troop

base info - اطلاعات اولیه

troop - گروه

adjective - صفت

/truːp/

UK :

/truːp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [troop] در گوگل
description - توضیح
  • a group of soldiers, especially on horses or in tanks


    گروهی از سربازان، به ویژه سوار بر اسب یا تانک


  • گروهی از افراد یا حیوانات که با هم کاری انجام می دهند


  • اگر گروهی از مردم جایی سرباز می زنند، با هم به گونه ای راه می روند که نشان می دهد خسته یا بی حوصله هستند.

  • soldiers on duty in a large group


    سربازان وظیفه در یک گروه بزرگ

  • a group of soldiers, especially ones who fight in strong military vehicles or on horses


    گروهی از سربازان، به ویژه آنهایی که در وسایل نقلیه نظامی قوی یا سوار بر اسب می جنگند

  • an organized group of young people who are Scouts


    یک گروه سازمان یافته از جوانان که پیشاهنگ هستند

  • for relating to or involving troops


    برای، مربوط به، یا شامل سربازان


  • راه رفتن در جایی در یک گروه بزرگ، معمولا با یک نفر پشت سر دیگری


  • به عنوان گروهی به جایی سفر کنید، مخصوصاً وقتی به آنها گفته می شود

  • a group of soldiers or police esp. one equipped with horses


    گروهی از سربازان یا پلیس، به ویژه. یکی مجهز به اسب

  • A troop is also an organized group of young people who are Boy Scouts or Girl Scouts.


    یک نیرو نیز یک گروه سازمان یافته از جوانان است که پیشاهنگ پسر یا پیشاهنگ دختر هستند.


  • به صورت دسته جمعی راه برویم یا جایی برویم

  • The United States has 37,000 troops based in the southern half of the divided peninsula.


    ایالات متحده 37000 سرباز مستقر در نیمه جنوبی شبه جزیره تقسیم شده دارد.

  • Zaïrean exiles also expressed fears that Mobutu would be tempted to use force against the opposition now that foreign troops had been withdrawn.


    تبعیدیان زائری همچنین ابراز نگرانی کردند که موبوتو وسوسه شود تا اکنون که نیروهای خارجی از آن خارج شده اند، از زور علیه مخالفان استفاده کند.

  • One such regulation prohibited a body of troops on the march from occupying the whole street.


    یکی از این مقررات، گروهی از نیروهای حاضر در راهپیمایی را از اشغال کل خیابان منع می کرد.

  • Shells from our gunboats on the James came hoarsely spluttering over the heads of our troops.


    گلوله‌های قایق‌های توپ‌دار ما روی جیمز به‌طور خشن روی سر سربازان ما پراکنده شد.

  • The day he shook off their protection they instigated a guerrilla uprising backed by their own troops.


    روزی که او حفاظت از آنها را کنار گذاشت، آنها یک قیام چریکی را با حمایت نیروهای خود تحریک کردند.

  • We saw some troops coming and we ran away.


    دیدیم چند نیرو آمدند و فرار کردیم.

example - مثال
  • troop movements


    تحرکات نیروها

  • Traditionally, United Nations troops have been deployed only in a peacekeeping role.


    به طور سنتی، نیروهای سازمان ملل تنها در نقش حافظ صلح مستقر می شدند.

  • The major powers have said they will not send in ground troops (= soldiers who fight on land).


    قدرت های بزرگ گفته اند که نیروهای زمینی (= سربازانی که در خشکی می جنگند) اعزام نخواهند کرد.

  • In 1988, about 220,000 American troops were stationed in Western Europe.


    در سال 1988 حدود 220000 سرباز آمریکایی در غرب اروپا مستقر بودند.

  • All troops will be withdrawn by the end of the year.


    تمامی نیروها تا پایان سال جاری خارج خواهند شد.

  • the King's Troop of the Royal Horse Artillery


    ارتش شاه توپخانه اسب سلطنتی

  • My brother joined the local Boy Scout troop.


    برادرم به نیروهای پیشاهنگی محلی پیوست.


  • عکس های ماهواره ای اطلاعات زیادی در مورد تحرکات سربازان در اختیار ما قرار می دهد.

  • The little boys trooped after him across the playing fields.


    پسران کوچولو در زمین های بازی به دنبال او رفتند.

  • The Norwich fans gave their team a loud cheer as they trooped off the field.


    هواداران نوریچ تیم خود را در هنگام خروج از زمین تشویق کردند.

  • None of us knew what to expect as we trooped into her office.


    هیچ‌کدام از ما نمی‌دانستیم که در هنگام ورود به دفتر او چه انتظاری داشته باشیم.

  • We all trooped down to London for the meeting.


    همه ما برای جلسه به لندن رفتیم.

  • Hundreds of thousands of visitors troop through the museum every year.


    هر ساله صدها هزار بازدید کننده از موزه بازدید می کنند.

synonyms - مترادف

  • گروه


  • باند


  • شرکت


  • خدمه


  • جمعیت


  • دسته


  • بدن


  • مهمانی - جشن

  • squad


    تیم


  • اوباش

  • mob


    واحد


  • ارتش


  • بسته


  • گروه گروهی


  • لباس

  • horde


    گله

  • outfit


    جمع آوری

  • flock


    ازدحام

  • troupe


    سپاه

  • gathering


    کناره گیری

  • throng


    راند

  • corps


    میزبان

  • detachment


    مجموعه

  • swarm


    لژیون

  • drove


    در اختیار داشتن

  • herd


    مشروط


  • assemblage


  • legion


  • posse


  • contingent


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

parking

لغت پیشنهادی

leaving

لغت پیشنهادی

blowhard