grow
grow - رشد
verb - فعل
UK :
US :
پرورش دهنده
زیر نباتی
برآمدگی
رشد بیش از حد
رشد کرده است
بیش از حد رشد کرده است
رشد کردن
برای افزایش مقدار، اندازه، تعداد یا قدرت
تا یک کسب و کار یا بخشی از یک تجارت بزرگتر و موفق تر شود
بزرگتر شدن، بلندتر شدن و غیره در طی یک دوره زمانی در فرآیند بالغ شدن
اگر گیاهان رشد کنند، وجود دارند و به روش طبیعی رشد می کنند
برای رشد گیاهان یا محصولات کشاورزی و تولید میوه یا گل
اگر مو یا ناخن خود را رشد دهید، آنها را کوتاه نمی کنید
وقتی مو یا ناخن رشد می کند، بلندتر می شود
تغییر کند و به آرامی متفاوت شود
به تدریج نظرات خود را تغییر دهید و احساسی داشته باشید که قبلاً نداشتید
به تدریج بهتر، بزرگتر و غیره شدن
برای افزایش مقدار، اندازه یا درجه
اگر یک فعالیت تجاری را توسعه دهید، آن را بزرگتر می کنید
برای افزایش اندازه یا مقدار، یا پیشرفته تر یا توسعه یافته تر شدن
اگر مو یا ناخن شما رشد کند، یا اگر آنها را رشد دهید، بلندتر می شوند
اگر گیاهی در مکانی خاص رشد کند، وجود دارد و در آنجا رشد می کند
اگر گیاهی را پرورش دهید، آن را در زمین می گذارید و از آن مراقبت می کنید، معمولاً برای فروش
با افزایش فروش، استخدام افراد بیشتر و غیره، کسب و کار را بزرگتر کنید.
به تدریج خسته، پیر، آرام و غیره شود.
به تدریج شروع به انجام کاری
to increase in size or amount or to allow or encourage something to increase in size or to become more advanced or developed
افزایش اندازه یا مقدار، یا اجازه دادن یا تشویق چیزی برای افزایش اندازه یا پیشرفت یا توسعه بیشتر
شرایطی را که گیاه برای رشد نیاز دارد فراهم کند یا از یک دانه یا گیاه کوچک رشد کند
پیشرفت تدریجی یا شروع به انجام کاری به تدریج
توسعه چیزی، به طوری که مقدار، اندازه یا سطح موفقیت آن افزایش یابد
اگر گیاه یا محصول خاصی را پرورش دهید، آن را می کارید و از آن مراقبت می کنید، معمولاً برای فروش
Amy grew 6 inches last year.
امی سال گذشته 6 اینچ رشد کرد.
باورش سخت است که بچه ها چقدر بزرگ شده اند.
داری ریش میزنی؟
اعتماد به نفس او افزایش یافت و به زودی توانست به تنهایی رانندگی کند.
سود در تجارت هواپیماهای نظامی با 28 درصد رشد به رکورد 905 میلیون دلار رسید.
او عادت داشت تعطیلاتش را دوست داشته باشد و زمانی که تعطیلات به پایان میرسید به شدت افسرده میشد.
و علیرغم زیرساخت های نامناسب، شبکه های کامپیوتری به سرعت در حال رشد هستند.
این بخش با سرعتی خارق العاده در حال رشد است.
The performance improved as their confidence grew.
عملکرد با افزایش اعتماد به نفس آنها بهبود یافت.
Opposition to the latest proposals is growing steadily.
مخالفت با آخرین پیشنهادات به طور پیوسته در حال افزایش است.
بازار به سرعت در حال رشد است.
فروش به سرعت در حال رشد است.
این کسب و کار در ده سال گذشته به طور تصاعدی رشد کرده است.
ترس برای امنیت نوجوانی که یک هفته پیش ناپدید شد، در حال افزایش است.
اقتصاد سالانه تقریباً 2 درصد رشد می کند.
سود این شرکت در سال گذشته 5 درصد رشد داشته است.
این خانواده اخیراً بزرگ شده است.
این رویکرد در حال افزایش محبوبیت است.
او همیشه در حال افزایش اعتماد به نفس است.
امپراتوری رسانه ای او از آغاز بسیار کوچک رشد کرد.
این تعداد در سال 2025 به دو میلیارد کاربر افزایش خواهد یافت.
جمعیت این شهر طی 20 سال از حدود 50000 نفر به بیش از یک میلیون نفر رسیده است.
بزرگتر/قوی تر شدن
این شرکت همیشه در حال رشد است.
از آخرین باری که دیدمت بزرگ شدی!
توله ها در شش ماه اول به سرعت رشد می کنند.
نیک در ماه گذشته تقریباً یک اینچ بزرگ شده است.
بزرگتر/بلندتر شدن/پیرتر شدن
منطقه برای رشد گیاهان بسیار خشک است.
گوجه فرنگی در زیر نور مستقیم خورشید بهترین رشد را دارد.
این گل رز تا ارتفاع 6 فوت رشد می کند.
این درختی است که از قلمه ها به خوبی رشد می کند.
زمین برای کشت محصولات کشاورزی استفاده می شود.
ما باید غذای خود را به طور موثرتری پرورش دهیم.
نمی دانستم در فرانسه برنج می کارند.
گیاهان در شرایط کنترل شده رشد کردند.
من همه این گل ها را از یک بسته دانه رشد دادم.
من تصمیم گرفتم اجازه دهم موهایم رشد کنند.
fatten
چاق کردن
heighten
بالا بردن
lengthen
طولانی کردن
enlarge
بزرگنمایی کنید
توسعه دادن، گسترش
بسط دادن
کش آمدن
گسترش
widen
گسترده تر کردن
swell
متورم شدن
افزایش دادن
multiply
تکثیر کردن
snowball
گلوله برفی
mushroom
قارچ
balloon
بالون
augment
تقویت کردن
thicken
غلیظ کردن
amplify
تقویت
ساختن
intensify
تشدید شود
پرکردن
بزرگتر شدن
get bigger
قد بلندتر شدن
get larger
افزایش اندازه
get taller
افزایش وزن
سوار کردن
انباشته شدن
بالا آمدن
escalate
shrink
کوچک شدن
diminish
کاهش
رها کردن
كاهش دادن
dwindle
کم شدن
سقوط
shrivel
چروک شدن
wane
کمرنگ شدن
wither
پژمرده شدن
grow smaller
کوچکتر شود
نزول کردن
lessen
کاهش دادن
کاهش می یابد
پایین تر
abate
عقب نشینی کند
recede
قرارداد
تضعیف شود
slump
محو شدن
weaken
سقوط شدید
فروکش کند
plummet
غوطه
subside
متوقف کردن
plunge
مکث
کوچک کردن
halt
مخروطی
downsize
محدود کردن
taper
بدتر شدن
curtail
تنش زدایی
deteriorate
شیب
de-escalate
dip