into

base info - اطلاعات اولیه

into - به

preposition - حرف اضافه

/ˈɪntə/

UK :

/ˈɪntə/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [into] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Come into the house.


    بیا تو خونه

  • She dived into the water.


    او در آب شیرجه زد.

  • He threw the letter into the fire.


    نامه را در آتش انداخت.

  • She turned and walked off into the night.


    برگشت و تا شب راه افتاد.

  • Speak clearly into the microphone.


    با میکروفون واضح صحبت کنید.

  • Driving into the sun we had to shade our eyes.


    هنگام رانندگی در آفتاب، مجبور شدیم چشمانمان را سایه بزنیم.

  • The truck crashed into a parked car.


    کامیون با خودروی پارک شده تصادف کرد.

  • She carried on working late into the night.


    او تا پاسی از شب به کارش ادامه داد.

  • He didn't get married until he was well into his forties.


    او تا چهل سالگی ازدواج نکرد.

  • The fruit can be made into jam.


    میوه را می توان مربا درست کرد.


  • آیا می توانید این قسمت را به آلمانی ترجمه کنید؟

  • They came into power in 2008.


    آنها در سال 2008 به قدرت رسیدند.

  • She was sliding into depression.


    او به افسردگی فرو می رفت.

  • He was shocked into a confession of guilt.


    او با اعتراف به گناه شوکه شد.

  • an inquiry into safety procedures


    تحقیق در مورد رویه های ایمنی

  • 3 into 24 is 8.


    3 به 24 می شود 8.

  • He's into surfing in a big way.


    او به موج سواری در یک راه بزرگ علاقه دارد.

  • By the time he'd fixed the leak, I was into him for $500.


    تا زمانی که او نشت را برطرف کرد، من با او 500 دلار بودم.

  • The bank was into her for $100 000.


    بانک 100000 دلار به او وارد شد.

  • Would you put the jar back into the cupboard for me please?


    لطفاً شیشه را برای من دوباره داخل کمد قرار می دهید؟

  • Let's go into the garden.


    بیا بریم تو باغ


  • از دویدن دست بردارید و به رختخواب بروید!

  • I can't get into these trousers any more. They're far too small for me.


    من دیگر نمی توانم این شلوار را بپوشم. آنها برای من خیلی کوچک هستند.

  • Peel the cucumber and chop it into small cubes.


    خیار را پوست بگیرید و به مکعب های کوچک خرد کنید.

  • There was a series of explosions and the van burst into flames (= started to burn violently).


    یک رشته انفجار رخ داد و وانت آتش گرفت (= به شدت شروع به سوختن کرد).

  • Her novels have been translated into 19 languages.


    رمان های او به 19 زبان ترجمه شده است.

  • We're planning to turn the smallest bedroom into an office.


    ما قصد داریم کوچکترین اتاق خواب را به دفتر کار تبدیل کنیم.

  • He's always walking into things when he doesn't have his glasses on.


    او همیشه در حالی که عینک خود را ندارد به سراغ چیزهایی می رود.

  • She was looking straight into his eyes.


    مستقیم به چشمان او نگاه می کرد.


  • تحقیق درباره علت حادثه

  • What's 5 into 125?


    5 به 125 چیست؟

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

prisoner

لغت پیشنهادی

meanings

لغت پیشنهادی

head