cut

base info - اطلاعات اولیه

cut - برش

verb - فعل

/kʌt/

UK :

/kʌt/

US :

family - خانواده
cut
برش
cutting
برش دادن
cutter
کاتر
undercut
زیر انداز
google image
نتیجه جستجوی لغت [cut] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • انگشتش را روی یک تکه شیشه برید.

  • He cut himself (= his face) shaving.


    خود را برید (= صورتش) تراشیدن.

  • Sometimes people experiencing distress cut themselves (= deliberately).


    گاهی اوقات افرادی که پریشانی را تجربه می کنند خود را بریده اند (= عمدا).

  • She had fallen and cut her head open.


    افتاده بود و سرش را باز کرده بود.

  • She picked up the knife and cut into the meat.


    او چاقو را برداشت و گوشت را برش داد.

  • You need a powerful saw to cut through metal.


    برای برش فلز به یک اره قوی نیاز دارید.

  • The canoe cut through the water.


    قایق رانی آب را قطع کرد.

  • Don't cut the string untie the knots.


    ریسمان را نبرید، گره ها را باز کنید.

  • The bus was cut in two by the train.


    اتوبوس توسط قطار دو نیم شد.

  • Now cut the tomatoes in half.


    حالا گوجه فرنگی ها را از وسط نصف کنید.

  • He cut the loaf into thick slices.


    او نان را به ورقه های ضخیم برش داد.

  • She cuts hair for a living.


    برای امرار معاش موها را کوتاه می کند.

  • to cut the grass/lawn/hedge


    برای بریدن چمن / چمن / پرچین

  • the smell of freshly cut grass


    بوی علف تازه بریده شده

  • He's had his hair cut really short.


    موهایش را خیلی کوتاه کرده است.

  • First cut a long piece of string.


    ابتدا یک تکه نخ بلند ببرید.

  • He cut four thick slices from the loaf.


    چهار برش ضخیم از نان برید.

  • a bunch of cut flowers


    یک دسته گل شاخه بریده


  • من همه آنها را یک تکه کیک تولد برش دادم.


  • من برای همه آنها یک تکه کیک تولد بریدم.

  • Workmen cut a hole in the pipe.


    کارگران سوراخی در لوله ایجاد کردند.

  • The climbers cut steps in the ice.


    کوهنوردان در یخ پله ها را بریدند.

  • homemade biscuits cut into heart shapes


    بیسکویت های خانگی برش خورده به شکل قلب


  • یک دایره از کاغذ موم شده را به اندازه کف تابه برش دهید.

  • This knife won't cut.


    این چاقو نمیبره

  • Sandstone cuts easily.


    ماسه سنگ به راحتی برش می دهد.

  • to cut costs/prices/spending/taxes


    برای کاهش هزینه ها / قیمت ها / مخارج / مالیات

  • Buyers will bargain hard to cut the cost of the house they want.


    خریداران برای کاهش هزینه خانه مورد نظرشان سخت چانه می زنند.

  • a plan to drastically cut emissions


    طرحی برای کاهش شدید گازهای گلخانه ای

  • His salary has been cut by ten per cent.


    حقوق او ده درصد کاهش یافته است.

  • The Bank of England has cut interest rates to 1.5 per cent.


    بانک مرکزی انگلیس نرخ بهره را به 1.5 درصد کاهش داده است.

synonyms - مترادف
  • slash


    بریده بریده

  • gash


    گاز گرفتن

  • nick


    بریدگی کوچک

  • slit


    شکاف

  • incise


    بریدن

  • lacerate


    پارگی

  • penetrate


    نفوذ کند

  • pierce


    سوراخ کردن


  • نمره


  • تکه


  • زخم

  • notch


    بریدگی

  • scratch


    خراشیدن

  • graze


    چراندن

  • injure


    زخمی کردن

  • lance


    نیزه

  • rip


    پاره كردن

  • saw


    اره

  • hack


    هک کردن

  • snick


    اسنیک

  • amputate


    قطع کردن

  • behead


    سر بریدن


  • تراشه

  • fell


    سقوط

  • flitch


    تلنگر

  • guillotine


    گیوتین

  • perforate


    پنچر شدن

  • puncture


    با خاک یکسان کردن

  • raze


    رودخانه

  • rive


    sabreUK

  • sabreUK


antonyms - متضاد
  • stitch


    کوک

  • mend


    بهبودی یافتن


  • پچ

  • seal


    مهر


  • بستن

  • repair


    تعمیر

  • sew


    دوختن


  • ترکیب کردن


  • اتصال


  • ساختن

  • seam


    درز


  • پیوستن

  • suture


    بخیه زدن

  • unite


    متحد کردن


  • سجاف

  • hem


    درمان

  • sew up


    شفا دادن

  • stitch up


    کمک

  • cure


    ثابت

  • heal


    کمک کند


  • افزایش دادن

  • aid


    کنار کشیدن

  • fix


    مسکن


  • لطفا


  • خوشحال کردن


  • بالا آمدن

  • relieve


    تزئین کنید




  • decorate


لغت پیشنهادی

alluring

لغت پیشنهادی

budging

لغت پیشنهادی

award