continued
continued - ادامه داد
adjective - صفت
UK :
US :
ادامه
قطع شدن
تداوم
ناپیوستگی
مستمر
مداوم
ناپیوسته
متوقف کردن
به طور پیوسته
به طور مداوم
برای مدت طولانی ادامه دارد یا وجود دارد یا بارها اتفاق می افتد
هنوز در حال وقوع، موجود یا انجام شده است
اغلب در پایین صفحه استفاده می شود تا نشان دهد داستان، مقاله و غیره تمام نشده است
جنبش ارگانیک همیشه برای ادامه در دسترس بودن شیر غیر پاستوریزه مبارزه کرده است.
Any attempt at continued demarcation is impossible once the courts move to a theory of extensive review.
هر گونه تلاش برای ادامه مرزبندی غیرممکن است زمانی که دادگاه ها به نظریه بازنگری گسترده روی می آورند.
تداوم تسلط بر بنادر ساحل شرقی در جدول 7.1 نشان داده شده است.
The continued failure of the negotiations means that there will be no peace settlement before the winter.
ادامه شکست مذاکرات به این معنی است که تا قبل از زمستان هیچ راه حل صلحی وجود نخواهد داشت.
This provides a firm basis for the new interest in evaluation and an earnest desire for its continued growth.
این یک مبنای محکم برای علاقه جدید به ارزیابی و تمایل جدی برای رشد مداوم آن فراهم می کند.
بنابراین، مراقبتهای اصلی مراقبتهای خانگی بیمار مبتلا به زوال عقل را چگونه دیدند؟
من فقط می توانم از صمیم قلب آرزوی موفقیت مداوم شما را داشته باشم.
تنها صدای اتاق صدای تپش مداوم موسیقی راک از آپارتمان بالا بود.
ما از حمایت مستمر/مداوم شما سپاسگزاریم.
ادامه علاقه
continuing involvement
ادامه مشارکت
ادامه درگیری ها در شهر باعث نگرانی زیادی شده است.
ادامه در صفحه 7
continuous
مداوم
continual
مستمر
continuing
ادامه دارد
endless
بی پایان
perpetual
همیشگی
ثابت
enduring
ماندگار
eternal
ابدی
everlasting
زود زود
بی وقفه
incessant
بادوام
lasting
منظم
پایدار
بدون پرچم
sustained
ناخواسته
unflagging
تزلزل ناپذیر
unwaning
بی سن
unwavering
سرکش
ageless
معمولی
ceaseless
بدون وقفه
dogged
در دست اقدام
habitual
چند ساله
nonstop
دائمی
طولانی مدت
perennial
مکرر
تکرار کرد
prolonged
در حال اجرا
recurring
خستگی ناپذیر
repeated
tireless
موقت
impermanent
ناپایدار
momentary
انی
provisional
مختصر
زودگذر
fleeting
گذراندن
passing
گذرا
interim
بازیگری
transient
فراری
transitory
کوتاه
acting
ناپیوسته
fugacious
یک شبه
محدود
discontinuous
برگریز
overnight
محو شدن
پرواز کردن
deciduous
حرفه ای
noncontinuous
کوتاه مدت
cursory
متناوب
evanescent
سریع
ephemeral
فانی
flitting
زمانی
pro tem
محدود، فانی
short-lived
فوری
short-term
intermittent
swift
mortal
temporal
finite
instantaneous