call
call - زنگ زدن
verb - فعل
UK :
US :
تلفن زدن به کسی
استفاده از یک کلمه یا نام برای توصیف کسی یا چیزی به روشی خاص
داشتن یک نام یا عنوان خاص، یا استفاده از یک نام یا عنوان خاص برای کسی یا چیزی
برای دادن نامی به کسی یا چیزی که در آینده با آن شناخته می شود
از کسی بخواهید که به شما بیاید
ترتیب دادن اتفاقی در یک زمان خاص
گفتن یا فریاد زدن چیزی با صدای بلند به طوری که کسی صدای شما را بشنود
خواندن اسامی یا اعداد با صدای بلند به منظور جلب توجه کسی
به کسی بگوید که باید در دادگاه حقوقی یا در مقابل یک کمیته رسمی به سوالات پاسخ دهد
توقف کوتاهی در خانه یا مکان دیگری برای دیدن کسی یا انجام کاری
اگر قطار، کشتی، اتوبوس و غیره در مکانی تماس بگیرد، برای مدت کوتاهی در آنجا توقف می کند
to guess which side of a coin will land upwards when it is thrown in the air in order to decide who will play first in a game
حدس زدن اینکه وقتی یک سکه در هوا پرتاب می شود کدام طرف به سمت بالا فرود می آید تا تصمیم بگیرید چه کسی در یک بازی اول بازی می کند.
ریسک کردن به اندازه پول بازیکنی که قبل از شما در یک بازی پوکر بازی می کند
وقتی با کسی تلفنی صحبت می کنید
صدای بلندی که پرنده یا حیوان می دهد
فریادی که برای جلب توجه کسی انجام می دهید
یک بازدید، به خصوص به یک دلیل خاص
درخواست یا دستور برای چیزی یا از کسی که کاری را انجام دهد
تصمیمی که یک داور در یک بازی ورزشی گرفته است
یک تصمیم
پیامی در یک فرودگاه اعلام کرد که یک هواپیمای خاص به زودی حرکت خواهد کرد
استفاده از رایانه برای کمک به مردم برای یادگیری زبان های خارجی
برای برقراری تماس تلفنی که هزینه آن توسط شخصی که با شما تماس می گیرید پرداخت می شود
ترتیبی دهد که یک جلسه یا انتخابات در زمان مشخصی برگزار شود
برای انجام کاری از یک شخص یا مکان بازدید کوتاهی داشته باشید
درخواست کردن یا دستور دادن به کسی که به مکانی بیاید
برای بازپرداخت وام یا اوراق قرضه به وام دهنده، معمولاً قبل از بازپرداخت آن
تلاش برای صحبت با کسی از طریق تلفن
درخواست یا درخواست از کسی برای انجام کاری
یک بازدید کوتاه، به خصوص به یک دلیل خاص
a demand for money that can be made at any time and without warning especially a demand for a loan to be repaid
تقاضای پولی که می توان در هر زمان و بدون اخطار انجام داد، به ویژه تقاضای بازپرداخت وام
آنها تصمیم گرفتند که بچه را مارک صدا کنند.
اسمش هیروشی است اما همه او را هیرو صدا می کنند.
اسم پسرشون چیه
من کسی را به نام اسکات نمی شناسم.
یادم رفته اسم شرکتی که او در آن کار می کند چیست.
اسمش چیه دیگه اوه بله، یک روتر.
معمولا/اغلب چیزی نامیده شدن
این گروه از هنرمندان و شاعران را گاهی مدرسه نیویورک می نامند.
آنها دختر اول خود را به نام مادربزرگ صدا کردند.
این پنیر به نام شهری به همین نام خوانده می شود.
اینجا همدیگر را به اسم کوچک صدا می زنیم.
این گیاه در نقاط مختلف کشور به نام های مختلفی خوانده می شود.
بعدا دوباره زنگ میزنم
پیامی دریافت کردم که فوراً به خانه زنگ بزنم.
زنگ زدم به دفتر تا بهشون بگم دیر میام.
مردم تماس گرفتند تا بپرسند چگونه می توانند کمک کنند.
برادرم دیشب از اسپانیا با من تماس گرفت.
با این شماره با ما تماس بگیرید
برای کپی رایگان با شماره 0800 33344 تماس بگیرید.
یک نفر با پلیس تماس گرفت.
برای تماس با آمبولانس/پزشک
برات تاکسی صدا میکنم
بهت زنگ میزنم تاکسی
اکیپ های آتش نشانی ساعت 21 به ساختمان فراخوانده شدند.
دکتر به یک مورد فوری فراخوانده شده است.
من آلمانی را زبان ساده ای نمی نامم.
آیا به من می گویید دروغگو؟
او اکنون کالیفرنیای جنوبی را خانه می خواند (= او در آنجا زندگی می کند).
او در اتاق جلو، یا سالن یا هر چیزی که می خواهید اسمش را بگذارید، بود.
من آن را ده پوند و چهل و سه می کنم که شما به من مدیون هستید. بگذارید آن را ده پوند بنامیم.
They call themselves ‘The Gang’.
آنها خود را باند می نامند.
گریه کردن
فریاد
whoop
وای
فریاد زدن
bellow
زیر
howl
زوزه کشیدن
غرغر کردن
bawl
خلیج
bay
کاتروال
caterwaul
clamorUS
clamorUS
clamourUK
clamourUK
ناله
holler
غرش
roar
جیغ
screech
جیغ زدن
squawk
پارس سگ
wail
تعجب - علامت تعجب
bark
داغ کردن
exclamation
گریه کن
hoot
شوریدن
shriek
صدا زدن
squall
یامر
vociferation
زوزه
yammer
آهو
yelp
زنگ خطر. هشدار
yowl
تگرگ
ahoy
علامت
alarm
calling
hail
سکوت
hush
ساکت کردن
ساکت
lull
آرامش
taciturnity
کم حرفی
muteness
لال بودن
unresponsiveness
عدم پاسخگویی
noiselessness
بی صدا
reticence
آرام
quietude
بی زبانی
quietus
سکون
speechlessness
بی صدا بودن
stillness
نجوا
voicelessness
جدیت
hush-hush
صلح
عدم ارتباط
seriousness
ذخیره
quiescence
آرامش انگلستان
quietness
آرامش ایالات متحده
بی کلامی
calm
درخواست
uncommunicativeness
استماع
soundlessness
سوال
reserve
tranquillityUK
peacefulness
tranquilityUS
wordlessness
listening