incentive

base info - اطلاعات اولیه

incentive - مشوق

noun - اسم

/ɪnˈsentɪv/

UK :

/ɪnˈsentɪv/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [incentive] در گوگل
description - توضیح
  • something that encourages you to work harder, start a new activity etc


    چیزی که شما را تشویق می کند تا سخت تر کار کنید، فعالیت جدیدی را شروع کنید و غیره


  • چیزی که برای تشویق مردم به انجام کاری، به ویژه برای سخت‌تر کردن کار، تولید بیشتر یا خرج کردن پول بیشتر استفاده می‌شود


  • چیزی که انسان را به انجام کاری تشویق می کند


  • چیزی، به ویژه پول، که شخص یا سازمان را به انجام کاری تشویق می کند

  • There is a clear incentive to move to larger countries.


    انگیزه روشنی برای مهاجرت به کشورهای بزرگتر وجود دارد.

  • Perhaps this led to a greater emphasis on the other economic incentive.


    شاید این امر منجر به تاکید بیشتر بر انگیزه اقتصادی دیگر شد.

  • That probably depends on what financial incentives the United States might provide.


    این احتمالاً به انگیزه های مالی ایالات متحده بستگی دارد.

  • The school gives incentives such as more play time to kids who work hard.


    مدرسه به بچه هایی که سخت کار می کنند انگیزه هایی مانند زمان بازی بیشتر می دهد.

  • The granting of individual landownership rights improved incentives, and facilities for credit and investment improved.


    اعطای حقوق مالکیت فردی انگیزه ها را بهبود بخشید و تسهیلات اعتباری و سرمایه گذاری را بهبود بخشید.

  • Taxes are too high investment incentives missing.


    مالیات ها خیلی زیاد است، انگیزه های سرمایه گذاری وجود ندارد.

  • Low prices give the farmers little incentive.


    قیمت پایین به کشاورزان انگیزه کمی می دهد.

  • When prices are so low farmers have little incentive to increase production.


    وقتی قیمت ها بسیار پایین است، کشاورزان انگیزه کمی برای افزایش تولید دارند.

  • Our fire departments have powerful incentives to keep things that way.


    ادارات آتش نشانی ما انگیزه های قدرتمندی برای حفظ شرایط به همین شکل دارند.


  • طرح جدید انگیزه های قوی برای جوانان فراهم می کند تا مهارت های خود را بهبود بخشند.

  • Problems have also been experienced with providing cost-centre managers with sufficient incentives to manage resources economically, efficiently and effectively.


    همچنین مشکلاتی با ارائه انگیزه های کافی به مدیران مراکز هزینه برای مدیریت اقتصادی، کارآمد و مؤثر منابع تجربه شده است.

  • Indiana has sometimes spent too much on tax incentives to lure companies inside its borders.


    ایندیانا گاهی اوقات بیش از حد صرف مشوق های مالیاتی برای جذب شرکت ها در داخل مرزهای خود کرده است.

  • The government is offering special tax incentives to people wanting to start up small businesses.


    دولت مشوق های مالیاتی ویژه ای را برای افرادی که مایل به راه اندازی مشاغل کوچک هستند ارائه می دهد.

example - مثال

  • هیچ انگیزه ای برای مردم برای صرفه جویی در مصرف سوخت وجود ندارد.

  • There is an added incentive for you to buy from our catalogue—a free gift with every purchase.


    انگیزه بیشتری برای خرید از کاتالوگ ما برای شما وجود دارد—یک هدیه رایگان با هر خرید.

  • tax incentives to encourage savings


    مشوق های مالیاتی برای تشویق پس انداز

  • She had the added incentive of being within reach of the world record.


    او این انگیزه را داشت که در دسترس رکورد جهانی باشد.

  • This gives pupils a strong incentive to read in English.


    این به دانش آموزان انگیزه قوی برای خواندن به زبان انگلیسی می دهد.

  • It was thought that this would act as an incentive for couples to adopt older children.


    تصور می‌شد که این امر به عنوان انگیزه‌ای برای زوج‌ها عمل می‌کند تا فرزندان بزرگ‌تر را بپذیرند.

  • Low levels of profitability mean there is a lack of incentive to undertake new investment.


    سطوح پایین سودآوری به معنای عدم وجود انگیزه برای سرمایه گذاری جدید است.

  • There was little incentive to conduct research.


    انگیزه کمی برای انجام تحقیق وجود داشت.

  • US companies faced a clear incentive to downsize.


    شرکت‌های آمریکایی با انگیزه‌ای آشکار برای کوچک‌سازی مواجه بودند.

  • There is little incentive for firms to increase the skills of their workers.


    انگیزه کمی برای شرکت ها برای افزایش مهارت های کارگران خود وجود دارد.


  • این به آنها انگیزه مالی مستقیم برای کاهش آلودگی می دهد.

