quiet
quiet - ساکت
adjective - صفت
UK :
US :
زیاد سر و صدا نمی کند یا اصلاً سر و صدا نمی کند
زیاد نگفتن یا چیزی نگفتن
کسی که ساکت است معمولا زیاد صحبت نمی کند
جایی که ساکت است صدا ندارد یا صدای زیادی ندارد
بدون فعالیت زیاد یا بدون افراد زیاد
اگر تجارت ساکت باشد، مشتریان زیادی وجود ندارد
صدای بلند نمی دهد
ساکت - به خصوص به این دلیل که نمی خواهید مردم بشنوند یا مزاحم شوند
آرام و لذت بخش برای شنیدن
اصلا صدایی در نمی آورد
عمداً ساکت هستید زیرا نمی خواهید مردم بشنوند - در مورد صدای مردم استفاده می شود
آرام و شنیدن آن دشوار است زیرا از راه دور می آید
difficult to hear for example because the sound comes from another room or someone’s mouth is covered by something
به سختی شنیده می شود، برای مثال به این دلیل که صدا از اتاق دیگری می آید یا دهان کسی توسط چیزی پوشیده شده است
صدای کسل کننده بلند نیست - به خصوص در مورد صدای برخورد چیزی به چیز دیگر استفاده می شود
برای شنیدن خیلی ساکت است
بدون سر و صدای زیاد
بدون سر و صدا
آرام به شیوه ای دلپذیر و آرامش بخش
آرام - در مورد شهر یا روستایی استفاده می شود که در آن افراد زیادی وجود ندارد و اتفاق بسیار کمی می افتد
زیاد نگفتن
چیزی نگفتن
زیاد صحبت نمی کند و کمی غیر دوستانه یا بدخلق به نظر می رسد
unwilling to talk to other people especially about a particular subject
تمایلی به صحبت با افراد دیگر، به خصوص در مورد یک موضوع خاص ندارد
someone who does not talk much especially because they only speak when there is something important to say
کسی که زیاد صحبت نمی کند، به خصوص به این دلیل که فقط زمانی صحبت می کند که حرف مهمی برای گفتن باشد
حالت ساکت، آرام و آرام بودن
سکوت
اگر تجارت، بازار و غیره ساکت باشد، مشتریان زیادی وجود ندارد یا فعالیت زیادی وجود ندارد
حق استفاده از ملک یا زمین بدون هیچ گونه دخالتی
ایجاد سر و صدای بسیار کمی
فعالیت یا هیجان کم و افراد کم
آدم ساکت کسیه که زیاد حرف نمیزنه
صدای آرام او
یک موتور کم صداتر و کارآمدتر
آیا می توانید تا زمانی که من در حال صحبت هستم بچه ها را ساکت نگه دارید؟
خیلی ساکت رفت (= زیاد نگفت) پس فهمیدم ناراحت است.
‘Be quiet,’ said the teacher.
معلم گفت: ساکت باش.
او مثل یک موش آرام به طبقه پایین (عج) خزید.
یک لحظه همه ساکت شدیم.
یک خیابان/شهر ساکت
این یک مکان آرام با تعداد انگشت شماری مغازه، بار و رستوران است.
آنها زندگی آرامی دارند.
پس از یک ماه تنش سیاسی، اوضاع نسبتاً آرام است.
کسب و کار معمولا در این زمان از سال آرام تر است.
عروسی آرامی داشتند.
این هتل در مکانی آرام و نزدیک به دریا قرار دارد.
مذاکرات آرام و شتابزده بود.
برای خوردن یک نوشیدنی آرام
آنها از لحظاتی آرام در کنار دریاچه لذت می بردند.
منتظر یک عصر آرام در خانه بودم.
او ساکت و خجالتی بود.
او هوای اقتدار ساکتی داشت.
من تصمیم گرفتم استعفا بدهم اما ترجیح می دهم در این مورد سکوت کنید.
این داستان بزرگتر از آن است که بتوان آن را ساکت کرد.
ما باید این موضوع را ساکت کنیم - اگر از بین برود، همه ما در مشکلات زیادی خواهیم بود.
هنگام پرسیدن سوال، صدایش به طرز خطرناکی آرام بود.
اون سگ رو ساکت نگه دار
او به خانه ای آرام و عجیب برگشت.
ناگهان اتاق کاملا ساکت شد.
خانه خلوت بود به جز صدای تلویزیون.
صدای قدم های آرامی را در راهرو می شنیدیم.
تا حد امکان بیمار را ساکت نگه دارید.
یک ساعت ساکت دراز بکشید و احساس بهتری خواهید داشت.
بی صدا
هنوز
hushed
ساکت شد
calm
آرام
noiseless
ساکت
soundless
سکوت مرگبار
serene
هنوز مرگبار
tranquil
ساکن
hushful
خاموش
deathly quiet
غیر قابل شنیدن
deathly still
بی حرف
stilly
بی کلام
quieted
بدون صدا
muted
صلح آمیز
inaudible
دهان بسته
mute
کاملا ساکت
voiceless
خم شد
speechless
آنقدر ساکت است که میتوانی صدای افتادن پین را بشنوی
wordless
ارام
sound-free
بدون مزاحمت
peaceful
صاف
close-mouthed
هالسیون
صلح جو
clammed up
placid
undisturbed
halcyon
restful
pacific
با صدای بلند
noisy
پر سر و صدا
deafening
کر کننده
clamorous
خشن
clangorous
رکیک
raucous
تق تق
rackety
پر آشوب
clattering
گوش پرکن
tumultuous
گوش خراش
uproarious
دسی بل بالا
ear-popping
صدای بلند
earsplitting
بی صدا
ear-splitting
تقویت شده است
high-decibel
high-volume
unquiet
amplified