tissue
tissue - بافت
noun - اسم
UK :
US :
یک تکه کاغذ نازک نرم که مخصوصاً برای دمیدن بینی استفاده می شود
کاغذ نازک سبک که برای بسته بندی، بسته بندی و غیره استفاده می شود
ماده ای که سلول های حیوانی یا گیاهی را تشکیل می دهد
a group of connected cells in an animal or plant that are similar to each other have the same purpose and form the stated part of the animal or plant
گروهی از سلولهای متصل در یک حیوان یا گیاه که مشابه یکدیگر هستند، هدف یکسانی دارند و قسمت مشخص شده حیوان یا گیاه را تشکیل میدهند.
soft paper that is used for cleaning, especially your nose and is thrown away after use or a small rectangular piece of this
کاغذ نرمی که برای تمیز کردن به خصوص بینی استفاده می شود و پس از استفاده دور ریخته می شود یا یک تکه مستطیل شکل کوچک از آن
کاغذ نازک و سبک که مخصوصاً برای بسته بندی چیزهای ظریف استفاده می شود
یک تکه کاغذ نرم و نازک که مایعات را جذب می کند
گروهی از سلولهای مرتبط که بخشهای بزرگتری از حیوانات و گیاهان را تشکیل میدهند
همسر جدا شده او، مارتا، با دستمال کاغذی به چشمان او سایید و بعداً اعضای هیئت منصفه را در راهرو در آغوش گرفت.
Meanwhile studies published in the Western Journal of Medicine found no evidence linking implants with connective tissue diseases.
در همین حال، مطالعات منتشر شده در مجله Western Journal of Medicine هیچ مدرکی مبنی بر ارتباط ایمپلنت با بیماری های بافت همبند پیدا نکرد.
Femfresh are individually wrapped, mildly fragrant, moist tissues.
Femfresh به صورت جداگانه بسته بندی می شود، بافت ملایم معطر و مرطوب است.
پله ها مسواک زده بودند، اما با تکه های پوسته تخم مرغ و دستمال های جامد شده پر شده بودند.
Changes consisted in the tissue becoming larger or smaller, thicker or thinner, more or less refractive.
تغییرات شامل بزرگتر یا کوچکتر شدن بافت، ضخیمتر یا نازکتر شدن، کم و بیش انکساری بافت بود.
A day later the tissue was inserted between stomach muscles, just above the bellybutton, where blood supply is plentiful.
یک روز بعد، بافت بین عضلات معده، درست بالای ناف، جایی که خون فراوان است، قرار داده شد.
The Laboulbeniales are ectoparasites - most of their tissue remains outside the host - and only superficially penetrate into the host.
Laboulbeniales انگل های خارجی هستند - بیشتر بافت آنها در خارج از میزبان باقی می ماند - و فقط به صورت سطحی به داخل میزبان نفوذ می کنند.
یک جعبه دستمال کاغذی
بینی اش را روی دستمال کاغذی پاک کرد.
او دسته ای از دستمال کاغذی را از جعبه برداشت و آب ریخته شده را خیس کرد.
muscle/brain/lung tissue
بافت عضلانی / مغز / ریه
scar tissue
بافت اسکار
رنگها با جوشاندن بافت گیاه استخراج شد.
او آسیب های پوستی و بافت نرم مصدوم را درمان می کند.
ویتامین C به حفظ بافت همبند سالم کمک می کند.
بافت انسانی
بافت گیاهی
brain/lung/muscle/fat tissue
مغز / ریه / ماهیچه / بافت چربی
صورت او با بافت زخم پوشیده شده است که در آن به شدت سوخته است.
درست قبل از اینکه عطسه کنم دستمال کاغذی به من داد.
من همیشه یک جعبه دستمال کاغذی در ماشین نگه می دارم.
او از یک تکه دستمال برای تمیز کردن عینک آفتابی خود استفاده کرد.
فروشنده گلدان را با دقت در دستمال کاغذی پیچید.
بینی اش را با دستمال پاک کرد.
serviette
سرویت
napkin
دستمال سفره
پاک کن
دستمال کاغذی
facial tissue
دستمال
handkerchief
هانکی
hankie
کلینکس
Kleenex
کاغذ
دستمال توالت
paper handkerchief
حوله آشپزخانه
paper towel
کاغذ کادو
kitchen towel
دستمال حمام
toilet paper
دستمال بهداشتی
toilet tissue
دستمال یکبار مصرف
wrapping paper
دستمال کاغذی بهداشتی
روسری
paper napkin
هنگکی
sanitary tissue
موشور
disposable handkerchief
کوراه
مالابار
kerchief
قلع و قمع کردن
kleenex
قاطی کننده
hanky
نفوذ
mouchoir
عطسه کن
corah
برف پاک کن
Malabar
pullicate
muckender
clout
sneezer
nose-wiper
compliment
تعریف و تمجید
enervation
انرژی
impotence
ناتوانی جنسی
inability
عجز
incompetence
بی کفایتی
lethargy
بی حالی
powerlessness
ناتوانی
praise
ستایش
weakness
ضعف
impotency
frailty
