pan

base info - اطلاعات اولیه

pan - ماهی تابه

combining form - فرم ترکیبی

/pæn/

UK :

/pæn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [pan] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • pan-African


    پان آفریقایی

  • pandemic


    پاندمی


  • شیر را در یک تابه کوچک گرم کنید.

  • This dishwasher even washes pots and pans (= different types of pan).


    این ماشین ظرفشویی حتی قابلمه و تابه (= انواع تابه) را نیز می شست.

  • Put both cake pans in the oven for half an hour.


    هر دو قالب کیک را به مدت نیم ساعت در فر قرار دهید.


  • در صحنه اول، دوربین به آرامی در اتاق حرکت می کند.

  • The critics panned the movie version of the novel.


    منتقدان نسخه سینمایی رمان را بررسی کردند.

  • a pan-American conference


    یک کنفرانس پان آمریکایی

  • a pan-European summit


    یک اجلاس سراسری اروپایی

  • the Pan-African Congress


    کنگره پان آفریقایی

  • a frying pan


    یک ماهی تابه

  • Louise moved around some pots and pans on the stove.


    لوئیز چند قابلمه و ماهیتابه روی اجاق گاز را دور زد.

  • Critics panned the concert.


    منتقدان کنسرت را تماشا کردند.

  • Opening scenes panned the crowded, cluttered street.


    صحنه های افتتاحیه خیابان شلوغ و به هم ریخته را به تصویر کشید.

synonyms - مترادف
  • saucepan


    ماهی تابه

  • skillet


    ماهیتابه

  • casserole


    قابلمه

  • wok


    واک

  • pot


    گلدان

  • karahi


    کراهی

  • poacher


    شکارچی غیرقانونی


  • ظرف

  • roaster


    برشته کن

  • bain-marie


    بن ماری

  • frying pan


    کتری ماهی

  • fish kettle


    ظروف پخت و پز

  • cooking utensil


    سایش ظرف

  • chafing dish


    دیگ دوبل

  • double boiler


    دیگ

  • cauldron


    بخار پز

  • steamer


    کتری

  • caldron


    کشتی

  • kettle


    کاسه


  • خمره

  • receptacle


    حوضه


  • بوته

  • crock


    کروس

  • basin


    وان

  • crucible


    قابلمه خورش

  • cruse


    انبار

  • tub


    لوتا

  • stewpot


    دیکسی

  • stockpot


  • lota


  • dixie


antonyms - متضاد
  • praise


    ستایش

  • commend


    ستایش کردن

  • extol


    کف زدن

  • extoll


    تایید

  • laud


    تعریف و تمجید

  • applaud


    تبرئه کردن


  • چاپلوس کردن

  • compliment


    تحریم

  • exonerate


    تجلیل کردن

  • flatter


    تحسین


  • تعالی بخشید

  • glorify


    جشن گرفتن

  • acclaim


    eulogiseUK

  • exalt


    eulogizeUS


  • بزرگ کردن


  • عبادت

  • eulogiseUK


    نقش بسته

  • eulogizeUS


    پانیزه کردن

  • magnify


    برکت دادن

  • worship


    بالیهو

  • emblazon


    سرود

  • panegyrize


    طنین انداز

  • bless


    تقویت

  • ballyhoo


    تگرگ

  • hymn


    lioniseUK

  • resound


    lionizeUS

  • carol


  • boost


  • hail


  • lioniseUK


  • lionizeUS


لغت پیشنهادی

inequities

لغت پیشنهادی

breadfruit

لغت پیشنهادی

shower