sufficient
sufficient - کافی
adjective - صفت
UK :
US :
کفایت
ناکافی
کافی است
به اندازه کافی
به اندازه ای که برای یک هدف خاص لازم است
برای یک هدف خاص کافی است
به اندازه کافی خورده باشد
However with endowments and Isas, there is always the risk that investment returns will not be sufficient.
با این حال، با موقوفات و عیسی ها، همیشه این خطر وجود دارد که بازده سرمایه گذاری کافی نباشد.
این در مورد همه کالاها صدق نمی کند، اما اینکه در مورد بخش قابل توجهی صادق است کافی است.
تصمیم گرفته شد که شواهد کافی برای محکوم کردن مارکونی وجود دارد.
پول باید برای یک ماه سفر کافی باشد.
در واقع هسته های کافی همیشه در جو وجود دارند.
Macleod was attacked by both liberals and conservatives in the Legco for failing to provide sufficient tax concessions to middle income earners.
مکلئود هم از سوی لیبرال ها و هم محافظه کاران در Legco مورد حمله قرار گرفت زیرا نتوانست امتیازات مالیاتی کافی برای درآمد متوسط را فراهم کند.
به خودتان زمان کافی بدهید تا واقعاً در موضوع خود گیر کنید.
Given sufficient time with other things remaining unchanged, prices and wages would eventually be adjusted and full employment may be restored.
با توجه به زمان کافی و باقی ماندن سایر موارد بدون تغییر، قیمتها و دستمزدها در نهایت تعدیل میشوند و ممکن است اشتغال کامل احیا شود.
Allow sufficient time to get there.
برای رسیدن به آنجا زمان کافی در نظر بگیرید.
یک دوز باید کافی باشد.
این دلایل برای توجیه ممنوعیت کافی نیست.
بودجه ما به سختی برای پرداخت به مردم کافی است، چه رسد به خرید تجهیزات جدید.
Is £100 sufficient for your expenses?
آیا 100 پوند برای هزینه های شما کافی است؟
The salary proved sufficient for his needs.
حقوق برای نیازهای او کافی بود.
این دستور غذا باید برای پنج نفر کافی باشد.
تصور می شد که او این جنایت را انجام داده است، اما شواهد کافی برای محکوم کردن او وجود نداشت.
میخوای یه خورش دیگه هم بخوری؟ نه متشکرم، من به اندازه کافی مصرف کردم.
این شرکت بودجه کافی برای پرداخت کالاهایی که دریافت کرده بود نداشت.
Kulkowski hopes to have recovered sufficiently from his knee injury to play in the semifinals next week.
کولکوفسکی امیدوار است که به اندازه کافی از مصدومیت زانو خود بهبود یافته و هفته آینده در نیمه نهایی بازی کند.
کافی است
کافی
ample
مناسب
قابل مقایسه
commensurable
متناسب
commensurate
فراوان
abundant
قابل قبول
acceptable
فراوانی
مورد نیاز
proportionate
رضایتبخش
requisite
صالح
satisfactory
متجانس
sufficing
نجیب
competent
قابل تحمل
congruous
میانگین
decent
سخاوتمند
راحت
fitting
نمایشگاه
قابل عبور
suitable
tolerable
agreeable
apposite
apropos
bounteous
passable
plenteous
plentiful
insufficient
ناکافی
inadequate
نامتناسب
incommensurate
دارای کمبود
deficient
محدود
محصور
restricted
غیر قابل توجه
insubstantial
ناچیز ایالات متحده
meagerUS
meagreUK
meagreUK
کثیف
measly
ناچیز
paltry
اندک
scant
کمیاب
scanty
پراکنده
scarce
محروم
sparse
مبهم
bereft
فاقد
exiguous
کم
lacking
دست و پا زدن
فقیر
piddling
نامطلوب
خواستن
unsatisfactory
ناقص
wanting
کوتاه
incomplete
خجالتی
کم مصرف
shy
لاغر
skimpy
مقدار کمی
چرت و پرت
scrimpy
