engine

base info - اطلاعات اولیه

engine - موتور

noun - اسم

/ˈendʒɪn/

UK :

/ˈendʒɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [engine] در گوگل
description - توضیح

  • بخشی از وسیله نقلیه که برای حرکت دادن آن نیرو تولید می کند

  • a vehicle that pulls a railway train


    وسیله نقلیه ای که قطار راه آهن را می کشد


  • چیزی قدرتمند که باعث تغییرات بزرگ در جامعه می شود


  • ماشینی که از انرژی سوخت مایع یا بخار برای تولید حرکت استفاده می کند

  • the part of a railway train that pulls it along


    بخشی از قطار راه آهن که آن را به امتداد می کشد


  • چیزی که قدرت، اغلب قدرت اقتصادی را برای چیزهای دیگر فراهم می کند


  • ماشینی که از انرژی سوخت یا بخار برای ایجاد حرکت استفاده می کند

  • An engine (also (also locomotive)) is a separate part of a train that pulls the other parts of the train.


    موتور (همچنین (همچنین لوکوموتیو)) بخش جداگانه ای از قطار است که سایر قسمت های قطار را می کشد.


  • ماشینی که از انرژی برای تولید حرکت استفاده می کند


  • چیزی که باعث می شود چیزی اتفاق بیفتد یا به شدت بر آن تأثیر می گذارد


  • یک برنامه کامپیوتری که وظیفه خاصی را انجام می دهد

  • The construction equipment giant has been a customer since the early Seventies, and has taken delivery of 150,000 engines to date.


    این غول تجهیزات ساختمانی از اوایل دهه هفتاد مشتری بوده است و تا به امروز 150000 موتور را تحویل گرفته است.

  • Some of their multi-cylinder motor cycle engines have pistons little bigger than thimbles.


    برخی از موتورهای موتور سیکلت چند سیلندر آنها دارای پیستون کمی بزرگتر از انگشتان هستند.

  • The SVT is available only with a six-cylinder engine.


    SVT فقط با موتور شش سیلندر در دسترس است.

  • a diesel engine


    یک موتور دیزل

  • I would love to test the same rig with a turbocharged diesel engine.


    من دوست دارم همان دکل را با موتور دیزل توربوشارژ تست کنم.

  • For next year the company will offer three cars with turbocharged diesel engines in the United States.


    برای سال آینده، این شرکت سه خودرو با موتورهای دیزل توربوشارژ را در ایالات متحده عرضه خواهد کرد.

  • The inference engine is generic, and it handles the logistics of a consultation.


    موتور استنتاج عمومی است و تدارکات یک مشاوره را انجام می دهد.


  • یک موتور جت

  • Some residents fear the crops would attract birds that might be sucked into jet engines.


    برخی از ساکنان می ترسند که این محصولات باعث جذب پرندگانی شود که ممکن است در موتورهای جت مکیده شوند.

  • A piston engine reacts immediately to power just like a car.


    یک موتور پیستونی بلافاصله به قدرت واکنش نشان می دهد، درست مانند یک ماشین.

  • The car's engine tends to be noisy as it builds to highway speeds.


    موتور خودرو به دلیل افزایش سرعت در بزرگراه ها پر سر و صدا است.

  • I pressed the starter and the engine caught first time.


    استارت را فشار دادم و اولین بار موتور گیر کرد.

  • Initially the engine refused to start for my grim, preoccupied father.


    در ابتدا موتور برای پدر غمگین و مشغله من روشن نشد.

  • He turned on the engine with a swift, disgusted motion.


    موتور را با حرکتی تند و منزجرانه روشن کرد.

  • Every time I try to start the engine there's a strange knocking sound.


    هر بار که می خواهم موتور را روشن کنم، صدای تق تق عجیبی به گوش می رسد.


  • او ماشین را در درایو رها کرد و موتور هنوز روشن بود.

example - مثال
  • a diesel/petrol engine


    یک موتور دیزل / بنزین

  • I got in the car and started the engine.


    سوار ماشین شدم و موتور را روشن کردم.

  • My car had to have a new engine.


    ماشین من باید یک موتور جدید داشته باشد.

  • The engine runs on diesel.


