financial
financial - مالی
adjective - صفت
UK :
US :
تامین مالی
مربوط به پول یا مدیریت پول است
مربوط به پول یک کشور، منطقه یا جامعه و نحوه کسب، خرج و کنترل آن
مربوط به پول، بدهی، مالیات و غیره که تحت مالکیت و مدیریت دولت است
مربوط به پول، به ویژه تمام پول یک کشور، و نحوه مدیریت آن
مربوط به طرح رسمی نحوه مصرف پول یک کشور یا سازمان
مربوط به امور مالی یا پولی است
مربوط به پول یا نحوه مدیریت پول است
با هدف یا هدف کسب سود، به جای هر دلیل دیگری
قبل از اینکه بتوانم پاسخی به شما بدهم، باید با مشاوران مالی خود صحبت کنم.
میزان کمک های مالی ارائه شده برای تصمیم گیری دانش آموزان در مورد تحصیل در کدام مدرسه مهم تر شده است.
معافیت های مالی و تجاری اعمال شده برای مناطق شرکتی در سال 1980 نسبتاً التقاطی بود.
The amount of financial aid offered has become more central to students' decisions about which school to attend.
یک نوزاد بار مالی سنگینی خواهد داشت.
وال استریت مرکز مالی ایالات متحده است.
احتمال یک بحران مالی تمام عیار مانند سقوط بزرگ سال 1929 وجود دارد.
افشاگری در مورد معاملات مالی او می تواند چشم انداز انتخاباتی او را به طرز چشمگیری تغییر دهد.
خریداران برای انتخاب خودروهای کارآمدتر به انگیزه مالی نیاز دارند.
امروز رونق دارد و به دلیل استقلال مالی که تجارت به ارمغان می آورد، رویاهای جانسون ها به حقیقت می پیوندند.
برخی از دارایی ها، مانند پولی که به موسسات مالی دیگر قرض داده می شود، نقدشوندگی بالایی دارند.
Today it prospers and because of the financial independence that business brings, the Johnsons' dreams are coming true.
او جانشین مدیر ارشد مالی، ریموند آر.. مونتلئونه شد.
او به عنوان یک برنامه ریز مالی برای کارگزار سهام دنور، Dain Bosworth در حالی که تلاش می کند تیم را تشکیل دهد، به کار خود ادامه خواهد داد.
حساب ها نشان می دهد که وضعیت مالی مدرسه بسیار سالم است.
He will continue to work as a financial planner for Denver stock broker Dain Bosworth while he tries to make the team.
جوآن در حال حاضر مشکلات مالی زیادی دارد.
BMW اکنون به فونیکس اجازه دسترسی به سوابق مالی Rover را داده است، اما همچنان در مورد امور مالی کنسرسیوم تردید دارد.
بسیاری از کتابخانهها دریافتهاند که منابع مالی آنها به حد نهایی رسیده است.
BMWhas now given Phoenix access to Rover's financial records, but it remains sceptical about the consortium's finances.
گمانه زنی های بیشتر بر وضعیت مالی شرکت های اصلی ماکسول متمرکز بود.
او نتوانست از کارفرمایانش حمایت مالی کند.
او نرم افزار کامپیوتری را برای مدیریت تراکنش های مالی پیچیده توسعه داد.
نورتون سود 3.5 میلیون پوندی را برای سال مالی 01-2000 اعلام کرده است.
بازارها/موسسات مالی عمده جهان
مشاغل در بخش مالی
توکیو و نیویورک مراکز مهم مالی هستند.
The company offers sophisticated financial services.
این شرکت خدمات مالی پیچیده ای را ارائه می دهد.
financial support/aid/assistance
حمایت مالی / کمک / کمک
یک مشاور مالی مستقل
بحران مالی کنونی جهانی است.
His motives were purely financial.
انگیزه های او صرفاً مالی بود.
این کتاب به مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن دوره می پردازد.
او دچار مشکلات مالی شده بود.
توکیو یک مرکز مالی بزرگ است.
اتحادیه پولی اروپا نزدیک تر
بانک ها و سایر موسسات مالی
او توصیه های مالی بسیار درستی کرد.
financial difficulties/success
مشکلات مالی/موفقیت
financial affairs
امور مالی
Independent agencies perform rigorous analysis in order to assign financial strength ratings to America's leading corporations.
آژانس های مستقل تجزیه و تحلیل دقیقی را انجام می دهند تا رتبه بندی قدرت مالی را به شرکت های پیشرو آمریکایی اختصاص دهند.
او یک مشاور مالی دارای مجوز است.
یک صورت مالی تایید شده از حسابرس باید همراه با گزارش سالانه ثبت شود.
این شرکت که نتوانست بر مشکلات مالی خود غلبه کند، سال گذشته اعلام ورشکستگی کرد.
این بخش، سودآورترین بخش در گروه، احتمالاً برای یک خریدار مالی جذاب است.
برخی از این شرکت ها منافع مالی در قانون معلق دارند.
علاقه ما به این شرکت بیشتر مالی است تا استراتژیک.
fiscal
مالی
monetary
پولی
pecuniary
اقتصادی
بودجه ای
budgetary
تجاری
بودجه بندی
budgeting
کسب و کار
بانکداری
banking
حسابداری
accounting
سرمایه گذاری
پول گرا
monetarist
پول
جیب
سرمایه، پایتخت
پول نقد
شماره
numbers
عددی
numeric
دفترچه جیبی
pocketbook
دلار و سنت
dollars-and-cents
تجارت
صنعتی
mercantile
مربوط به کار
مالیات
business-related
درآمد
نظارتی
در مورد پول
regulatory
مواد
concerning money
تاجر
trading
merchant
nonfinancial
غیر مالی