quiet

base info - اطلاعات اولیه

quiet - ساکت

adjective - صفت

/ˈkwaɪət/

UK :

/ˈkwaɪət/

US :

family - خانواده
quiet
ساکت
disquiet
پریشان
quietism
ساکت گرایی
quietude
سکوت
quieten
ساکت کردن
quietly
بی سر و صدا
google image
نتیجه جستجوی لغت [quiet] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • صدای آرام او

  • a quieter, more efficient engine


    یک موتور کم صداتر و کارآمدتر

  • Could you keep the kids quiet while I'm on the phone?


    آیا می توانید تا زمانی که من در حال صحبت هستم بچه ها را ساکت نگه دارید؟

  • He went very quiet (= did not say much) so I knew he was upset.


    خیلی ساکت رفت (= زیاد نگفت) پس فهمیدم ناراحت است.

  • ‘Be quiet,’ said the teacher.


    معلم گفت: ساکت باش.

  • She crept downstairs (as) quiet as a mouse.


    او مثل یک موش آرام به طبقه پایین (عج) خزید.

  • We were all quiet for a moment.


    یک لحظه همه ساکت شدیم.

  • a quiet street/town


    یک خیابان/شهر ساکت

  • It is a quiet place with just a handful of shops, bars and restaurants.


    این یک مکان آرام با تعداد انگشت شماری مغازه، بار و رستوران است.

  • They lead a quiet life.


    آنها زندگی آرامی دارند.

  • After a month of political tensions, things are relatively quiet.


    پس از یک ماه تنش سیاسی، اوضاع نسبتاً آرام است.

  • Business is usually quieter at this time of year.


    کسب و کار معمولا در این زمان از سال آرام تر است.

  • They had a quiet wedding.


    عروسی آرامی داشتند.


  • این هتل در مکانی آرام و نزدیک به دریا قرار دارد.

  • The negotiations were quiet and hurried.


    مذاکرات آرام و شتابزده بود.


  • برای خوردن یک نوشیدنی آرام

  • They were enjoying a quiet moment by the lake.


    آنها از لحظاتی آرام در کنار دریاچه لذت می بردند.

  • I was looking forward to a quiet evening at home.


    منتظر یک عصر آرام در خانه بودم.

  • She was quiet and shy.


    او ساکت و خجالتی بود.

  • He had an air of quiet authority.


    او هوای اقتدار ساکتی داشت.

  • I've decided to resign but I'd rather you kept quiet about it.


    من تصمیم گرفتم استعفا بدهم اما ترجیح می دهم در این مورد سکوت کنید.

  • This story is too big to be kept quiet.


    این داستان بزرگتر از آن است که بتوان آن را ساکت کرد.

  • We'll have to keep this quiet—if it gets out we'll all be in a lot of trouble.


    ما باید این موضوع را ساکت کنیم - اگر از بین برود، همه ما در مشکلات زیادی خواهیم بود.

  • His voice was dangerously quiet as he asked the question.


    هنگام پرسیدن سوال، صدایش به طرز خطرناکی آرام بود.


  • اون سگ رو ساکت نگه دار

  • She went back to a strangely quiet house.


    او به خانه ای آرام و عجیب برگشت.

  • Suddenly the room went all quiet.


    ناگهان اتاق کاملا ساکت شد.

  • The house was quiet except for the sound of the television.


    خانه خلوت بود به جز صدای تلویزیون.

  • We could hear quiet footsteps in the corridor.


    صدای قدم های آرامی را در راهرو می شنیدیم.

  • Keep the patient as quiet as possible.


    تا حد امکان بیمار را ساکت نگه دارید.

  • Lie quiet for an hour and you'll feel better.


    یک ساعت ساکت دراز بکشید و احساس بهتری خواهید داشت.

synonyms - مترادف

  • بی صدا


  • هنوز

  • hushed


    ساکت شد

  • calm


    آرام

  • noiseless


    ساکت

  • soundless


    سکوت مرگبار

  • serene


    هنوز مرگبار

  • tranquil


    ساکن

  • hushful


    خاموش

  • deathly quiet


    غیر قابل شنیدن

  • deathly still


    بی حرف

  • stilly


    بی کلام

  • quieted


    بدون صدا

  • muted


    صلح آمیز

  • inaudible


    دهان بسته

  • mute


    کاملا ساکت

  • voiceless


    خم شد

  • speechless


    آنقدر ساکت است که میتوانی صدای افتادن پین را بشنوی

  • wordless


    ارام

  • sound-free


    بدون مزاحمت

  • peaceful


    صاف

  • close-mouthed


    هالسیون


  • صلح جو

  • clammed up



  • placid


  • undisturbed



  • halcyon


  • restful


  • pacific


antonyms - متضاد

  • با صدای بلند

  • noisy


    پر سر و صدا

  • deafening


    کر کننده

  • clamorous


    خشن

  • clangorous


    رکیک

  • raucous


    تق تق

  • rackety


    پر آشوب

  • clattering


    گوش پرکن

  • tumultuous


    گوش خراش

  • uproarious


    دسی بل بالا

  • ear-popping


    صدای بلند

  • earsplitting


    بی صدا

  • ear-splitting


    تقویت شده است

  • high-decibel


  • high-volume


  • unquiet


  • amplified


لغت پیشنهادی

warts

لغت پیشنهادی

deriving

لغت پیشنهادی

confidentiality