limited
limited - محدود
adjective - صفت
UK :
US :
تحدید حدود
نامحدود
محدود کردن
بی حد و حصر
---
از نظر مقدار، تعداد، توانایی و غیره خیلی عالی نیست
پس از نام شرکت های تجاری بریتانیایی که دارای مسئولیت محدود هستند استفاده می شود
بعد از نام یک شرکت استفاده می شود تا نشان دهد که یک شرکت با مسئولیت محدود است
از نظر مقدار یا تعداد کم
در اندازه، محدوده، زمان و غیره خاص نگهداری می شود.
به نام یک شرکت محدود استفاده می شود
Limited همچنین به معنای نگهداری در یک اندازه، محدوده، زمان یا گروه خاص است
در اندازه یا مقدار خاصی نگهداری می شود
از نظر مقدار، تعداد یا درجه کم است
فضای باز برای مشاغل جدید محدود است.
ما فقط زمان محدودی برای اتمام کار داریم.
اگر باد شدید باشد و فقط چند ملوان باتجربه در تعطیلات داشته باشیم، گاهی اوقات محدود است.
It's sometimes limited if the winds are strong and we have only a few experienced sailors on holiday.
ادارات پلیس از مصونیت محدودی در برابر دعاوی حقوقی برخوردارند.
فردی با هوش محدود
ثبات افزوده ای که این امر به کریستالیت می دهد بسیار بیشتر از اتلاف محدود انرژی ناشی از خم شدن زنجیره است.
The added stability that this imparts to the crystallite far outweighs the limited loss of energy caused by chain flexing.
اجاره خودرو به صورت مسافت پیموده شده محدود یا نامحدود در دسترس است.
این انتخاب ممکن است کاملاً موقتی و برای اهداف محدود باشد - استفاده از وفاداری های احتمالی به عنوان استراتژی برای اقدام.
The choice may be quite temporary and for limited purposes - using contingent loyalties as strategies for action.
ما منابع محدودی تولید خواهیم کرد: یک کتاب محبوب عمده، یک گزارش کوتاه و برخی مواد پشتیبانی.
اعضا برای منابع محدود، موقعیت، پاداشها، ارزشهای حرفهای و غیره میجنگند.
Members battle for limited resources, status rewards, professional values etc.
اکنون تماس بگیرید - این پیشنهاد فقط برای مدت محدودی خوب است.
ظرفیت کلاس 20 نفر می باشد.
به شماره 38 محدود به مرکز شهر بروید.
ما تمام تلاش خود را با منابع محدود در دسترس انجام می دهیم.
بودجه / محدوده محدود
دانش آموزان از فضای محدود موجود برای مطالعه ناراضی بودند.
This animal's intelligence is very limited.
هوش این حیوان بسیار محدود است.
این پیشنهاد فقط برای مدت محدود است.
فقط تعداد محدودی شغل موجود است.
ظرفیت ورودی 150 نفر می باشد.
نقشی که زنان می توانستند ایفا کنند از نظر اجتماعی محدود بود.
این تحقیق ذاتاً از نظر دامنه محدود است.
این روزها ما واقعاً در کارهایی که می توانیم انجام دهیم محدود شده ایم.
او دایره لغات کمی دارد و فقط می تواند خود را به شکل محدود بیان کند.
من دانش محدودی از زبان فرانسه دارم.
او فقط درک محدودی از آنچه این شغل شامل می شود دارد.
کمپین توقف رانندگی در حالت مستی موفقیت محدودی داشت.
اینها مسائلی است که از محدوده محدود این کتاب فراتر می رود.
تعداد مسافران محدود به پانزده نفر می باشد.
تعداد شرکت کنندگان در کارگاه ها حداکثر 25 نفر می باشد.
مکان ها به شدت محدود است، بنابراین باید در اسرع وقت اقدام کنید.
عجله کنید، زیرا ما فقط تعداد محدودی از این تلویزیون ها را در انبار داریم!
او برنامه ها را با دقت محدود به حلقه ای متشکل از چند دوست مورد اعتماد نگه داشت.
یک انتخاب محدود
limited resources
منابع محدود
تعداد مکان در اتوبوس به 50 نفر محدود شده است - پس زودتر رزرو کنید!
مشکل استرس مطمئناً محدود به افرادی نیست که کار می کنند (= برای دیگران نیز وجود دارد).
دوره پیشرفته محدود به کسانی است که قبلا دوره مقدماتی را گذرانده اند.
ما بودجه محدودی داریم، بنابراین ما را مجبور می کند که در تبلیغات تخیلی باشیم.
از فردا تعداد محدودی بلیت فروخته می شود.
سیاست راننده دیگر محدود به 50000 دلار بود.
ما تا حد محدودی بازار را کنترل می کنیم زیرا معتبرترین برند هستیم.
پوشش بیمه اتکایی محدودی برای پاکسازی آلودگی وجود دارد.
ما با منابع محدود آنچه را که می توانیم انجام می دهیم.
restricted
محصور
finite
محدود، فانی
inadequate
ناکافی
اندک
insufficient
حداقل
minimal
کوتاه
کم اهمیت
دارای کمبود
deficient
غیر قابل توجه
insubstantial
لاغر
مقدار کمی
ناچیز ایالات متحده
meagerUS
meagreUK
meagreUK
ناچیز
paltry
فقیر
پراکنده
scanty
کوچک
sparse
پایه ای
محدود شده است
تعریف شده است
circumscribed
قطعی
defined
تعیین کنند
definite
اندازه گیری شده
determinate
خسیس
measured
تکه تکه
miserly
ابتدایی
patchy
طرح دار
rudimentary
نامطلوب
sketchy
scant
unsatisfactory
infinite
بي نهايت
endless
بی پایان
unlimited
نامحدود
immeasurable
غیر قابل اندازه گیری
limitless
بی حد و حصر
boundless
بی حد و مرز
unbounded
بی شمار
countless
بی اندازه
measureless
نامعین
unrestricted
غیر قابل تعیین
indefinite
متعدد
indeterminable
غیر قابل شمارش
multitudinous
تعریف نشده
uncountable
غیر قابل محاسبه
undefined
غیر قابل تخمین
unending
پایان ناپذیر
illimitable
نیمه دوم
immensurable
بدون بعد
incalculable
اندازه گیری نشده
inestimable
غیرقابل شمارش
innumerous
کافی
interminable
کافی است
sempiternal
dimensionless
innumerable
numberless
unmeasured
unnumberable
ample
uncalculable