bet
bet - شرط
verb - فعل
UK :
US :
به خطر انداختن پول در نتیجه یک مسابقه، بازی، رقابت یا سایر رویدادهای آینده
an agreement to risk money on the result of a race game etc or on something happening, or the money that you risk
توافقی برای به خطر انداختن پول در نتیجه مسابقه، بازی و غیره یا اتفاقی که می افتد، یا پولی که شما در معرض خطر قرار می دهید
to risk money on a future event for example by investing in a company or product or buying stocks or shares
ریسک کردن پول در یک رویداد آینده، برای مثال با سرمایه گذاری در یک شرکت یا محصول یا خرید سهام یا سهام
to risk a lot of money on a future event for example by investing in a company or product or buying stocks or shares
ریسک کردن پول زیادی در یک رویداد آینده، به عنوان مثال با سرمایه گذاری در یک شرکت یا محصول یا خرید سهام یا سهام
when you risk money on a future event for example by investing in a company or product or buying stocks or shares
زمانی که در یک رویداد آینده، به عنوان مثال با سرمایه گذاری در یک شرکت یا محصول یا خرید سهام یا سهام، پول را به خطر می اندازید
to risk money on the result of an event or a competition such as a horse race in the hope of winning more money
ریسک کردن پول در نتیجه یک رویداد یا یک مسابقه، مانند مسابقه اسب دوانی، به امید برنده شدن پول بیشتر
If you say you bet (someone) that something is true or will happen you mean you are certain that it is true or will happen
اگر می گویید با (کسی) شرط بندی کرده اید که چیزی درست است یا اتفاق خواهد افتاد، یعنی مطمئن هستید که درست است یا اتفاق خواهد افتاد.
مقدار پولی که در نتیجه یک رویداد یا یک مسابقه، مانند مسابقه اسب دوانی، به خطر می اندازید
یک حدس یا نظر
to risk a sum of money on the unknown result of an event in the hope of winning more money than you have risked
ریسک کردن مبلغی بابت نتیجه ناشناخته یک رویداد به این امید که پول بیشتری از آنچه ریسک کرده اید به دست آورید
اگر با کسی شرط بندی کنید که چیزی درست است یا اتفاق خواهد افتاد، احتمال می دهید
توافقی برای ریسک کردن پول در نتیجه ناشناخته یک رویداد
شرط نیز یک حدس یا نظر است
شرط بندی نیز یک شانس یا فرصت است
ریسک کردن پول برای چیزی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد
ریسک کردن پول زیادی برای چیزی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد
می گفت که شما مطمئن هستید که چیزی درست است یا اتفاق خواهد افتاد
عمل به خطر انداختن پول برای چیزی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد
اتفاقی که احتمالاً در آینده رخ می دهد یا نتیجه خوبی خواهد داشت
تصمیم یا انتخابی که کسی می تواند بگیرد که احتمالاً بهترین نتیجه را خواهد داشت
سرگرم کننده و هیجان انگیز است، شرط می بندید، اما آیا این راه رسیدن به سوپر بول است؟
شرط می بندم کیک های ماهی را داشت.
آلبرت روی دست دختر تعظیم کرد - کارو شرط میبندد که همسرش نیست.
شرط می بندم که او را عصبانی کرده است!
آیا مدیریت شما باید شرکت را روی یک استراتژی تجاری با ریسک بالا شرط بندی کند؟
بله، او می گوید، من برای شما یک دلار شرط می بندم.
شرط می بندم که طعم رام واقعاً خوبی دارید.
برای شرط بندی باید بالای 16 سال باشید.
من روی پیروزی آنها در انتخابات بعدی شرط بندی نمی کنم.
افراد زیادی روی حفظ عنوان قهرمانی فرانسه شرط بندی نمی کنند.
او شرط بندی روی اسب و تماشای تنیس روی میز را دوست دارد.
او 2000 دلار روی امتیاز نهایی بازی شرط بندی کرد.
شما نباید یک قمارباز را به خاطر شرط بندی پس انداز زندگی اش در صورت پیروزی تحسین کنید.
او با من 20 پوند (که) این کار را انجام نخواهم داد شرط بندی کرد.
شرط می بندم که دموکرات ها پیروز نخواهند شد.
او ده دلار شرط بندی کرد (که) می تواند یک داستان کامل را تنها در شش کلمه بنویسد.
شرط می بندم (که) خیلی دیر کرده ایم.
شما می توانید شرط بندی کنید (که) لحظه ای که من بنشینم، تلفن زنگ می خورد.
من حاضرم شرط ببندم (که) تحلیلگران اشتباه خواهند کرد.
شرط می بندم (که) او همه چیز را می داند.
شرکت مزرعه را روی مدل بازاریابی جدید شرط بندی کرد، اما متوجه شد که این مدل موفقیت آمیز نبوده است.
«وقتی به من گفت نزدیک بود بمیرم.» «شرط میبندم!»
«میخواهم به او بگویم دربارهاش چه فکری میکنم.» «آره، شرط میبندم!»
او به زودی به این ایده عادت خواهد کرد. من روی آن شرط بندی نمی کنم.
‘Are you nervous?’ ‘You bet!’
آیا عصبی هستی؟ شما شرط می بندید!
شما می توانید با دلار پایین خود شرط بندی کنید که او دیر خواهد آمد.
او مرتب به مسابقات می رود و شرط بندی های سنگین می کند.
او 500000 پوند روی اسبی که دوم شد شرط بندی کرد.
من با شما شرط می بندم که 25 دلار (که) قبل از شما به آنجا خواهم رسید.
شرط می بندم (که) او اتوبوس را از دست داده است.
شرط می بندم (که) او نخواهد آمد.
او روی مسابقه شرط بندی کرده بود.
او روی اسب خاکستری شرط بندی کرد.
شرط من این است (که) بچه آنها دختر شود.
او به پیست مسابقه رفت و 2 دلار روی یک اسب شرط بندی کرد.
من شرط می بندم که یانکی ها امسال برنده پرچم نخواهند شد.
شرط می بندم (شما) او اتوبوس را از دست داده است.
او روی مسابقه شرط بندی کرد.
wager
شرط بستن
سهام
gamble
قمار
flutter
بال بال زدن
ante
قبل از
punt
نقطه زدن
pledge
سوگند - تعهد
parlay
موازی
accumulator
انباشت کننده
perfecta
کاملا
tricast
سه گانه
ریسک
Yankee
یانکی
quinella
کینلا
trifecta
trifecta
بازی
plunge
غوطه
گلدان
raffle
قرعه کشی
ante-post bet
شرط بندی قبل از پایان
روزانه دو برابر
each-way bet
شرط بندی هر طرفه
شرط بندی
شرط جانبی
hazard
خطر
speculation
حدس و گمان
پول
chunk
تکه
hedge
پرچین
بازی شانس