horse
horse - اسب
noun - اسم
UK :
US :
حیوانی بزرگ و قوی که مردم سوار آن می شوند و برای کشیدن چیزهای سنگین از آن استفاده می کنند
قطعه ای از وسایل ورزشی در سالن بدنسازی که مردم از روی آن می پرند
heroin
هروئین
حیوان بزرگی با چهار پا که مردم بر آن سوار می شوند یا برای حمل وسایل یا کشیدن وسایل نقلیه از آن استفاده می کنند
مسابقات اسب دوانی که در آن سعی می کنید با حدس زدن درست کدام اسب برنده شوید، پول برنده شوید
یک وسیله بلند که مردم در ژیمناستیک از روی آن می پرند
→ heroin
→ هروئین
a large animal with four legs that people ride on and which esp. in the past was used for pulling vehicles and carrying loads
حیوانی بزرگ با چهار پا که مردم بر آن سوار می شوند و به ویژه. در گذشته برای کشیدن وسایل نقلیه و حمل بار استفاده می شد
این بدان معنی است که اگر سوارکار هنگام فرود به اسب خود نوک بزند یا در حصار تردید کند، می تواند به اسب خود کمک کند.
Meanwhile Seb tied the reins of his horse to the back of the cart before sprinting towards the manor house.
در همین حین، سب افسار اسبش را به پشت گاری بست، قبل از اینکه به سمت خانه عمارت دوید.
آتلستان اسب خود را در خارج از سنت ارکونوالد متوقف کرد و در مورد آن بیشتر فکر کرد.
او را می بوسد و به سمت اسبش می رود.
اگر اسب پرفورمنس دارید، مراقب مواد ممنوعه باشید.
اسب روی من غلتید و من مجبور شدم به مکان امنی بپرم.
اسب مورد علاقه سوم بود، با پشتوانه بسیار خوبی.
برای راندن یک اسب
سوار شدن بر اسب
سوار اسبش شد و رفت.
او یک اسب سوار مشتاق است.
او می خواهد یک مربی حرفه ای اسب شود.
سوار بر اسب سفید
آنها هفت مایل را با اسب تا اردوگاه طی کردند.
یک اسب و گاری
او بر اسبها (= با قمار در مسابقه) مال زیادی را از دست داد.
او ممکن است لاغر باشد، اما مانند یک اسب غذا می خورد.
من هرگز کسی نیستم که در دهان یک اسب هدیه نگاه کنم.
The women’s competition was a two horse race between last year’s winners Surrey and the previous champions Essex.
رقابت زنان یک مسابقه دو اسب بین برنده سال گذشته سوری و قهرمان قبلی اسکس بود.
او اسبش را اصرار کرد تا به راه بیفتد.
او به خاطر نجیبشدن اسبی که قرار بود در دربی بدود، به 15 سال زندان محکوم شد.
او بر بهترین اسبی که تا به حال دیده اید سوار شده بود.
از اسب های سنگین (= اسب های بزرگ و قوی) برای رساندن آبجو استفاده می شد.
در نمایشگاه اسب سالانه صدها حیوان خرید و فروش می شود.
چند اسب از کنار ما عبور کردند.
او در کار با اسب مهارت دارد.
گاری واژگون شد، اسب در ردپایش فرو رفت و پرورش داد.
اسب تلو تلو خورد و سوارش را پرت کرد.
طاق اسب پر از آب راکد بود.
سازمان دهندگان مسابقه زمانی مشکوک شدند که دو اسب جذاب ترین اسب ها آخر شدند.
اسب خسته از تپه پرید.
در مسابقه بعدی ده اسب می دوند.
آنها نمونه های بافتی را برای شبیه سازی از 75 اسب قهرمان جمع آوری کردند.
از کنار اسب پیری رد شدند که گاری پر از سیب را می کشید.
اگر روز بعد بخواهند به مرز برسند به اسب های تازه نیاز دارند.
هنگامی که یک اسب شل از مسیر عبور کرد، سه اسب سقوط کردند.
او تمام پول خود را خرج اسب ها می کند.
اسب سواری را به او آموخت.
steed
اسب
mare
مادیان
stallion
اسب نر
کوه
colt
کلت
filly
پر شده
gelding
ژل زدن
nag
نق زدن
pony
تسویه حساب
equine
یک ساله
yearling
برونک
bronco
لخت
brumby
چرخ دستی
carthorse
شارژر
charger
بلال
cob
کره اسب
foal
موک
moke
یشم
jade
اسب بسته
packhorse
اسب مسابقه
racehorse
دابین
dobbin
هک کردن
hack
یارامان
yarraman
دوست داشتنی
cuddy
سرگرمی
hobby
موستانگ
mustang
پلاگین
plug
اسب ناودانی
studhorse
پیش نویس اسب ایالات متحده
draft horseUS
پیش نویس اسبUK
draught horseUK