transportation

base info - اطلاعات اولیه

transportation - حمل و نقل

noun - اسم

/ˌtrænspərˈteɪʃn/

UK :

/ˌtrænspɔːˈteɪʃn/

US :

family - خانواده
transport
حمل و نقل
transporter
حمل کننده
google image
نتیجه جستجوی لغت [transportation] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • public transportation (= the system of buses, trains, etc. provided for people to travel from one place to another)


    حمل‌ونقل عمومی (= سیستم اتوبوس‌ها، قطارها و غیره که برای رفت‌وآمد مردم از مکانی به مکان دیگر ارائه می‌شود)

  • air/rail/bus transportation


    حمل و نقل هوایی / ریلی / اتوبوسی


  • صنعت حمل و نقل

  • The city is providing free transportation to the stadium from downtown.


    این شهر حمل و نقل رایگان را از مرکز شهر به استادیوم ارائه می دهد.

  • a mode/means of transportation


    یک روش / وسیله حمل و نقل


  • حمل و نقل بارهای سنگین


  • هزینه ی حمل و نقل

  • The neighborhood offers easy access to public transportation.


    این محله دسترسی آسان به حمل و نقل عمومی را فراهم می کند.

  • The storm disrupted transportation and wrecked homes.


    طوفان حمل و نقل را مختل کرد و خانه ها را ویران کرد.


  • این اعتصاب سیستم حمل و نقل را متوقف کرد.

  • Do you have access to transportation?


    آیا به حمل و نقل دسترسی دارید؟

  • Volunteers must provide their own transportation.


    داوطلبان باید وسایل حمل و نقل خود را تهیه کنند.


  • ما وسایل حمل و نقل به مدرسه را ارائه می دهیم.


  • حمل و نقل ایمن سوخت هسته ای استفاده شده

  • In the past British convicts could be sentenced to transportation (to Australia).


    در گذشته، محکومان بریتانیایی می توانستند به حمل و نقل (به استرالیا) محکوم شوند.

  • Bicycles are a cheap and efficient form/means of transportation.


    دوچرخه وسیله ای ارزان و کارآمد برای حمل و نقل است.

  • New legislation does little to solve the state's transportation problems and puts other crucial services at risk.


    قانون جدید کمک چندانی به حل مشکلات حمل و نقل ایالت نمی کند و سایر خدمات حیاتی را در معرض خطر قرار می دهد.

  • The plan provided $850 million for transportation in 2008-09 and $900 million in 2009-10.


    این طرح 850 میلیون دلار برای حمل و نقل در سال 09-2008 و 900 میلیون دلار در سال 10-2009 ارائه کرد.


  • به لطف اشکال متنوع حمل و نقل و ارتباطات، اقتصاد جهانی اکنون به روی تجارت و سرمایه گذاری باز است، به گونه ای که قبلاً امکان پذیر نبود.

  • Hydrogen fuel-cell vehicles promise to be the cleanest mode of transportation.


    وسایل نقلیه پیل سوختی هیدروژنی قول می دهند که تمیزترین روش حمل و نقل باشند.

  • transportation services/systems/networks


    خدمات حمل و نقل / سیستم ها / شبکه ها

  • a transportation plan/program/project


    یک طرح/برنامه/پروژه حمل و نقل

  • transportation companies/industries


    شرکت های حمل و نقل / صنایع

  • transportation departments/directors/officials


    ادارات حمل و نقل / مدیران / مقامات

  • transportation costs/funding


    هزینه های حمل و نقل / بودجه

  • state/regional/local transportation


    حمل و نقل ایالتی/منطقه ای/محلی

  • free/cheap transportation


    حمل و نقل رایگان/ارزان

  • Disclosure of the transportation of hazardous waste emerged after documents were leaked.


    افشای حمل و نقل زباله های خطرناک پس از افشای اسناد ظاهر شد.

synonyms - مترادف
  • transport


    حمل و نقل

  • conveyance


    انتقال


  • وسیله نقلیه


  • ارسال

  • transmission


    تحویل

  • transference


    کالسکه

  • dispatch


    حمل کردن


  • در حال ارسال

  • shipment


    انتقال دهنده

  • carriage


    جنبش

  • freightage


    گذر

  • transporting


    عرضه

  • carrying


    انتقالی

  • sending


    توزیع

  • transmittal


    پستی


  • محموله


  • رله کردن


  • channellingUK

  • haulage


    ارتباط

  • portage


    انتقال دادن

  • transferal


    پادرمیانی


  • mailing


  • consignment


  • transferral


  • relaying


  • channellingUK



  • imparting


  • freighting


  • mediation


antonyms - متضاد

  • نگه دارید

  • possession


    مالکیت

  • stagnation


    رکود

لغت پیشنهادی

shots

لغت پیشنهادی

priority

لغت پیشنهادی

light