stake

base info - اطلاعات اولیه

stake - سهام

noun - اسم

/steɪk/

UK :

/steɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [stake] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a 20 per cent stake in the business


    20 درصد از سهام این تجارت

  • a controlling/majority/minority stake


    یک سهام کنترل کننده / اکثریت / اقلیت


  • او سهم شخصی در موفقیت نمایشنامه دارد.

  • Many young people no longer feel they have a stake in society.


    بسیاری از جوانان دیگر احساس نمی کنند که سهمی در جامعه دارند.


  • او سهم شخصی در نتیجه جنگ دارد.

  • How much was the stake (= how much did you bet)?


    سهام چقدر بود (= چقدر شرط بندی کردی)؟

  • They were playing cards for high stakes (= a lot of money).


    آنها برای سهام بالا (= پول زیاد) ورق بازی می کردند.

  • With only two points separating the top five players, the stakes are high as they enter the final round.


    با تنها دو امتیاز که پنج بازیکن برتر را از هم جدا می کند، با ورود آنها به دور نهایی، مخاطرات بالاست.

  • Tall plants can be secured by tying them to stakes.


    گیاهان بلند را می توان با گره زدن به چوب ها محکم کرد.

  • Joan of Arc was burnt at the stake.


    ژان آرک در آتش سوزانده شد.

  • We cannot afford to take risks when people's lives are at stake.


    وقتی جان مردم در خطر است، نمی توانیم ریسک کنیم.

  • The prize at stake is a place in the final.


    جایزه مورد نظر یک مکان در فینال است.

  • He would have gone to the stake for his belief in his daughter’s innocence.


    او به خاطر اعتقادش به بی گناهی دخترش به چوب می رفت.

  • John doesn't do too well in the personality stakes.


    جان در مسائل شخصیتی خیلی خوب عمل نمی کند.

  • She was determined to win in the fashion stakes.


    او مصمم بود در عرصه مد برنده شود.

  • He pulled up stakes and went back to France.


    او سهام را جمع کرد و به فرانسه بازگشت.

  • IBM will take an 18 per cent ownership stake in the new company.


    IBM 18 درصد از سهام شرکت جدید را در اختیار خواهد گرفت.

  • She acquired a 4 per cent direct stake in the company.


    او 4 درصد سهام مستقیم شرکت را به دست آورد.

  • They always play for high stakes.


    آنها همیشه برای ریسک های بالا بازی می کنند.

  • The political stakes are high.


    خطرات سیاسی زیاد است.

  • He was hammering stakes into the ground.


    او در حال کوبیدن چوب به زمین بود.

  • The plants are supported with stout stakes.


    گیاهان با پایه های محکم حمایت می شوند.

  • The route was marked with stakes with red stripes painted on them.


    مسیر با ستون هایی با خطوط قرمز رنگ روی آنها مشخص شده بود.

  • With so much at stake we can't afford to make mistakes.


    با این همه خطر، ما نمی توانیم اشتباه کنیم.


  • او با این تحقیقات روبرو خواهد شد که اعتبارش در خطر است.

  • He holds (= owns) a 40 percent stake in/of the company.


    او 40 درصد از سهام شرکت را در اختیار دارد (= مالک).

  • Employers have a stake in the training of their staff.


    کارفرمایان در آموزش کارکنان خود سهم دارند.

  • She spent two weeks in Las Vegas playing high-stakes blackjack at the casinos.


    او دو هفته را در لاس وگاس گذراند و در کازینوها بلک جک بازی کرد.

  • The team is playing for enormous stakes - the chance to play in the final.


    این تیم برای مخاطرات عظیم بازی می کند - شانس بازی در فینال.

  • The prime minister is not very high in the popularity stakes (= he is not very popular) at the moment.


    نخست وزیر در حال حاضر در میزان محبوبیت (= محبوبیت چندانی ندارد) زیاد نیست.

  • The stowaways are trying to raise the stakes by refusing to eat until they are given money and aid.


    راهروها سعی می کنند با امتناع از خوردن تا زمانی که پول و کمک به آنها داده شود، سهام را بالا ببرند.

synonyms - مترادف

  • قطب

  • rod


    میله


  • چوب


  • پست

  • paling


    رنگ پریدگی

  • shaft


    شفت

  • upright


    عمودی

  • palisade


    پالیز


  • رنگ پریده

  • stanchion


    پایه دار


  • حمایت کردن

  • picket


    قیچی

  • cane


    نیشکر

  • prop


    پشتیبانی

  • stave


    چوبه زدن

  • mast


    دکل

  • piling


    شمع بندی

  • strut


    چوب بند

  • spike


    سنبله


  • توده

  • beanpole


    باقلا

  • peg


    گیره

  • pillar


    ستون

  • bar


    بار


  • ریل

  • beam


    پرتو

  • batten


    چاقو زدن

  • pier


    اسکله


  • استاندارد

  • leg


    پا

  • spar


    اسپار

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

axis

لغت پیشنهادی

quantifying

لغت پیشنهادی

vintage