bet

base info - اطلاعات اولیه

bet - شرط

verb - فعل

/bet/

UK :

/bet/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bet] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You have to be over 16 to bet.


    برای شرط بندی باید بالای 16 سال باشید.

  • I wouldn't bet on them winning the next election.


    من روی پیروزی آنها در انتخابات بعدی شرط بندی نمی کنم.

  • Not many people are betting against France retaining their title.


    افراد زیادی روی حفظ عنوان قهرمانی فرانسه شرط بندی نمی کنند.

  • He likes betting on horses and watching table tennis.


    او شرط بندی روی اسب و تماشای تنیس روی میز را دوست دارد.

  • He bet $2 000 on the final score of the game.


    او 2000 دلار روی امتیاز نهایی بازی شرط بندی کرد.

  • You shouldn't praise a gambler for betting his life savings if he wins.


    شما نباید یک قمارباز را به خاطر شرط بندی پس انداز زندگی اش در صورت پیروزی تحسین کنید.

  • She bet me £20 (that) I wouldn't do it.


    او با من 20 پوند (که) این کار را انجام نخواهم داد شرط بندی کرد.

  • I bet her (that) the Democrats would not win.


    شرط می بندم که دموکرات ها پیروز نخواهند شد.

  • He bet ten dollars (that) he could write a complete story in just six words.


    او ده دلار شرط بندی کرد (که) می تواند یک داستان کامل را تنها در شش کلمه بنویسد.

  • I bet (that) we’re too late.


    شرط می بندم (که) خیلی دیر کرده ایم.

  • You can bet (that) the moment I sit down the phone will ring.


    شما می توانید شرط بندی کنید (که) لحظه ای که من بنشینم، تلفن زنگ می خورد.

  • I'm willing to bet (that) the analysts will be wrong.


    من حاضرم شرط ببندم (که) تحلیلگران اشتباه خواهند کرد.

  • I’ll bet you (that) he knows all about it.


    شرط می بندم (که) او همه چیز را می داند.


  • شرکت مزرعه را روی مدل بازاریابی جدید شرط بندی کرد، اما متوجه شد که این مدل موفقیت آمیز نبوده است.

  • ‘I nearly died when he told me.’ ‘I bet!’


    «وقتی به من گفت نزدیک بود بمیرم.» «شرط می‌بندم!»

  • ‘I'm going to tell her what I think of her.’ ‘Yeah, I bet!’


    «می‌خواهم به او بگویم درباره‌اش چه فکری می‌کنم.» «آره، شرط می‌بندم!»

  • ‘She'll soon get used to the idea.’ ‘I wouldn't bet on it.’


    او به زودی به این ایده عادت خواهد کرد. من روی آن شرط بندی نمی کنم.

  • ‘Are you nervous?’ ‘You bet!’


    آیا عصبی هستی؟ شما شرط می بندید!

  • You can bet your bottom dollar that he'll be late.


    شما می توانید با دلار پایین خود شرط بندی کنید که او دیر خواهد آمد.

  • He regularly goes to the races and bets heavily.


    او مرتب به مسابقات می رود و شرط بندی های سنگین می کند.

  • She bet £500,000 on the horse that came in second.


    او 500000 پوند روی اسبی که دوم شد شرط بندی کرد.

  • I bet you $25 (that) I'll get there before you.


    من با شما شرط می بندم که 25 دلار (که) قبل از شما به آنجا خواهم رسید.

  • I bet you (that) she's missed the bus.


    شرط می بندم (که) او اتوبوس را از دست داده است.

  • I bet (that) he won't come.


    شرط می بندم (که) او نخواهد آمد.

  • She had a bet on the race.


    او روی مسابقه شرط بندی کرده بود.

  • He placed/put a bet on the grey horse.


    او روی اسب خاکستری شرط بندی کرد.

  • My bet is (that) their baby will be a girl.


    شرط من این است (که) بچه آنها دختر شود.

  • He went to the race track and bet $2 on a horse.


    او به پیست مسابقه رفت و 2 دلار روی یک اسب شرط بندی کرد.

  • I bet that the Yankees won’t win the pennant this year.


    من شرط می بندم که یانکی ها امسال برنده پرچم نخواهند شد.

  • I bet (you) she missed the bus.


    شرط می بندم (شما) او اتوبوس را از دست داده است.

  • He placed a bet on the race.


    او روی مسابقه شرط بندی کرد.

synonyms - مترادف
  • wager


    شرط بستن


  • سهام

  • gamble


    قمار

  • flutter


    بال بال زدن

  • ante


    قبل از

  • punt


    نقطه زدن

  • pledge


    سوگند - تعهد

  • parlay


    موازی

  • accumulator


    انباشت کننده

  • perfecta


    کاملا

  • tricast


    سه گانه


  • ریسک

  • Yankee


    یانکی

  • quinella


    کینلا

  • trifecta


    trifecta


  • بازی

  • plunge


    غوطه

  • pot


    گلدان

  • raffle


    قرعه کشی

  • ante-post bet


    شرط بندی قبل از پایان


  • روزانه دو برابر

  • each-way bet


    شرط بندی هر طرفه


  • شرط بندی


  • شرط جانبی

  • hazard


    خطر

  • speculation


    حدس و گمان


  • پول

  • chunk


    تکه

  • hedge


    پرچین


  • بازی شانس

antonyms - متضاد
  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت


  • واقعیت


  • اثبات


  • ایمنی


  • حقیقت


  • کل

  • surety


    تضمینی


  • حفاظت

  • safeguard


لغت پیشنهادی

awaiting

لغت پیشنهادی

jammer

لغت پیشنهادی

removals