transition
transition - انتقال
noun - اسم
UK :
US :
وقتی چیزی از یک شکل یا حالت به حالت دیگر تغییر می کند
برای تغییر به حالت جدید یا شروع استفاده از چیز جدید
عمل یا فرآیند تغییر از یک حالت یا شکل به حالت دیگر
تغییر از یک شکل یا نوع به شکل دیگر، یا فرآیندی که طی آن این اتفاق می افتد
changes, which may be social legal or medical that lead to someone living their life as a person of a different gender to the one they were said to have at birth
تغییراتی که ممکن است اجتماعی، قانونی یا پزشکی باشد که منجر به این می شود که فردی زندگی خود را به عنوان فردی با جنسیت متفاوت از جنسیتی که گفته می شد در بدو تولد داشته است، سپری کند.
in basketball and other sports, the act of changing from playing on defence to offence, or from offence to defence, after a player scores or when there is a change in possession, including running to the correct new positions on the court (= playing area)
در بسکتبال و سایر ورزشها، عمل تغییر از بازی در دفاع به حمله، یا از حمله به دفاع، پس از گلزنی بازیکن یا زمانی که مالکیت توپ تغییر میکند، از جمله دویدن به سمت موقعیتهای جدید صحیح در زمین (= منطقه بازی) )
تغییر دادن یا وادار کردن کسی یا چیزی از یک شکل یا موقعیت به حالت دیگر تغییر کند
If someone transitions, they make changes, which may be social legal or medical that lead to them living as a person of a different gender to the one they were said to have at birth
اگر فردی تغییر وضعیت دهد، تغییراتی ایجاد میکند، که ممکن است اجتماعی، قانونی یا پزشکی باشد، که منجر به این میشود که بهعنوان فردی با جنسیت متفاوت از جنسیتی که در بدو تولد گفته میشود زندگی کند.
in basketball and other sports, to change from playing on defence to offence, or from offence to defence, after a player scores or when there is a change in possession, for example by running to the correct new positions on the court (= playing area)
در بسکتبال و سایر ورزش ها، تغییر از بازی در دفاع به حمله، یا از حمله به دفاع، پس از گلزنی بازیکن یا زمانی که تغییری در مالکیت وجود دارد، برای مثال با دویدن به سمت موقعیت های جدید درست در زمین (= منطقه بازی) )
فرآیند تغییر یا تغییر از یک شکل یا شرایط به شکل دیگر
گذار همچنین پیوندی بین ایدهها یا بخشهای یک اثر ادبی یا موسیقی است.
فرآیند تغییر از یک سیستم، روش و غیره به سیستم دیگر
در فرآیند تغییر یا توسعه
شما نیاز به انتقال بهتر بین پاراگراف دوم و سوم دارید.
صنعت نساجی در حال حاضر در حال گذار است.
It seems to have been a religion that was in transition which may explain some startling contradictions or apparent contradictions.
به نظر می رسد که این دین در حال گذار بوده است، که ممکن است برخی از تضادهای شگفت انگیز یا تضادهای ظاهری را توضیح دهد.
سیستم جدید به تدریج طی یک دوره انتقال شش ماهه معرفی خواهد شد.
به جز عمه پت، انتقال من به زندگی شهری یک سری درد و رنج بود.
Mid-1945 was an important period of transition for him.
اواسط سال 1945 یک دوره انتقال مهم برای او بود.
برای کسی که بازیگر صحنه بوده، انتقال به تلویزیون سخت است.
طرحی برای کمک به خانواده هایی که در حال گذار از رفاه به کار هستند
برای اکثر افراد، انتقال از عفونت به بیماری آشکار از شش تا ده سال طول می کشد.
من تصمیم گرفتم که انتقال باید یکنواخت باشد.
Where the transitions were more subtle, as in changing cultural conceptions among the literati, the Jesuits were less successful.
در جاهایی که گذارها ظریف تر بود، مانند تغییر مفاهیم فرهنگی در میان اهل ادب، یسوعی ها کمتر موفق بودند.
اگر نرخ بهره در آن زمان در حال افزایش باشد، انتقال حتی دردناک تر است.
گذار از یک نظام کمونیستی به یک اقتصاد بازار آزاد دشوار خواهد بود.
انتقال از مدرسه به کار تمام وقت
او در دوره گذار به دموکراسی رئیس دولت باقی خواهد ماند.
تنها پس از کناره گیری او می توان یک گذار واقعی از دیکتاتوری را آغاز کرد.
a three-year transition period
یک دوره انتقال سه ساله
او با اعضای تیم انتقالی ملاقات نکرده است.
شرکت در انتقال از کاغذ به کامپیوتر کند بود.
ما باید از انتقال آرام بین سیستم قدیمی و جدید اطمینان حاصل کنیم.
