


    ترسناکی

  • objection


    دلهره

  • diffidence


    دافعه

  • reticence


    حالت تهوع

  • timidity


  • revulsion


  • timorousness


  • trepidation


  • repulsion


  • nausea


لغت پیشنهادی

tremendous

لغت پیشنهادی

bevy

لغت پیشنهادی

superimpose