  • The scheme gives farmers cash incentives to help manage the countryside.


    این طرح به کشاورزان مشوق های نقدی برای کمک به مدیریت روستاها می دهد.

  • The government decided to offer incentives to foreign investors.


    دولت تصمیم گرفت مشوق هایی را برای سرمایه گذاران خارجی ارائه دهد.

  • employee incentives such as bonuses and commission


    مشوق های کارکنان مانند پاداش و کمیسیون

  • direct financial incentives to have smaller families


    مشوق های مالی مستقیم برای داشتن خانواده های کوچکتر

  • The company operates a share incentive scheme for its workers.


    این شرکت یک طرح تشویقی سهم برای کارگران خود اجرا می کند.

  • Tax incentives have been very effective in encouraging people to save and invest more of their income.


    مشوق های مالیاتی در تشویق مردم به پس انداز و سرمایه گذاری بیشتر از درآمد خود بسیار مؤثر بوده است.

  • There is little incentive for people to leave their cars at home when public transport remains so expensive.


    وقتی حمل و نقل عمومی بسیار گران است، انگیزه کمی برای مردم وجود دارد که خودروهای خود را در خانه بگذارند.

  • Bonus payments provide an incentive to work harder.


    پرداخت‌های پاداش انگیزه‌ای برای کار سخت‌تر ایجاد می‌کنند.

  • Tax incentives are sometimes effective in encouraging people to save money.


    مشوق های مالیاتی گاهی اوقات در تشویق مردم به پس انداز پول موثر است.

  • These kids have no incentive to learn.


    این بچه ها هیچ انگیزه ای برای یادگیری ندارند.

  • Cash grants were part of the financial incentives given to developers of new solar power technology.


    کمک های نقدی بخشی از مشوق های مالی بود که به توسعه دهندگان فناوری جدید انرژی خورشیدی داده شد.

  • a big/great/generous incentive


    یک انگیزه بزرگ/بزرگ/سخاوتمندانه


  • انگیزه برای انجام sth

  • Executives had a strong incentive to destroy papers they knew would incriminate them in court.


    مدیران اجرایی انگیزه زیادی برای از بین بردن اوراقی داشتند که می‌دانستند آنها را در دادگاه متهم می‌کنند.

  • There will be little incentive to consolidate before new tax laws take effect.


    قبل از اجرایی شدن قوانین مالیاتی جدید، انگیزه کمی برای ادغام وجود خواهد داشت.

  • There's no incentive for the unions to make concessions now since they've always been given what they asked for.


    اکنون هیچ انگیزه ای برای اتحادیه ها برای امتیاز دادن وجود ندارد، زیرا همیشه آنچه را که خواسته اند به آنها داده شده است.

  • incentive package/plan/system


    بسته/طرح/سیستم تشویقی

  • create/offer/provide an incentive


    ایجاد/پیشنهاد/ارائه انگیزه

synonyms - مترادف

  • انگیزه

  • spur


    تحریک

  • stimulus


    محرک

  • encouragement


    تشویق

  • impetus


    تکانه

  • inducement


    اصرار

  • motive


    طعمه

  • stimulant


    هویج

  • impulse


    اغوا کردن

  • stimulation


    جاذبه


  • تقویت

  • bait


    دلیل

  • carrot


    شیرین کننده

  • enticement


    مخمر

  • lure


    جذابیت

  • attraction


    کاتالیزور

  • boost


    توجه

  • momentum


    تعیین کننده


  • دوسر

  • sweetener


    راندن

  • yeast


    بهانه

  • allurement


    نصیحت

  • catalyst


    زمین


  • نفوذ

  • determinant


  • douceur



  • excuse


  • exhortation




antonyms - متضاد
  • disincentive


    بازدارنده

  • deterrent


    دلسردی

  • discouragement


    ضد انگیزه

  • counterincentive


    منصرف کردن

  • dissuasion


    مانع

  • hindrance


    خاموش کردن

  • turn-off


    مسدود کردن


  • دافعه

  • repulsion


    جلوگیری

  • prevention


    دوست نداشتن

  • dislike


    نفرت


  • محدود کردن

  • curb


    انزجار

  • hatred


    افسرده

  • disgust


    بی تفاوتی

  • depressant


    خویشتن داری - خودداری - پرهیز

  • indifference


    انحراف

  • restraint


    اینرسی

  • diversion


    بررسی

  • inertia


    فوت کردن، دمیدن


  • کشیدن


  • آرام بخش ایالات متحده


  • آرام بخش انگلستان

  • tranquilizerUS


    بی توجهی

  • tranquilliserUK


    بی فکری

  • neglect


    در زدن

  • thoughtlessness


    حقیقت


  • هشدار


  • یقین - اطمینان - قطعیت


  • certainty


لغت پیشنهادی

analytical

لغت پیشنهادی

point

لغت پیشنهادی

hall