coach
coach - مربی
noun - اسم
UK :
US :
کسی که یک فرد یا تیم را در یک ورزش آموزش می دهد
someone who gives private lessons to someone in a particular subject especially so that they can pass an examination
کسی که در یک موضوع خاص به کسی درس خصوصی می دهد، مخصوصاً برای اینکه بتواند امتحان بدهد
یک اتوبوس با صندلی های راحت که برای سفرهای طولانی استفاده می شود
یکی از قسمت های قطار که مسافران در آن می نشینند
کالسکه بزرگی که توسط اسب ها کشیده می شد و در گذشته برای حمل مسافر استفاده می شد
ارزان ترین نوع صندلی در هواپیما یا قطار
برای آموزش مهارت های مورد نیاز یک فرد یا تیم برای یک ورزش
to give someone private lessons in a particular subject especially so that they can pass an important test
برای دادن درس خصوصی به کسی در یک موضوع خاص، به خصوص برای اینکه بتواند یک آزمون مهم را پشت سر بگذارد
to help someone prepare what they should say or do in a particular situation – used to show disapproval
برای کمک به کسی برای آماده کردن آنچه باید در یک موقعیت خاص بگوید یا انجام دهد - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود
کسی که کارش آموزش پیشرفت در یک رشته ورزشی، مهارتی یا مدرسه است
کسی که کارش آموزش و سازماندهی یک تیم ورزشی است
وسیله نقلیه موتوری طولانی با صندلی های راحت که برای بردن گروه هایی از مردم به سفر استفاده می شود
کالسکه ای قدیمی که توسط اسب ها کشیده می شود و امروزه عمدتاً در مراسم رسمی یا سلطنتی استفاده می شود
هر یک از قسمت های جداگانه قطار که مسافران در آن می نشینند
→ کلاس مربیگری
to give special classes in sports or a school subject especially privately, to one person or a small group
برای یک نفر یا یک گروه کوچک کلاس های ویژه ای در رشته های ورزشی یا یک موضوع مدرسه، به ویژه خصوصی برگزار کنید
برای آموزش و سازماندهی یک تیم ورزشی
به کسی بگوید که در یک موقعیت خاص چه باید بگوید و به او کمک کند تا گفتن آن را تمرین کند
(به ویژه در ورزش) شخصی که مسئولیت مدیریت و آموزش یک فرد یا یک تیم را بر عهده دارد
مربی همچنین متخصصی است که به شخصی آموزش میدهد تا یک مهارت را یاد بگیرد یا بهبود بخشد. یکی مربوط به اجرا
A coach is also an expert who trains someone learning or improving a skill esp. one related to performing
بخش های ارزان تر هواپیما که اکثر مردم در آن می نشینند
واگن نیز یکی از قسمت های مجزای قطار است.
کوچ نیز نوعی وسیله نقلیه قدیمی است که توسط یک یا چند اسب کشیده می شود.
Br A مربی یک اتوبوس است.
مسئولیت مدیریت و آموزش یک فرد یا یک تیم
کسی که کارش آموزش دادن به مردم یا کمک به آماده کردن آنها برای چیزی است
آموزش دادن یا کمک به آماده کردن کسی برای چیزی
او تقریباً هیچ کس را در منطقه خلیج به جز هم تیمی ها و مربیانش نمی شناسد.
یک مربی بسکتبال
چانی یکی از بهترین مربیان کشور است، اما برای آراستگی امتیازی نمی گیرد.
سرمربی / کمک مربی
مربی بسکتبال/فوتبال
مربی تیم
سرمربی انگلیس
سرمربی تیم ملی ایتالیا
Coach Bob Shapiro
مربی باب شاپیرو
تام کوفلین مربی جاینتز
مربی نیویورک نیکس
مربی با تیم شیکاگو کابز
مربی تیم المپیک آمریکا
او یک مربی سابق فوتبال کالج است.
یک مربی ریاضی
مربی گرفتن/گرفتن
سفر با اتوبوس یک شبه به برلین است.
در این تصادف چهار سرنشین این اتوبوس به شدت مجروح شدند.
یک تور/سفر/سفر با مربی
او در حال سوار شدن به یک مربی به ساوتهمپتون دیده شد.
از لندن پیاده شدم و به سمت خانه رفتم.
آنها با یک تور مربی به ایتالیا رفتند.
راننده / مسافر / اپراتور اتوبوس
ایستگاه اتوبوس (= جایی که مربیان سفر خود را از آنجا شروع و پایان می دهند)
پارتی کوچ (= گروهی از مردم که با هم با یک اتوبوس سفر می کنند)
یک مربی راه آهن
این جاده قدیمی مربی است.
دروازه ای که به اندازه کافی عریض باشد تا یک کالسکه و چهار اسب (= چهار اسب آن را بکشند).
برای پرواز مربی
coach fares/passengers/seats
کرایه اتوبوس / مسافران / صندلی
یک مربی برتر بسکتبال
سرمربی جاینتز دیشب این را گفت:…
بعد از این مراسم با مربی تیم ملی دو و میدانی مصاحبه شد.
مربی تیم کیست؟
trainer
مربی
معلم
معلم خصوصی
tutor
مرشد
mentor
متراکم
crammer
گورو
pedagogUS
guru
pedagogUK
pedagogUS
کنترل کننده
pedagogueUK
کاپیتان
handler
مربی مته
skipper
مربی تربیت بدنی
drill instructor
راهنما
مشاور انگلستان
مشاور ایالات متحده
counsellorUK
مشاور
counselorUS
مدرس
استاد
lecturer
کارشناس آموزشی
دستور دهنده
مدیر مدرسه
معلم مدرسه
educationist
قابل اعتماد
preceptor
دان
schoolmaster
علمی
schoolteacher
confidant
don
advisor
educationalist
بازیکن
pupil
شاگرد
دانشجو
novice
تازه کار
apprentice
شاگرد کارآموز
trainee
کارآموز
learner
یادگیرنده
beginner
مبتدی
disciple
کارشناسی
undergraduate
تحت حمایت
protege
محقق
خدمتکار
mentee
فارغ التحصیل
attendant
سرپرست
کم مطالعه
tutee
جوان
understudy
سال دوم
فوق لیسانس
sophomore
دانش آموز
postgraduate
کاراموز
schoolchild
پا حساس
neophyte
دانشجوی سال اول
tenderfoot
بخش
freshwoman
وابسته
freshman
متصدی
ward
دشمن
dependant
فداکار
acolyte
foe
devotee