amount

base info - اطلاعات اولیه

amount - میزان

noun - اسم

/əˈmaʊnt/

UK :

/əˈmaʊnt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [amount] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I was amazed at the amount he could eat.


    از مقداری که او می توانست بخورد شگفت زده شدم.

  • Mix the colours in equal amounts.


    رنگ ها را به مقدار مساوی مخلوط کنید.

  • an amount of money/information/work/time


    مقدار پول / اطلاعات / کار / زمان

  • A certain amount of time has already been spent on the project.


    در حال حاضر مدت زمان مشخصی برای پروژه صرف شده است.

  • The server is designed to store huge amounts of data.


    این سرور برای ذخیره حجم عظیمی از داده ها طراحی شده است.


  • سعی کنید میزان انرژی و آب مصرفی در خانه را کاهش دهید.


  • اساتید باید میزان و کیفیت بازخوردی را که ارائه می کنند افزایش دهند.

  • Everyone has paid the same amount.


    همه به یک اندازه پرداخت کرده اند.


  • یک صورتحساب برای کل مبلغ دریافت خواهید کرد.


  • شرکت بیمه هر مبلغی را که به شما تعلق می گیرد بازپرداخت می کند.

  • Small amounts will be paid in cash.


    مبالغ جزئی به صورت نقدی پرداخت خواهد شد.


  • شما باید تمام مبلغی را که بدهی دارید پس بدهید.

  • There's been any amount of research into the subject.


    تحقیقات زیادی در مورد این موضوع انجام شده است.

  • No amount of encouragement would make him jump into the pool.


    هیچ تشویقی باعث نمی شود که او به داخل استخر بپرد.

  • We've had an enormous amount of help from people.


    ما کمک های زیادی از مردم داشته ایم.

  • There was a large increase in the amount of money invested in March and April.


    میزان سرمایه گذاری در ماه مارس و آوریل افزایش زیادی داشت.


  • سس به اندازه کافی نمک دارد.

  • He drank copious amounts of beer.


    او مقدار زیادی آبجو نوشید.

  • Tap water also contains varying amounts of rust and grit.


    آب لوله کشی همچنین حاوی مقادیر مختلفی زنگ زدگی و شن است.

  • There was a fair amount of traffic on the roads.


    تردد در جاده ها بسیار زیاد بود.


  • شما مقدار مشخصی آزادی برای کشف تکنیک های جدید دارید.

  • They want to limit the amount of cash available.


    آنها می خواهند مقدار پول نقد موجود را محدود کنند.

  • The amount of reclaimed glass used in industry has doubled in the last five years.


    میزان شیشه بازیافتی مورد استفاده در صنعت در پنج سال گذشته دو برابر شده است.

  • The average amount of pocket money received by teenagers fell to £4 a week this year.


    میانگین پول جیبی دریافتی توسط نوجوانان در سال جاری به 4 پوند در هفته کاهش یافت.


  • مقدار قابل توجهی پول

  • an amount equivalent to 0.3% per annum


    مبلغی معادل 0.3 درصد در سال

  • exposure to high amounts of oxygen


    قرار گرفتن در معرض مقادیر بالای اکسیژن

  • They didn't deliver the right amount of sand.


    آنها مقدار مناسبی شن تحویل ندادند.

  • Small amounts of land were used for keeping animals.


    مقدار کمی از زمین برای نگهداری حیوانات استفاده می شد.

  • He paid regular amounts of money to a charity.


    او به طور منظم به یک موسسه خیریه پول می داد.

  • The new tax caused a huge amount of public anger.


    مالیات جدید باعث خشم مردم شد.

synonyms - مترادف
  • quantity


    تعداد


  • جلد


  • جرم


  • اندازه گرفتن


  • عدد

  • bulk


    فله

  • lot


    مقدار زیادی


  • تناسب، قسمت


  • ظرفیت

  • consignment


    محموله


  • وسعت


  • بار


  • اندازه


  • عرضه


  • وزن

  • dosage


    دوز

  • dose


    بخش

  • magnitude


    سهمیه، سهم


  • گروه

  • quota


    کوانتومی

  • expanse


    جمع


  • درجه


  • تجمیع

  • quantum


    مجموع


  • اندازه گیری


  • مرحله

  • aggregate


    دامنه

  • sum




  • amplitude


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

gratitude

لغت پیشنهادی

bifocals

لغت پیشنهادی

fin