traffic

base info - اطلاعات اولیه

traffic - ترافیک

noun - اسم

/ˈtræfɪk/

UK :

/ˈtræfɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [traffic] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • There's always a lot of traffic at this time of day.


    همیشه در این زمان از روز ترافیک زیادی وجود دارد.

  • There are currently delays of 40 minutes due to heavy traffic.


    در حال حاضر به دلیل ترافیک سنگین 40 دقیقه تاخیر وجود دارد.

  • She left home early to avoid the rush-hour traffic.


    او برای جلوگیری از ترافیک در ساعات شلوغی خانه را زود ترک کرد.


  • این جاده به مدت هشت هفته به روی ترافیک مسدود خواهد شد.

  • The car veered across the road into the path of oncoming traffic.


    خودرو از جاده منحرف شد و به سمت ترافیک مقابل رفت.

  • They were stuck in traffic and missed their flight.


    آنها در ترافیک گیر کرده بودند و پرواز خود را از دست دادند.

  • a plan to reduce traffic congestion


    طرحی برای کاهش تراکم ترافیک

  • traffic police (= who control traffic on a road or stop drivers who are breaking the law)


    پلیس راهنمایی و رانندگی (= که ترافیک را در جاده کنترل می کند یا رانندگانی را که قانون را نقض می کنند متوقف می کند)

  • She was badly injured in a road traffic accident.


    او در یک تصادف جاده ای به شدت مجروح شد.

  • The delay is due simply to the volume of traffic.


    تاخیر صرفا به دلیل حجم ترافیک است.

  • We got used to the constant noise of the traffic.


    ما به سر و صدای مداوم ترافیک عادت کردیم.

  • transatlantic traffic


    ترافیک فرا اقیانوس اطلس

  • The line is used by both passenger and freight traffic.


    این خط برای حمل و نقل مسافر و بار استفاده می شود.

  • commuter/freight/passenger traffic


    ترافیک رفت و آمد / بار / مسافر


  • حمل و نقل کالا بین یک کشور به کشور دیگر

  • the computer servers that manage global internet traffic


    سرورهای کامپیوتری که ترافیک جهانی اینترنت را مدیریت می کنند

  • web/network traffic


    ترافیک وب/شبکه

  • Telecom operators have upgraded their networks to improve their capacity as data traffic increases.


    اپراتورهای مخابراتی شبکه های خود را برای بهبود ظرفیت خود با افزایش ترافیک داده ارتقا داده اند.

  • the traffic in firearms


    ترافیک اسلحه گرم

  • Building larger roads could generate more traffic.


    ساخت جاده های بزرگتر می تواند ترافیک بیشتری ایجاد کند.

  • I stood waiting for a gap in the oncoming traffic.


    منتظر شکافی در ترافیک روبرو ایستادم.

  • She waved her arms at the passing traffic pleading for someone to stop.


    دستانش را به سمت ترافیک عبوری تکان داد و از کسی خواست که بایستد.

  • Sheep are a traffic hazard in the hills.


    گوسفندها یک خطر ترافیکی در تپه ها هستند.


  • ترافیک در راه اینجا وحشتناک بود.

  • Traffic clogs the streets of the city centre.


    ترافیک خیابان های مرکز شهر را مسدود کرده است.

  • Traffic thins noticeably after 9 a.m.


    ترافیک پس از ساعت 9 صبح به طرز محسوسی کاهش می یابد.

  • Traffic was held up for six hours by the accident.


    بر اثر این حادثه ترافیک به مدت شش ساعت متوقف شد.

  • We joined the traffic heading north.


    ما به ترافیک به سمت شمال پیوستیم.

  • We set off early to beat the traffic.


    ما زود راه افتادیم تا ترافیک را کنترل کنیم.

  • a policeman on traffic duty


    یک پلیس در حال انجام وظیفه ترافیکی

  • Expect traffic delays around the area.


    انتظار تاخیر در ترافیک در اطراف منطقه را داشته باشید.

synonyms - مترادف

  • حمل و نقل

  • transport


    حمل دریایی

  • shipping


    جنبش


  • انتقال

  • shipment


    ترانزیت

  • freight


    گذر


  • کامیون

  • transit


    گاری


  • شار

  • conveyancing


    هجوم

  • truckage


    مسافرت رفتن

  • cartage


    جابجایی کالا

  • flux


    حرکت مردم

  • influx


    رفت و برگشت


  • کالسکه

  • movement of goods


    حمل کردن


  • توزیع

  • to-ing and fro-ing


    تحویل

  • carriage


    حرکت

  • conveyance


    در حال حرکت

  • carrying


    حذف




  • freightage


  • haulage


  • transference


  • portage


  • moving


  • removal


  • hauling


antonyms - متضاد
  • indifference


    بی تفاوتی

لغت پیشنهادی

alludes

لغت پیشنهادی

while

لغت پیشنهادی

Baptist