particular

base info - اطلاعات اولیه

particular - خاص

adjective - صفت

/pərˈtɪkjələr/

UK :

/pəˈtɪkjələ(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [particular] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک بیمار خاص وجود دارد که می خواهم شما را ببینید.

  • Is there a particular type of book he enjoys?


    آیا نوع خاصی از کتاب وجود دارد که او از آن لذت می برد؟


  • هر روستا جذابیت خاص خود را دارد.

  • In this particular case the owners were not local but Indian.


    در این مورد خاص، مالکان محلی نبودند بلکه هندی بودند.

  • specialized advice tailored to your particular circumstances


    مشاوره تخصصی متناسب با شرایط خاص شما


  • ما باید به این نکته توجه ویژه ای داشته باشیم.

  • These documents are of particular interest.


    این اسناد از جذابیت خاصی برخوردار هستند.

  • I went into town for no particular reason.


    بدون هیچ دلیل خاصی به شهر رفتم.

  • The high inflation rates were of particular concern.


    نرخ تورم بالا نگران کننده بود.

  • She's very particular about her clothes.


    او در مورد لباس هایش بسیار خاص است.

  • He loves science fiction in particular.


    او به ویژه داستان های علمی تخیلی را دوست دارد.

  • Peter was lying on the sofa doing nothing in particular.


    پیتر روی مبل دراز کشیده بود و هیچ کار خاصی نمی کرد.

  • Is there anything in particular you'd like for dinner?


    آیا چیز خاصی برای شام وجود دارد؟

  • She directed the question at no one in particular.


    او این سوال را متوجه کسی خاص نکرد.

  • cheeses that are particular to this area (= that are made there and nowhere else)


    پنیرهایی که مخصوص این منطقه هستند (= که در آنجا درست می شوند و هیچ جای دیگر)

  • She didn't appreciate his particular brand of humour.


    او قدردان شوخ طبعی او نبود.

  • The motives influencing a particular individual may change from time to time.


    انگیزه های تأثیرگذار بر یک فرد خاص ممکن است هر از گاهی تغییر کند.

  • The policy seems to discriminate against particular groups of people.


    به نظر می رسد این سیاست علیه گروه های خاصی از مردم تبعیض قائل می شود.

  • He examined the corpse, paying particular attention to the hands.


    او جسد را معاینه کرد و توجه خاصی به دست ها داشت.

  • The chemicals pose a particular threat to water quality.


    مواد شیمیایی یک تهدید خاص برای کیفیت آب هستند.

  • There were two developments of particular importance.


    دو تحول از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.

  • Here in no particular order is a selection of readers' comments.


    در اینجا، بدون ترتیب خاصی، گزیده ای از نظرات خوانندگان وجود دارد.

  • This case emphasizes/highlights the importance of honest communication between managers and employees.


    این مورد بر اهمیت ارتباط صادقانه بین مدیران و کارکنان تاکید می کند.

  • Effective communication skills are essential/crucial/vital.


    مهارت های ارتباط موثر ضروری / حیاتی / حیاتی هستند.

  • It should be noted that this study considers only verbal communication. Non-verbal communication is not dealt with here.


    لازم به ذکر است که این پژوهش فقط ارتباط کلامی را مد نظر قرار داده است. در اینجا به ارتباط غیرکلامی پرداخته نمی شود.

  • It is important to remember that/An important point to remember is that non-verbal communication plays a key role in getting your message across.


    مهم است که به یاد داشته باشید که / نکته مهمی که باید به خاطر بسپارید این است که ارتباطات غیرکلامی نقش کلیدی در انتقال پیام شما دارد.

  • Communication is not only about the words you use but also your body language and especially/above all the effectiveness with which you listen.


    ارتباط فقط در مورد کلماتی که استفاده می کنید نیست، بلکه زبان بدن شما و، به ویژه/بالاتر از همه، اثربخشی که با آن گوش می دهید نیز هست.

  • I would like to draw attention to the role of listening in effective communication.


    من می خواهم توجه را به نقش گوش دادن در ارتباط موثر جلب کنم.

  • Choose your words carefully: in particular avoid confusing and ambiguous language.


    کلمات خود را با دقت انتخاب کنید: به ویژه از زبان گیج کننده و مبهم خودداری کنید.

  • Finally and perhaps most importantly, you must learn to listen as well as to speak.


    در نهایت، و شاید مهمتر از همه، شما باید یاد بگیرید که گوش دهید و همچنین صحبت کنید.

  • She wanted a particular type of cactus.


    او یک نوع خاص از کاکتوس می خواست.

synonyms - مترادف

  • خاص


  • مسلم - قطعی


  • متمایز


  • دقیق


  • بیان

  • peculiar


    عجیب و غریب

  • precise


    قطعی


  • گسسته

  • definite


    جدا شده

  • discrete


    جداگانه، مجزا

  • isolated


    تنها


  • صریح


  • تعریف شده است

  • explicit


    تحت اللفظی

  • clear-cut


    درست

  • defined


    بدون اشتباه


  • سخت گیرانه

  • literal


    مناسب


  • مشخص شده

  • unerring


    واقعی

  • strict


    مراقب باشید


  • بتن


  • نکته شناس

  • specified


    با ایمان

  • veridical




  • punctilious


  • faithful


  • scrupulous


  • meticulous


antonyms - متضاد

  • عمومی

  • indistinct


    نامشخص

  • unspecific


    گسترده

  • unspecified


    بی تفاوت


  • وسیع

  • generic


    پایه ای

  • indiscriminate


    پتو

  • sweeping


    شل


  • به طور کلی


  • تعریف نشده


  • بدون تمرکز


  • تقریبی

  • undefined


    بد تعریف شده

  • unfocused


    غیر اختصاصی

  • approximate


    خشن

  • ill-defined


  • non-specific



لغت پیشنهادی

growing

لغت پیشنهادی

beauteous

لغت پیشنهادی

appointee