evaluation

base info - اطلاعات اولیه

evaluation - ارزیابی

noun - اسم

/ɪˌvæljuˈeɪʃn/

UK :

/ɪˌvæljuˈeɪʃn/

US :

family - خانواده
evaluate
ارزیابی کنید
google image
نتیجه جستجوی لغت [evaluation] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • an evaluation of the healthcare system


    ارزیابی سیستم بهداشت و درمان

  • The technique is not widely practised and requires further evaluation.


    این تکنیک به طور گسترده انجام نمی شود و نیاز به ارزیابی بیشتر دارد.

  • The discussion includes a critical evaluation of the documentary sources.


    این بحث شامل ارزیابی انتقادی از منابع مستند است.

  • Evaluation of this new treatment cannot take place until all the data has been collected.


    ارزیابی این درمان جدید تا زمانی که تمام داده‌ها جمع‌آوری نشده باشد، انجام نمی‌شود.

  • Part of the rankings include evaluations by three administrators of other colleges in the same category.


    بخشی از رتبه بندی ها شامل ارزیابی های سه مدیر کالج های دیگر در همین دسته است.

  • Before filing for bankruptcy, it is advisable to get an evaluation done by a bankruptcy attorney.


    قبل از تشکیل پرونده ورشکستگی، توصیه می شود یک ارزیابی توسط وکیل ورشکستگی انجام شود.


  • با ارزیابی رایگان املاک ما دریابید که ارزش ملک شما چقدر است!

  • Based on its evaluation of market conditions, the company had decided not to repurchase shares at this time.


    بر اساس ارزیابی خود از شرایط بازار، این شرکت تصمیم به خرید مجدد سهام در این زمان گرفته بود.

  • Click here to download a free evaluation version of our software valid for a 30-day trial period.


    برای دانلود نسخه ارزیابی رایگان نرم افزار ما که برای یک دوره آزمایشی 30 روزه معتبر است، اینجا را کلیک کنید.

synonyms - مترادف

  • ارزیابی

  • appraisal


    برآورد کردن

  • estimation


    ارزش گذاری

  • valuation


    تخمین زدن

  • appraisement


    قضاوت انگلستان


  • تحلیل و بررسی

  • judgementUK


    عزم


  • قضاوت ایالات متحده

  • determination


    رتبه بندی

  • judgmentUS


    محاسبه


  • توجه

  • calculation


    gagingUS


  • gaugingUK

  • gagingUS


    سنجش

  • gaugingUK


    نظر

  • ranking


    حساب کردن

  • assay


    مرور


  • هزینه یابی

  • reckoning


    تصمیم گیری


  • ثابت

  • costing


    حدس زدن


  • تفسیر

  • fix


    گرفتن

  • guesstimation


    اندازه گیری


  • وزن کردن


  • موجودی

  • sizing up


    خلاصه کردن

  • weighing up


    جمع بندی


  • summing up


  • summing-up


antonyms - متضاد
  • indifference


    بی تفاوتی

  • apathy


    کناره گیری

  • detachment


    بی علاقگی

  • disinterest


    بی توجهی

  • disinterestedness


    کنجکاوی

  • disregard


    بی اعتنایی

  • incuriousness


    بی عاطفه

  • incuriosity


    بی عاطفه بودن

  • nonchalance


    بی طرفی

  • unconcern


    بی احتیاطی

  • callousness


    بی علاقه

  • dispassionateness


    عدم پاسخگویی

  • impartiality


    تصادفی بودن

  • impassiveness


    فاصله

  • insouciance


    عدم تحمل

  • uninterest


    رضایت

  • unresponsiveness


    عدم حساسیت

  • casualness


    کمبود علاقه


  • عینیت

  • impassivity


    سکوت

  • complacence


    گذشته

  • insensitivity



  • objectivity


  • nonresponse




لغت پیشنهادی

chronology

لغت پیشنهادی

groovy

لغت پیشنهادی

keener