military

base info - اطلاعات اولیه

military - نظامی

adjective - صفت

/ˈmɪləteri/

UK :

/ˈmɪlətri/

US :

family - خانواده
militancy
ستیزه جویی
militant
ستیزه جو
militia
شبه نظامی
militarism
نظامی گری
militarist
نظامی
militaristic
نظامی شده است
militarized
ستیزه جویانه
militantly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [military] در گوگل
description - توضیح
  • used by involving, or relating to the army navy, or air force


    توسط ارتش، نیروی دریایی یا نیروی هوایی مورد استفاده قرار می گیرد یا مربوط به آن است

  • relating to or belonging to the armed forces


    مربوط به نیروهای مسلح یا متعلق به آنها

  • typical of the armed forces


    نمونه نیروهای مسلح

  • the armed forces


    نیروهای مسلح

  • A military academy is a place where soldiers are trained to become officers.


    آکادمی نظامی مکانی است که در آن سربازان برای افسر شدن آموزش می بینند.

  • A military academy (or school) is also a private school or college that expects obedience to rules, has uniforms, and is generally run like the armed forces.


    آکادمی نظامی (یا مدرسه) نیز یک مدرسه یا کالج خصوصی است که انتظار اطاعت از قوانین را دارد، دارای لباس فرم است و عموماً مانند نیروهای مسلح اداره می شود.

  • the armed forces of a country


    نیروهای مسلح یک کشور

  • There is no indication that Wilfrid exercised any influence on Caedwalla's secular and military activities.


    هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که ویلفرد بر فعالیت‌های سکولار و نظامی Caedwalla تأثیر داشته باشد.

  • Schellenberg's office at Prinz Albrechtstrasse had a military camp bed in one corner for he often spent the night there.


    دفتر شلنبرگ در پرینتس آلبرشتشتراسه یک تخت اردوگاه نظامی در گوشه ای داشت زیرا او اغلب شب را در آنجا می گذراند.

  • Peres said the military campaign would last as long as it took to secure the country's northern border.


    پرز گفت که عملیات نظامی تا زمانی که امنیت مرزهای شمالی کشور طول بکشد ادامه خواهد داشت.

  • The President visited a military cemetery at Bitburg.


    رئیس جمهور از یک قبرستان نظامی در بیتبورگ بازدید کرد.

  • Both were marauding, tribal war-leaders whose main aim was to bring military glory to themselves and their followers.


    هر دو غارتگر و رهبران جنگ قبیله ای بودند که هدف اصلی آنها ایجاد شکوه نظامی برای خود و پیروانشان بود.

  • They may petition for mercy from the prime minister in his capacity as military governor.


    آنها ممکن است از نخست وزیر در مقام فرمانداری نظامی درخواست رحمت کنند.

  • It is now a museum of military history but was once full of armed men and artillery.


    اکنون موزه تاریخ نظامی است، اما زمانی پر از افراد مسلح و توپخانه بود.


  • ما ممکن است در اینجا از اصطلاحات نظامی وام بگیریم.

  • German military power was restricted after World War II.


    قدرت نظامی آلمان پس از جنگ جهانی دوم محدود شد.

example - مثال

  • ممکن است مجبور به اقدام نظامی شویم.

  • military training/intelligence


    آموزش نظامی / اطلاعاتی

  • The authorities controlled the people through military force.


    مقامات از طریق نیروی نظامی مردم را کنترل می کردند.

  • In 1289 he took part in military operations against Arezzo and Pisa.


    در سال 1289 در عملیات نظامی علیه آریزو و پیزا شرکت کرد.

  • military uniform/service/personnel


    لباس نظامی/خدمات/پرسنل

  • a military coup


    یک کودتای نظامی

  • He was a superb military commander.


    او یک فرمانده نظامی فوق العاده بود.

  • Thousands were killed by military forces throughout the world.


    هزاران نفر توسط نیروهای نظامی در سراسر جهان کشته شدند.

  • He was prevented from performing military service by a health condition.


    وی به دلیل شرایط بهداشتی از انجام خدمت سربازی باز ماند.


  • مداخله نظامی خارجی

  • military targets/forces


    اهداف/نیروهای نظامی


  • یونیفرم نظامی

  • military precision


    دقت نظامی

  • The military has opposed any cuts in defence spending.


    ارتش با هرگونه کاهش هزینه های دفاعی مخالفت کرده است.

  • military spending/intervention/forces


    هزینه های نظامی/مداخله/نیروها

  • My Dad was in the military.


    بابام سربازی بود

synonyms - مترادف

  • ارتش

  • troops


    نیروهای

  • marines


    تفنگداران دریایی

  • forces


    نیروها

  • services


    خدمات

  • navy


    نیروی دریایی

  • coloursUK


    colorsUK

  • colorsUS


    colorUS


  • سرویس

  • soldiery


    سربازی

  • militia


    شبه نظامی


  • زور


  • گروه

  • servicepeople


    افراد خدماتی

  • armed forces


    نیروهای مسلح


  • نیروی هوایی

  • special forces


    نیروهای ویژه


  • تاسیس نظامی

  • armed services


    خدمات مسلحانه


  • خدمت سربازی

  • defenceUK


    دفاع بریتانیا

  • defenseUS


    دفاع آمریکا

  • colorUS


    رنگ آمریکا

  • colourUK


    colorUK

  • security forces


    نیروهای امنیتی


  • خدمت مسلحانه

  • armament


    تسلیحات

  • soldiers


    سربازان

  • combatants


    رزمندگان

  • servicemen


    مردان

  • men


antonyms - متضاد

  • غیر نظامی

  • nonmilitary


    بدون سربازی

  • unsoldierly


    صلح آمیز

  • peaceful


    صلح دوست

  • peaceloving


    مدنی


  • داخلی


  • خانه

  • non-military



لغت پیشنهادی

meld

لغت پیشنهادی

abash

لغت پیشنهادی

sensitively