area

base info - اطلاعات اولیه

area - حوزه

noun - اسم

/ˈeriə/

UK :

/ˈeəriə/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [area] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to improve access to services in rural areas


    بهبود دسترسی به خدمات در مناطق روستایی

  • urban/metropolitan/residential areas


    مناطق شهری / کلان شهری / مسکونی

  • The farm and surrounding area were flooded.


    مزرعه و اطراف آن زیر آب رفت.

  • She knows the local area very well.


    او منطقه محلی را به خوبی می شناسد.

  • the area around San Francisco


    منطقه اطراف سانفرانسیسکو

  • Large areas of the city were destroyed in the earthquake.


    در این زلزله مناطق وسیعی از شهر ویران شد.

  • Wreckage from the plane was scattered over a wide area.


    لاشه هواپیما در منطقه وسیعی پراکنده شده است.

  • Thousands of tourists visit the area every year.


    سالانه هزاران گردشگر از این منطقه دیدن می کنند.

  • There are lots of things to do in the area.


    کارهای زیادی برای انجام دادن در این منطقه وجود دارد.

  • Ted has lived in this area all his life.


    تد تمام عمر خود را در این منطقه زندگی کرده است.


  • افرادی که در مناطق دورافتاده کشور زندگی می کنند ممکن است به برق دسترسی نداشته باشند.

  • A lot of new people have moved into the area recently.


    اخیراً افراد جدید زیادی به این منطقه نقل مکان کرده اند.

  • John is the London area manager.


    جان مدیر منطقه لندن است.

  • the hotel reception area


    قسمت پذیرش هتل

  • a play/parking/dining area


    یک منطقه بازی / پارکینگ / غذاخوری

  • The treatment targets the affected areas of the brain.


    این درمان نواحی آسیب دیده مغز را هدف قرار می دهد.

  • The tumour had not spread to other areas of the body.


    تومور به سایر نقاط بدن گسترش نیافته بود.

  • Move the cursor to a blank area of the computer screen.


    مکان نما را به قسمتی خالی از صفحه کامپیوتر ببرید.

  • Finance is Mark's area.


    امور مالی حوزه مارک است.

  • The course covers two main subject areas.


    این دوره دو حوزه موضوعی اصلی را پوشش می دهد.

  • The report focuses on three key areas of concern.


    این گزارش بر سه حوزه اصلی نگرانی متمرکز است.

  • That's outside my specific area of expertise.


    این خارج از حوزه تخصصی خاص من است.

  • We have identified several areas for improvement.


    ما چندین زمینه را برای بهبود شناسایی کرده ایم.

  • More research is needed in this area.


    تحقیق بیشتری در این حوزه موردنیاز است.

  • to improve skills in the areas of critical thinking and problem-solving


    بهبود مهارت ها در زمینه های تفکر انتقادی و حل مسئله

  • the area of a triangle


    مساحت یک مثلث


  • مساحت سطح را اندازه گیری کنید.

  • The estate covers an area of 106 acres.


    مساحت این ملک 106 هکتار است.

  • The room is 12 square metres in area.


    مساحت اتاق 12 متر مربع است.


  • او از بیرون محوطه شلیک کرد.


  • امشب ترافیک سنگینی در مرکز شهر وجود دارد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • کل

  • unemployment


    بیکاری

  • recreation


    تفریحی


  • سرگرمی

  • avocation


    دعوت

  • fun


    سرگرم کننده


  • سود

  • amusement


    لذت

  • pastime


    ورزش


  • لذت بردن


  • تسکین

  • enjoyment


    اوقات فراغت


  • عقب نشینی

  • leisure


  • hobby


  • retreat


لغت پیشنهادی

arenaceous

لغت پیشنهادی

nuclear

لغت پیشنهادی

kid