limited

base info - اطلاعات اولیه

limited - محدود

adjective - صفت

/ˈlɪmɪtɪd/

UK :

/ˈlɪmɪtɪd/

US :

family - خانواده
limit
حد
limitation
محدودیت
delimitation
تحدید حدود
unlimited
نامحدود
limiting
محدود کردن
limitless
بی حد و حصر
delimit
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [limited] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We are doing our best with the limited resources available.


    ما تمام تلاش خود را با منابع محدود در دسترس انجام می دهیم.

  • a limited budget/range


    بودجه / محدوده محدود

  • Students were unhappy with the limited space available for study.


    دانش آموزان از فضای محدود موجود برای مطالعه ناراضی بودند.

  • This animal's intelligence is very limited.


    هوش این حیوان بسیار محدود است.


  • این پیشنهاد فقط برای مدت محدود است.

  • There are only a limited number of jobs available.


    فقط تعداد محدودی شغل موجود است.

  • Entry is limited to 150 people.


    ظرفیت ورودی 150 نفر می باشد.

  • The role that women could play was socially limited.


    نقشی که زنان می توانستند ایفا کنند از نظر اجتماعی محدود بود.

  • This research is inherently limited in its scope.


    این تحقیق ذاتاً از نظر دامنه محدود است.

  • We're really limited in what we can do these days.


    این روزها ما واقعاً در کارهایی که می توانیم انجام دهیم محدود شده ایم.

  • He has a small vocabulary and is only able to express himself in a limited fashion.


    او دایره لغات کمی دارد و فقط می تواند خود را به شکل محدود بیان کند.

  • I have a limited knowledge of French.


    من دانش محدودی از زبان فرانسه دارم.


  • او فقط درک محدودی از آنچه این شغل شامل می شود دارد.

  • The campaign to stop drink-driving had only limited success.


    کمپین توقف رانندگی در حالت مستی موفقیت محدودی داشت.

  • These are issues that go beyond the limited confines of this book.


    اینها مسائلی است که از محدوده محدود این کتاب فراتر می رود.

  • The number of passengers is limited to fifteen.


    تعداد مسافران محدود به پانزده نفر می باشد.

  • Workshops are limited to a maximum of 25 participants.


    تعداد شرکت کنندگان در کارگاه ها حداکثر 25 نفر می باشد.

  • Places are strictly limited so you should apply as soon as possible.


    مکان ها به شدت محدود است، بنابراین باید در اسرع وقت اقدام کنید.

  • Hurry, as we only have a limited supply of these TVs in stock!


    عجله کنید، زیرا ما فقط تعداد محدودی از این تلویزیون ها را در انبار داریم!

  • She kept the plans carefully limited to a circle of a few trusted friends.


    او برنامه ها را با دقت محدود به حلقه ای متشکل از چند دوست مورد اعتماد نگه داشت.


  • یک انتخاب محدود

  • limited resources


    منابع محدود

  • Places on the bus are limited to 50 - so book early!


    تعداد مکان در اتوبوس به 50 نفر محدود شده است - پس زودتر رزرو کنید!


  • مشکل استرس مطمئناً محدود به افرادی نیست که کار می کنند (= برای دیگران نیز وجود دارد).

  • The advanced course is limited to those who have already taken the introductory course.


    دوره پیشرفته محدود به کسانی است که قبلا دوره مقدماتی را گذرانده اند.

  • We have a limited budget so it forces us to be imaginative with advertising.


    ما بودجه محدودی داریم، بنابراین ما را مجبور می کند که در تبلیغات تخیلی باشیم.

  • A limited number of tickets will be on sale from tomorrow.


    از فردا تعداد محدودی بلیت فروخته می شود.

  • The other driver's policy was limited to $50,000.


    سیاست راننده دیگر محدود به 50000 دلار بود.

  • To a limited extent we control the market because we are the most respected brand.


    ما تا حد محدودی بازار را کنترل می کنیم زیرا معتبرترین برند هستیم.

  • There is a limited availability of reinsurance cover for pollution cleanup.


    پوشش بیمه اتکایی محدودی برای پاکسازی آلودگی وجود دارد.

  • We are doing what we can with limited resources.


    ما با منابع محدود آنچه را که می توانیم انجام می دهیم.

synonyms - مترادف
  • restricted


    محصور

  • finite


    محدود، فانی

  • inadequate


    ناکافی


  • اندک

  • insufficient


    حداقل

  • minimal


    کوتاه


  • کم اهمیت


  • دارای کمبود

  • deficient


    غیر قابل توجه

  • insubstantial


    لاغر


  • مقدار کمی


  • ناچیز ایالات متحده

  • meagerUS


    meagreUK

  • meagreUK


    ناچیز

  • paltry


    فقیر


  • پراکنده

  • scanty


    کوچک

  • sparse


    پایه ای


  • محدود شده است


  • تعریف شده است

  • circumscribed


    قطعی

  • defined


    تعیین کنند

  • definite


    اندازه گیری شده

  • determinate


    خسیس

  • measured


    تکه تکه

  • miserly


    ابتدایی

  • patchy


    طرح دار

  • rudimentary


    نامطلوب

  • sketchy


  • scant


  • unsatisfactory


antonyms - متضاد
  • infinite


    بي نهايت

  • endless


    بی پایان

  • unlimited


    نامحدود

  • immeasurable


    غیر قابل اندازه گیری

  • limitless


    بی حد و حصر

  • boundless


    بی حد و مرز

  • unbounded


    بی شمار

  • countless


    بی اندازه

  • measureless


    نامعین

  • unrestricted


    غیر قابل تعیین

  • indefinite


    متعدد

  • indeterminable


    غیر قابل شمارش

  • multitudinous


    تعریف نشده

  • uncountable


    غیر قابل محاسبه

  • undefined


    غیر قابل تخمین

  • unending


    پایان ناپذیر

  • illimitable


    نیمه دوم

  • immensurable


    بدون بعد

  • incalculable


    اندازه گیری نشده

  • inestimable


    غیرقابل شمارش

  • innumerous


    کافی

  • interminable


    کافی است

  • sempiternal


  • dimensionless


  • innumerable


  • numberless


  • unmeasured


  • unnumberable


  • ample


  • uncalculable



لغت پیشنهادی

unease

لغت پیشنهادی

turbines

لغت پیشنهادی

guideposts