best

base info - اطلاعات اولیه

best - بهترین

adjective - صفت

/best/

UK :

/best/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [best] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • That's the best movie I've ever seen!


    این بهترین فیلمی است که تا به حال دیده ام!

  • He wrote his best songs before he was 25.


    او بهترین آهنگ های خود را قبل از 25 سالگی نوشت.

  • She was one of the best tennis players of her generation.


    او یکی از بهترین تنیسورهای نسل خود بود.

  • Is that your best suit?


    آیا این بهترین کت و شلوار شماست؟

  • They've been best friends (= closest friends) since they were children.


    آنها از زمان کودکی بهترین دوستان (= نزدیکترین دوستان) بوده اند.

  • the company’s best-ever results


    بهترین نتایج این شرکت

  • We want the kids to have the best possible education.


    ما می خواهیم بچه ها بهترین آموزش ممکن را داشته باشند.

  • Those were the best years of my life.


    آن سالها بهترین سالهای زندگی من بود.

  • What's the best way to cook steak?


    بهترین روش پخت استیک چیست؟

  • He's the best man for the job.


    او بهترین مرد برای این کار است.

  • The best thing to do would be to apologize.


    بهترین کار عذرخواهی است.

  • It's best if you go now.


    اگه الان بری بهتره


  • من در بهترین موقعیت برای توصیه به شما نیستم.

  • Owen judged it best to make no reply.


    اوون بهترین تصمیم را داشت که هیچ پاسخی ندهد.


  • این بهترین رستوران شهر است.

  • We aim to give our guests the very best attention.


    هدف ما این است که بهترین توجه را به مهمانان خود ارائه دهیم.

  • Who in the class is best at history?


    چه کسی در کلاس در تاریخ بهترین است؟

  • This is the best meal I've ever had.


    این بهترین وعده غذایی است که تا به حال خورده ام.

  • He's one of our best students.


    او یکی از بهترین شاگردان ماست.

  • Are you sure this is the best way of doing it?


    آیا مطمئن هستید که این بهترین راه برای انجام آن است؟

  • What's the best (= shortest or quickest) way to get to their house?


    بهترین (= کوتاه ترین یا سریع ترین) راه برای رسیدن به خانه آنها چیست؟

  • Your parents only want what is best for you.


    والدین شما فقط بهترین چیز را برای شما می خواهند.

  • She was my best friend (= the friend I liked most).


    او بهترین دوست من بود (= دوستی که بیشتر دوستش داشتم).

  • It's best (= it is wise) to get to the supermarket early.


    بهتر است (= عاقلانه است) زودتر به سوپرمارکت بروید.


  • کدام عصر برای مهمانی مناسب شماست؟

  • The Grand Canyon is best seen at sunset.


    گرند کانیون در هنگام غروب آفتاب بهتر دیده می شود.

  • He couldn't decide which one he liked best (= preferred).


    او نمی توانست تصمیم بگیرد که کدام یک را بیشتر دوست دارد (= ترجیح می دهد).

  • They were the best-dressed couple at the party.


    آنها خوش لباس ترین زوج در مهمانی بودند.

  • He was voted the best-looking (= most attractive) actor in Hollywood.


    او به عنوان خوش قیافه ترین (= جذاب ترین) بازیگر هالیوود انتخاب شد.


  • متن دشواری است، اما فقط آن را تا جایی که می توانید ترجمه کنید.

  • My tastes are simple - I only like the best.


    سلیقه من ساده است - من فقط بهترین ها را دوست دارم.

synonyms - مترادف
  • finest


    بهترین


  • منتهی شدن

  • outstanding


    برجسته

  • top


    بالا


  • غالب


  • بزرگترین

  • premium


    حق بیمه


  • نخست

  • apex


    راس


  • کامل

  • consummate


    درجه یک

  • first-rate


    در درجه نخست

  • foremost


    شماره 1

  • number 1


    نخست وزیر

  • preeminent


    اصلی

  • premier


    برتر


  • بی نظیر

  • superior


    بی سابقه

  • unparalleled


    بی رقیب ایالات متحده

  • unprecedented


    رئیس

  • unrivaledUS


    بی همتا

  • unsurpassed


    اولیه


  • عالی

  • matchless


    فوق العاده


  • متعالی


  • بی رقیب انگلستان


  • supreme


  • terrific


  • transcendent


  • unequalledUK


antonyms - متضاد
  • worst


    بدترین

  • poorest


    فقیرترین


  • پایین

  • feeblest


    ضعیف ترین


  • حداقل خوب

  • lowest


    پایین ترین

  • foulest


    آخر


  • پست تر

  • inferior


    نهایی

  • bottommost


    پایه


  • عقب

  • lowermost


    کوچکترین


  • ریزترین

  • rear


    کمترین

  • smallest


    نهایی ترین

  • littlest


    عقب ترین

  • tiniest


    ته سنگ

  • fewest


    زیرترین

  • endmost


    کمتر

  • rearmost


    ثانوی

  • rock-bottom


    جوان

  • undermost


    نامشخص

  • nethermost


    کم

  • lesser


    پایین تر

  • secondary


    درجه دوم


  • رتبه پایین تر

  • undistinguished


  • low



  • second-rate


  • lower-ranking


لغت پیشنهادی

Beijing

لغت پیشنهادی

giles

لغت پیشنهادی

ardent