این دوره برای دانش آموزانی که در حال گذار از یک برنامه آموزشی به برنامه دیگر هستند مفید است.
She wrote to co-workers announcing her transition and asking them to refer to her with female pronouns.
او به همکارانش نامه نوشت و انتقال خود را اعلام کرد و از آنها خواست که با ضمایر زنانه به او مراجعه کنند.
انتقال او از ستاره کودک به غول سینما کامل شد.
The country is in transition from an agricultural to an industrial society.
این کشور در حال گذار از یک جامعه کشاورزی به یک جامعه صنعتی است.
سیستم مراقبت های بهداشتی در حال حاضر در حال گذار است.
There will be an interim government to oversee the transition to democracy.
یک دولت موقت برای نظارت بر گذار به دموکراسی وجود خواهد داشت.
او تقریباً هفت سال پیش انتقال خود را از مرد به زن آغاز کرد.
پس از اینکه دلمون ریباند را گرفت، تیم یک انتقال سریع به زمین انجام داد.
Some National Guard members experienced financial difficulties when they transitioned from state to federal control.
برخی از اعضای گارد ملی هنگام انتقال از کنترل ایالتی به فدرال با مشکلات مالی مواجه شدند.
Texas schools have traditionally transitioned students from Spanish to English in elementary school.
مدارس تگزاس به طور سنتی دانش آموزان را از اسپانیایی به انگلیسی در مدرسه ابتدایی انتقال می دهند.
لوئیز تقریباً 20 سال پیش از مرد به زن تبدیل شد.
تغییر جنسیت در ارتش آسان نبود.
After scoring, the team transitioned too slowly and left a lane open for Mowry to score an easy layup.
پس از به ثمر رساندن گل، تیم خیلی آهسته ترانزیشن را انجام داد و خطی را برای مووری باز گذاشت تا بتواند یک لی آپ آسان را به ثمر برساند.
It was a neighborhood in transition from Jewish to Italian with a sprinkling of Irish.
این محله در حال گذار از یهودی به ایتالیایی بود که ایرلندی در آن پاشید.
Retirement is a big transition.
بازنشستگی یک انتقال بزرگ است.
ما در حال حاضر در یک دوره انتقالی هستیم و هیچ کس نمی داند چه انتظاری دارد.
Following changes in taxation laws, the Internal Revenue Service has promised to issue guidelines on how to deal with the transition.
به دنبال تغییرات در قوانین مالیاتی، خدمات درآمد داخلی قول داده است دستورالعمل هایی را در مورد نحوه برخورد با این انتقال صادر کند.
Government ministers believe that a gentler approach is needed during the transition from a government-led economy to one where the private sector plays the dominant role.
وزرای دولت بر این باورند که رویکرد ملایمتری در دوران گذار از اقتصاد تحت رهبری دولت به اقتصادی که بخش خصوصی نقش مسلط را ایفا میکند، مورد نیاز است.
a transition period/phase
یک دوره / مرحله انتقال
economic/political transition
گذار اقتصادی/سیاسی
Financial support especially for mothers making the transition from welfare to work situations, is critical.
حمایت مالی، به ویژه برای مادرانی که از موقعیت های رفاهی به موقعیت های کاری گذر می کنند، حیاتی است.
انتقال به یورو در سال 1999 اتفاق افتاد.
منطقه به آرامی در حال گذار به یک اقتصاد دانش محور است.
هر دو طرف باید با هم کار کنند تا انتقال آرام قدرت را تضمین کنند.
تغییر دادن
سیر تکاملی
progression
پیشرفت
تغییر مکان
دگرگونی
adaptation
انطباق
تنظیم
conversion
تبدیل
توسعه
gradation
درجه بندی
رشد
modification
تغییر
حرکت
mutation
جهش
گذر
پیش رفتن
تعویض
transfiguration
تغییر شکل
alteration
اصلاحیه
amendment
پرش
دگردیسی
leap
متاستاز
metamorphosis
مدولاسیون
metastasis
تنظیم مجدد
modulation
اصلاحات
realignment
بازسازی ایالات متحده
reformation
بازسازی انگلستان
remodelingUS
تغییر شکل دادن
remodellingUK
تجدید نظر
reshaping
revision
stagnation
رکود
idleness
بیکاری، تنبلی
remission
بهبودی
standstill
توقف
suspension
تعلیق
تاخیر انداختن
halt
مکث
به تعویق انداختن
postponement
مهلت دادن
reprieve
یکسانی
sameness
متوقف کردن
شروع
stoppage
زنگ تفريح
نتیجه
تعویق
پایان
deferment
تمام کردن
adjournment
معرفی
شروع کنید
ایستادن
بن بست
تبدیل مجدد
قطع شدن
impasse
قطع
deconversion
discontinuation
discontinuance