finance
finance - دارایی، مالیه، سرمایه گذاری
noun - اسم
UK :
US :
مدیریت پول توسط دولت ها، سازمان های بزرگ و غیره
پولی که توسط بانک یا موسسه دیگری برای کمک به خرید یا انجام کاری ارائه می شود
فراهم کردن پول، مخصوصاً پول زیاد، برای پرداخت چیزی
money provided or lent, for example by a bank for INVESTMENT (=when money is put into buildings, equipment etc to produce goods and services) or CONSUMPTION (=when people buy goods and services)
پول ارائه شده یا وام داده شده، برای مثال توسط یک بانک برای سرمایه گذاری (=وقتی پول در ساختمان ها، تجهیزات و غیره برای تولید کالاها و خدمات گذاشته می شود) یا مصرف (=هنگامی که مردم کالاها و خدمات می خرند)
مدیریت پول توسط کشورها، سازمان ها و مردم
مطالعه مدیریت و استفاده از پول
پولی که یک سازمان یا شخص در اختیار دارد و نحوه مدیریت آن
دادن یا قرض دادن پول مخصوصاً مقدار زیادی پول برای پرداخت چیزی
(the management of) a supply of money
(مدیریت) عرضه پول
پولی که یک شخص یا شرکت دارد
برای تامین پول مورد نیاز برای اتفاق افتادن اتفاقی
مدیریت پول یا پول متعلق به یک شخص، گروه یا سازمان
پولی که از سرمایه گذار، بانک، سازمان و غیره برای پرداخت چیزی قرض گرفته شده است
فعالیت یا تجارت مدیریت پول، به ویژه برای یک شرکت یا دولت
بررسی نحوه استفاده و مدیریت پول در اقتصاد
پولی که برای استفاده شخص، شرکت، دولت و غیره در دسترس است و نحوه استفاده از آن
فراهم کردن یا قرض دادن پول مورد نیاز برای پرداخت چیزی
استفاده از فناوری اطلاعات در زمینه هایی مانند حسابداری و مالی با سرعت شگفت انگیزی رشد کرده است.
گاهاً، کنگره تلاشهای نیمهدلانهای برای اصلاحات مالی انجام داده است.
بیمه، بانک، امور مالی و خدمات وابسته نیز در سطح وسیع تری خوب ظاهر شدند.
شهردار به نقض قوانین مالی مبارزات انتخاباتی متهم شد.
G backers note the Ethics Commission already enforces campaign finance and lobbyist disclosure laws.
حامیان G خاطرنشان می کنند که کمیسیون اخلاق در حال حاضر قوانین مالی مبارزات انتخاباتی و افشای لابی ها را اجرا می کند.
اولین مورد این است که اصلاحات مالی کمپین را به تصویب اولیه برسانیم.
وال دانش قابل توجهی از امور مالی و بودجه شرکت دارد.
بچه های دیگر در دفتر ده تا پانزده سال از من بزرگتر بودند و دستان قدیمی در امور مالی بالا بودند.
او در امور مالی متخصص بود و به مردم توصیه می کرد که پول خود را کجا سرمایه گذاری کنند.
ما نمیتوانیم به تحقیقات خود ادامه دهیم مگر اینکه بودجه بیشتری دریافت کنیم.
Competition in municipal finance has increased in the past few years as the amount of new securities sold fell.
رقابت در امور مالی شهرداری در چند سال گذشته با کاهش میزان اوراق بهادار جدید افزایش یافته است.
Eagle currently has no finance director and a person to fill this position is being actively sought.
ایگل در حال حاضر هیچ مدیر مالی ندارد و به طور فعال به دنبال فردی برای پر کردن این موقعیت است.
گام بعدی دریافت بودجه برای توسعه پروژه بود.
او به عنوان مدیر مالی یک شرکت نفت کار می کند.
این پروژه تنها در صورتی پیش خواهد رفت که بتوانند منابع مالی لازم را تامین کنند.
ترتیب دادن/تامین مالی
بودجه آموزش و پرورش از مالیات دهندگان تأمین می شود.
وزیر دارایی
مدیر مالی / بخش / کمیته
او دیپلم بانکداری و مالی دارد.
دنیای تامین مالی بالا (= امور مالی شامل شرکت ها یا کشورهای بزرگ)
یک متخصص در امور مالی عمومی/شخصی/شرکتی
یک شرکت مالی
government/public/personal finances
امور مالی دولتی/عمومی/شخصی
آنها قادر به مدیریت امور مالی خود نبودند.
وقت آن است که امور مالی خود را مرتب کنید.
خانه تکانی فشار زیادی بر مالی ما وارد کرد.
وضعیت مالی شرکت اساساً سالم است.
چندین بانک در حال تامین مالی برای برنامه مسکن هستند.
او برای به دست آوردن بودجه لازم برای آموزش خود تلاش کرد.
ممکن است تا زمانی که فروش ملک خود به پایان برسد، نیاز به تامین مالی داشته باشید.
در دسترس بودن منابع مالی بانکی برای مشاغل کوچک
بودجه در دسترس دولت محلی
نیاز به دریافت بودجه اضافی
افسران مالی دولت محلی اداره مالیات را بسیار دشوار می دانستند.
بخش بانکی و مالی در حال رونق بود.
دنیای مالی بالا
لطفا تمام فاکتورها را به بخش مالی ارسال کنید.
مهم ترین مسائل مالی شخصی، مالیات است
این بانک مشاوره و راهنمایی در مورد امور مالی شخصی ارائه می دهد.
وضعیت مالی خانواده ما در حال حاضر چندان سالم نیست.
این شرکت تحت فشار بود تا امور مالی خود را مرتب کند.
وضعیت مالی این شرکت کمی متزلزل به نظر می رسد.
وضعیت مالی آنها به هم ریخته است.
آنها مطمئن نیستند که چگونه برای رفتن به سفر بودجه مالی خود را تامین خواهند کرد.
funds
منابع مالی
پول
سرمایه، پایتخت
پول نقد
resources
منابع
assets
دارایی های
wherewithal
به موجب آن
درآمد
ذخایر
reserves
پشتیبان
بودجه
backing
موجودی
یارانه
ثروت
subsidy
حمایت
ونگا
sponsorship
جریان نقدی
wonga
وضعیت مالی
به معنای
خمیر
نان
means
مثقال
dough
دوش
برنجی
shekels
ارزش
dosh
غارت کردن
riches
مولا
brass
loot
moolah
defund
بازپرداخت
disendow
از بین بردن
disapprove
رد کردن
discourage
دلسرد کردن
صدمه
گرفتن
تماس بگیرید
برداشت بودجه
پایان دادن به بودجه
از سرمایه خارج کردن
عقب نشینی
decapitalize
انکار
withdraw backing
اعتراض
مخالف بودن
مخالفت کنند
تسلیم شدن
زنگ تفريح
renege
خودداری کنید
نگاه داشتن
withhold
بی توجهی
باطل کردن
neglect
وتو
invalidate
veto