basketball

base info - اطلاعات اولیه

basketball - بسکتبال

noun - اسم

/ˈbæskɪtbɔːl/

UK :

/ˈbɑːskɪtbɔːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [basketball] در گوگل
description - توضیح
  • a game played indoors between two teams of five players, in which each team tries to win points by throwing a ball through a net


    یک بازی در داخل خانه بین دو تیم پنج نفره انجام می شود که در آن هر تیم سعی می کند با پرتاب توپ از داخل تور امتیاز کسب کند.


  • توپ مورد استفاده در این بازی

  • a game played by two teams of five players who score points by throwing a large ball through an open net hanging from a metal ring


    بازی ای که توسط دو تیم پنج نفره انجام می شود که با پرتاب یک توپ بزرگ از طریق توری که از یک حلقه فلزی آویزان شده است امتیاز کسب می کنند.


  • توپ مورد استفاده در بازی بسکتبال

  • a game played by two teams of five players who score points by throwing the ball through a net that hangs from a metal ring or the ball used in this game


    بازی ای که توسط دو تیم پنج نفره انجام می شود که با پرتاب توپ از طریق توری که از یک حلقه فلزی آویزان است یا توپ مورد استفاده در این بازی امتیاز کسب می کنند.

  • Sports were very important to the father who himself had played football and basketball and had run track in high school.


    ورزش برای پدر که خودش فوتبال و بسکتبال بازی کرده بود و در دبیرستان پیست می دوید بسیار مهم بود.

  • And bad basketball without drama and suspense is not only beyond embarrassing, but even worse, beyond boring.


    و بسکتبال بد بدون درام و تعلیق نه تنها فراتر از شرم آور است، بلکه بدتر از آن، فراتر از خسته کننده است.

  • Attendance is better than 21,000 a game in the SkyDome, a cavernous building unsuited for basketball.


    تماشاگران بهتر از 21000 نفر در بازی در SkyDome است، ساختمانی غارنشین که برای بسکتبال مناسب نیست.

  • He said he voted against the crime bill because it included items he opposed, such as midnight basketball programs.


    او گفت که به این لایحه جنایی رای منفی داد زیرا شامل مواردی بود که او با آن مخالف بود، مانند برنامه های بسکتبال نیمه شب.

  • That team camaraderie is probably why I had played basketball so long.


    این رفاقت تیمی احتمالاً به همین دلیل بود که مدت زیادی بسکتبال بازی می کردم.

  • It would take six basketball teams to balance the number of scholarships awarded one football team.


    برای متعادل کردن تعداد بورسیه های تحصیلی یک تیم فوتبال، شش تیم بسکتبال لازم است.

  • A large blue divider splits the gym at the Higgins Middle School into two basketball courts.


    یک جداکننده بزرگ و آبی، ورزشگاه مدرسه راهنمایی هیگینز را به دو زمین بسکتبال تقسیم می‌کند.

  • This led to a full-time position as coach of the Girls' varsity basketball team.


    این منجر به یک موقعیت تمام وقت به عنوان مربی تیم بسکتبال دختران دانشگاه شد.

example - مثال
  • a basketball game/coach/team/player


    یک بازی بسکتبال / مربی / تیم / بازیکن

  • I played college basketball for a while.


    مدتی بسکتبال دانشگاه بازی کردم.

  • The games will be played on the basketball courts.


    این بازی ها در زمین بسکتبال برگزار می شود.

  • to dribble/dunk a basketball


    دریبل کردن/دک کردن توپ بسکتبال

  • He walked along bouncing a basketball.


    او با پرش توپ بسکتبال قدم می زد.

synonyms - مترادف
  • hoops


    حلقه ها


  • توپ

  • roundball


    توپ گرد

  • brownball


    گلوله قهوه ای

  • B-ball


    B-ball


  • ورزش تیمی

  • one-on-one


    یک به یک


  • سبد

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

connote

لغت پیشنهادی

charlie

لغت پیشنهادی

pretend