disability

base info - اطلاعات اولیه

disability - ناتوانی

noun - اسم

/ˌdɪsəˈbɪləti/

UK :

/ˌdɪsəˈbɪləti/

US :

family - خانواده
ability
توانایی
inability
عجز
able
قادر است
unable
قادر نیست
disabled
معلول
enable
فعال کردن
disable
غیر فعال کردن
ably
توانا
disability
ناتوانی
google image
نتیجه جستجوی لغت [disability] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a physical/developmental/intellectual disability


    ناتوانی جسمی/رشدی/عقلی

  • people with invisible disabilities such as hearing loss


    افراد دارای ناتوانی های نامرئی مانند کم شنوایی


  • یادگیری زندگی با معلولیت

  • He qualifies for help on the grounds of disability.


    او واجد شرایط کمک به دلایل ناتوانی است.

  • We know some students with disabilities may require additional support to participate in summer camps.


    ما می دانیم که برخی از دانش آموزان دارای معلولیت ممکن است برای شرکت در اردوهای تابستانی نیاز به حمایت بیشتری داشته باشند.

  • The program provides people with intellectual and developmental disabilities opportunities to work as interns to learn job skills.


    این برنامه فرصت هایی را برای افراد دارای ناتوانی های ذهنی و رشدی فراهم می کند تا به عنوان کارآموز برای یادگیری مهارت های شغلی کار کنند.

  • Despite her disability Tina is keen to undertake a daring challenge in aid of the hospice.


    تینا با وجود ناتوانی اش، مشتاق است تا یک چالش جسورانه را برای کمک به آسایشگاه انجام دهد.

  • children who have severe developmental disabilities


    کودکانی که ناتوانی های رشدی شدید دارند

  • lectures for students with hearing disabilities


    سخنرانی برای دانش آموزان دارای ناتوانی شنوایی


  • کسانی که دارای معلولیت آشکار یا پنهان هستند

  • He has a permanent disability which prevents him from working as a labourer.


    او دارای معلولیت دائمی است که او را از کار کردن به عنوان کارگر باز می دارد.

  • intellectually disabled


    ناتوان ذهنی

  • learning disabilities.


    ناتوانی های یادگیری.

  • The programme offers support to people living with disability.


    این برنامه از افراد دارای معلولیت حمایت می کند.

  • She saved the money from her monthly disability payments.


    او پول را از پرداخت های ماهانه معلولیت خود پس انداز کرد.

  • She was a vocal disability activist.


    او یک فعال معلولیت صوتی بود.

  • Staff members have been educated in disability issues.


    کارکنان در زمینه مسائل معلولیت آموزش دیده اند.

  • The drug's utility in preventing long-term disability is unproven.


    سودمندی این دارو در پیشگیری از ناتوانی طولانی مدت ثابت نشده است.

  • an article on disability rights


    مقاله ای در مورد حقوق معلولیت

  • patients who have experienced disability after stroke


    بیمارانی که پس از سکته دچار ناتوانی شده اند


  • معیارهای مورد نیاز برای وضعیت معلولیت

  • a physical/learning disability


    ناتوانی جسمی/یادگیری

  • She is deaf, but refuses to let her disability prevent her from doing what she wants to do.


    او ناشنوا است، اما اجازه نمی دهد معلولیت او را از انجام کاری که می خواهد بکند، باز دارد.

  • Trying to change attitudes to disability is an uphill struggle.


    تلاش برای تغییر نگرش نسبت به معلولیت یک مبارزه دشوار است.

  • The law bars discrimination against those with disabilities.


    این قانون تبعیض علیه افراد دارای معلولیت را ممنوع می کند.

  • The regulations apply to people unable to work because of disability.


    این مقررات برای افرادی که به دلیل ناتوانی قادر به کار نیستند اعمال می شود.

  • All service providers need to think about how they cater for customers with disabilities.


    همه ارائه دهندگان خدمات باید به این فکر کنند که چگونه به مشتریان دارای معلولیت رسیدگی می کنند.

  • If the injury caused by the job does not qualify as a disability the employer is not legally obliged to find the employee other work.


    اگر جراحت ناشی از کار به عنوان از کارافتادگی قابل قبول نباشد، کارفرما قانوناً موظف نیست کار دیگری را برای کارمند بیابد.

  • a physical/mental disability


    ناتوانی جسمی/ذهنی

  • The law prohibits workplace discrimination against employees because of disability race creed, color sex age or national origin.


    این قانون تبعیض در محل کار علیه کارکنان را به دلیل ناتوانی، نژاد، عقیده، رنگ، جنس، سن یا منشاء ملی ممنوع می کند.

  • short-term/long-term/permanent disability


    ناتوانی کوتاه مدت / بلند مدت / دائمی

synonyms - مترادف
  • ailment


    ناراحتی


  • بیماری


  • مصیبت

  • affliction


    ناتوانی

  • infirmity


    شکایت


  • بی نظمی


  • وضعیت


  • جراحت

  • malady


    اختلال

  • debility


    ضعف


  • کاستی

  • impairment


    ناهنجاری

  • weakness


    اختلال عملکرد

  • defect


    معلول

  • disablement


    ضرر

  • frailty


    ناتوانی جنسی

  • abnormality


    بی اعتباری

  • incapacity


    محدودیت

  • dysfunction


    مشکلات یادگیری

  • handicap


    نیازهای خاص

  • detriment


    ناتوانی یادگیری

  • impotence


    ناتوانی جسمی

  • invalidity


    بد سلامتی


  • عفونت

  • learning difficulties


  • special needs





  • sickness



antonyms - متضاد

  • توانایی


  • مزیت - فایده - سود - منفعت


  • سود


  • ظرفیت

  • competence


    صلاحیت

  • competency


    شایستگی


  • اضافی


  • تناسب اندام


  • سلامتی


  • کمک

  • potence


    قدرت


  • پتانسیل

  • qualification


    استحکام - قدرت


  • نقطه قوت


  • ببخشید

  • wellness


    شادی

  • boon


    برکت

  • happiness


    کمال

  • blessing


    سلامت

  • perfection


    قابلیت

  • soundness


    کفایت


  • vigorUS


  • نیرومندی

  • potency


    سرسختی

  • adequacy


    vigourUK

  • vigorUS


    بهبود

  • robustness


  • hardiness


  • hardihood


  • vigourUK



لغت پیشنهادی

terrific

لغت پیشنهادی

designing

لغت پیشنهادی

monoliths