    موتور با دیزل کار می کند.

  • Its engine is powered by both gasoline and electricity.


    موتور آن هم با بنزین و هم برق کار می کند.

  • The plane suffered catastrophic engine failure.


    این هواپیما دچار نقص فاجعه‌بار موتور شد.

  • Their helicopter had developed engine trouble.


    هلیکوپتر آنها دچار مشکل موتور شده بود.

  • Agriculture is a key engine of growth in most developing countries.


    کشاورزی موتور اصلی رشد در اکثر کشورهای در حال توسعه است.

  • Great newspapers serve as an engine for positive change.


    روزنامه های بزرگ به عنوان موتوری برای تغییرات مثبت عمل می کنند.

  • Business is the principal engine for generating wealth for society as a whole.


    تجارت موتور اصلی تولید ثروت برای کل جامعه است.

  • He was the engine behind the victory.


    او موتور این پیروزی بود.

  • a twin-engined speedboat


    یک قایق تندرو دو موتوره

  • He pulled up under some trees and cut the engine.


    از زیر چند درخت بلند شد و موتور را برید.

  • I kept the engine ticking over.


    تیک تاک موتور را ادامه دادم.

  • I pressed the starter and the engine caught first time.


    استارت را فشار دادم و اولین بار موتور گیر کرد.

  • She sat at the traffic lights revving the engine.


    او پشت چراغ راهنمایی نشست و موتور را روشن کرد.

  • She waited with the engine running while he bought a paper.


    او با موتور روشن منتظر ماند تا او کاغذی بخرد.

  • The engine broke down just outside the station.


    موتور درست بیرون ایستگاه خراب شد.

  • The engine coughed and died.


    موتور سرفه کرد و مرد.

  • The engine runs on unleaded petrol.


    موتور با بنزین بدون سرب کار می کند.

  • The engine was just ticking over.


    موتور تازه داشت بالا میومد.

  • The engine's firing on all four cylinders now.


    موتور در حال حاضر روی هر چهار سیلندر روشن است.

  • The new model is fitted with a more powerful engine.


    مدل جدید به موتور قدرتمندتری مجهز شده است.

  • The plane's engine roared as it prepared for take-off.


    موتور هواپیما در حالی که برای برخاستن آماده می شد غرش کرد.

  • The rocket engine is ignited.


    موتور موشک مشتعل می شود.

  • This model is powered by a 1.8-litre petrol engine.


    این مدل دارای موتور 1.8 لیتری بنزینی است.

  • Does your car have a diesel or a petrol engine?


    آیا ماشین شما موتور دیزلی یا بنزینی دارد؟

  • You need more oil in the engine.


    شما به روغن بیشتری در موتور نیاز دارید.

  • a 580-horsepower engine


    یک موتور 580 اسب بخاری

  • a large plane with twin engines


    یک هواپیمای بزرگ با دو موتور

  • It looks as if we've got a spot of engine trouble.


    به نظر می رسد که ما یک نقطه مشکل موتور داریم.

synonyms - مترادف

  • موتور


  • دستگاه

  • dynamo


    دینام

  • generator


    ژنراتور


  • سازوکار

  • transformer


    تبدیل کننده

  • turbine


    توربین


  • راندن

  • gears


    چرخ دنده ها

  • piston


    پیستون

  • cylinder


    سیلندر


  • دنده


  • منبع انرژی

  • what's under the hood


    زیر کاپوت چیه


  • موتور الکتریکی

  • internal combustion engine


    موتور احتراق داخلی


  • قطار برق

  • apparatus


    سیستم


  • تجهیزات


  • اجزاء

  • machinery


    سخت افزار

  • components


    مکانیک

  • hardware


    ابزارآلات

  • mechanics


    ساخت و ساز

  • gadgetry


    قطعات متحرک

  • contraption


    موتور بنزینی

  • moving parts


    موتور دیزل

  • gasoline engine


    ژنراتور الکتریکی

  • petrol engine


  • diesel engine


  • electric generator


antonyms - متضاد
  • end


    پایان

لغت پیشنهادی

tandem

لغت پیشنهادی

fitness

لغت پیشنهادی

backdrops