pose

base info - اطلاعات اولیه

pose - ژست

verb - فعل

/pəʊz/

UK :

/pəʊz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [pose] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [pose] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to pose a threat/risk/challenge/danger


    برای ایجاد یک تهدید/خطر/چالش/خطر


  • تهدید ناشی از تروریسم

  • Obesity poses real risks to health and happiness.


    چاقی خطرات واقعی برای سلامتی و شادی دارد.

  • The task poses no special problems.


    کار مشکل خاصی ایجاد نمی کند.

  • to pose a hazard/obstacle/barrier


    ایجاد خطر / مانع / مانع

  • The new play poses some challenging questions.


    نمایشنامه جدید سوالات چالش برانگیزی را مطرح می کند.

  • The delegates posed for a group photograph.


    نمایندگان یک عکس دسته جمعی گرفتند.

  • They posed briefly for pictures before driving off.


    آنها قبل از حرکت برای مدت کوتاهی عکس گرفتند.

  • She was only too delighted to pose for the cameras.


    او خیلی خوشحال بود که جلوی دوربین ها ژست بگیرد.

  • He was persuaded to pose for his portrait.


    او متقاعد شد که برای پرتره خود ژست بگیرد.

  • The gang entered the building posing as workmen.


    این باند با ظاهری کارگر وارد ساختمان شدند.

  • I saw him out posing in his new sports car.


    او را دیدم که در ماشین اسپورت جدیدش عکس گرفته است.

  • Pollutants in the river pose a real risk to the fish.


    آلاینده های موجود در رودخانه خطر واقعی برای ماهی است.

  • the dangers posed by the possession of nuclear weapons


    خطرات ناشی از در اختیار داشتن سلاح های هسته ای

  • the environmental threat posed by oil spillages


    تهدید زیست محیطی ناشی از نشت نفت

  • Nuclear weapons pose a threat to everyone.


    سلاح های هسته ای تهدیدی برای همه است.

  • The mountain terrain poses particular problems for civil engineers.


    زمین کوه مشکلات خاصی را برای مهندسان عمران ایجاد می کند.

  • Can we go back to the question that Helena posed earlier?


    آیا می‌توانیم به سؤالی که هلنا قبلاً مطرح کرده بود برگردیم؟

  • We all posed for our photographs next to the Statue of Liberty.


    همه ما برای عکس هایمان در کنار مجسمه آزادی ژست گرفتیم.

  • He doesn't really know a thing about the theatre - he's just posing!


    او واقعاً چیزی در مورد تئاتر نمی داند - او فقط در حال ژست گرفتن است!

  • He adopted/assumed/struck (= moved into) an elegant pose.


    او ژست ظریفی را اتخاذ کرد/فرض کرد/ ضربه زد (= وارد شد).

  • She likes to appear as if she knows all about the latest films and art exhibitions, but it's all a pose (= she's pretending and it's not true).


    او دوست دارد طوری ظاهر شود که انگار همه چیز درباره آخرین فیلم ها و نمایشگاه های هنری می داند، اما همه اینها یک ژست است (= او تظاهر می کند و این درست نیست).

  • Does this defendant really pose a threat to the community?


    آیا این متهم واقعاً تهدیدی برای جامعه است؟

  • Joanna poses the question How do we accomplish these goals?


    جوانا این سوال را مطرح می کند که چگونه به این اهداف برسیم؟

  • We all posed for our photographs in front of the Lincoln Memorial.


    همه ما برای عکس هایمان در مقابل بنای یادبود لینکلن ژست گرفتیم.

  • The detective posed as a sailor to try to catch the smugglers.


    کارآگاه به عنوان یک ملوان ظاهر شد تا قاچاقچیان را دستگیر کند.

  • Can you hold that pose?


    آیا می توانید آن ژست را نگه دارید؟

synonyms - مترادف
  • posture


    وضعیت بدن

  • poise


    متانت

  • stance


    حالت


  • موقعیت

  • bearing


    یاتاقان

  • positure


    وضعیت


  • نگرش

  • carriage


    کالسکه


  • ایستگاه


  • موقعیت بدن

  • way of sitting


    روش نشستن


  • نحوه ایستادن

  • deportment


    تبعید

  • gait


    راه رفتن


  • حضور

  • air


    هوا


  • شیوه


  • جنبه


  • ایستادن


  • محفظه

  • comportment


    وضع

  • disposition


    رفتار انگلستان

  • demeanourUK


    رفتار ایالات متحده

  • demeanorUS


    مین

  • mien


antonyms - متضاد
  • honesty


    صداقت


  • جنبش


  • واقعیت


  • حقیقت


  • شخصیت


  • بازگشت

  • truthfulness


    عقب


  • باز بودن

  • rear


    HonourUK

  • openness


    افتخار ایالات متحده

  • honourUK


    راست بودن

  • honorUS


    رک گویی

  • uprightness


    فروتنی

  • frankness


    نرمی

  • humility


    واقعی بودن

  • meekness


    بتن

  • realness


    عدم شباهت


  • تفاوت

  • dissimilarity


    بی شباهت


  • unlikeness


لغت پیشنهادی

bemusement

لغت پیشنهادی

wronged

لغت پیشنهادی

bogeyed