occasion
occasion - مناسبت
noun - اسم
UK :
US :
گاه به گاه
زمانی که اتفاقی می افتد
زمان مناسب یا مساعد
یک رویداد یا مراسم مهم اجتماعی
یک علت یا دلیل
باعث چیزی شدن
a particular time especially when something happens or has happened
یک زمان خاص، به خصوص زمانی که چیزی اتفاق می افتد یا اتفاق افتاده است
یک رویداد خاص یا رسمی
فرصت یا دلیلی برای انجام کاری یا اتفاقی
گاهی اوقات، اما نه اغلب
زمان خاصی که اتفاقی می افتد
a particular time when something happens
یک دلیل یا علت
خیلی مناسبت بود همه رجال محلی آنجا بودند، با بهترین لباسهایشان.
من قصد ندارم آن را دنبال کنم، زیرا فرصتی برای انجام این کار در فرصتی دیگر خواهیم داشت.
روز شکرگزاری یک مناسبت واقعا بزرگ در ایالات متحده است.
شاهد گفت که در هر دو مورد متوجه دیویس به دلیل خالکوبی شدید بازوهای او شد.
من بارها به او پیشنهاد داده ام که حرکت کند، اما او هرگز توجهی نمی کند.
آزمودنیهای کنترل، قرصهای پلاسبو یا اکسید لوپرامید دریافت نکردند، اما در یک مورد تحت یک سری اندازهگیریهای یکسان قرار گرفتند.
The control subjects did not receive either placebo or loperamide oxide tablets but underwent an identical series of measurements on one occasion.
در یک مورد، آنا هنگام خرید با دوستانش غش کرد.
او قبلاً با زاهد ملاقات کرده بود.
یادم می آید که مایکل چندین بار در اتاق شما خوابیده بود و مامان از آن خبر نداشت.
او چهار بطری از بهترین شامپاین خود را برای یک موقعیت خاص ذخیره می کرد.
ماه آینده سالگرد ازدواج ما است و ما برای جشن گرفتن این مناسبت جشنی داریم.
من بیرون رفتم و فقط به مناسبت یک لباس جدید خریدم.
من فقط یک بار او را قبل از اینکه فیلم ما را دور هم جمع کند ملاقات کرده بودم، اما این موقعیت را خوب به خاطر دارم.
هر چالش جدید همه منابع ارتباطی را در معرض آزمایش قرار می دهد و بیشتر راه حل ها متعلق به موقعیت هستند.
Every new challenge puts all the resources of the communicator to the test and most solutions belong to the occasion.
همانطور که من می گویم، این گروه کر است که اغلب به این مناسبت نمی رسد.
این یک موقعیت مفید برای گردش به بازدید از حفاری Casterton بود.
در این / آن مناسبت
من چندین بار با او ملاقات کرده ام.
آنها در دو نوبت جداگانه با هم دیده شده اند.
یک بار در نیمه های شب با من تماس گرفت.
فقط در موارد نادری به صورت اجتماعی بیرون می روم.
من می توانم موارد بسیار کمی را به خاطر بیاورم که او مجبور شد به دلیل بیماری لغو کند.
او از این فرصت برای اعلام کاهش بیشتر مالیات استفاده کرد.
من بارها گفته ام که چه گزینه هایی باز هستند.
هری بارها و بارها به این موضوع اشاره کرده است.
یک مناسبت بزرگ / به یاد ماندنی / شاد / مهم
هر وعده غذایی را به یک موقعیت خاص تبدیل کنید.
آنها این مناسبت را با یک کنسرت در فضای باز جشن گرفتند.
عروسی آنها بسیار مناسب بود.
ما از شما انتظار داریم که برای این مناسبت لباس بپوشید.
این ساعت به مناسبت بازنشستگی به وی اهدا شد.
به مناسبت چهلمین سالگرد تولدشان برایشان آرزوی خیر دارم.
این باید فرصتی برای شادی می بود، اما او نمی توانست هیچ شادی واقعی را احساس کند.
این کارگاه ها فرصتی برای صحبت در مورد هنر فراهم می کند.
این زمان برای جزئیات نیست، بلکه فرصتی برای چشم انداز است.
جشنواره ها فرصتی برای جشن های بزرگ بودند.
اگر فرصتی پیش بیاید، در مورد آن با او صحبت خواهم کرد (= اگر فرصتی پیدا کنم).
من اخیراً فرصتی برای ملاقات با او نداشته ام.
او در شغل جدیدش فرصت زیادی برای صحبت فرانسوی ندارد.
مرگ او به مناسبت شورش های دسته جمعی بود.
هنر در اینجا فرصتی برای آموزش و سرگرمی است.
من حاضرم در این مورد به دادگاه مراجعه کنم اگر مناسبتی پیش بیاید (= در صورت لزوم).
او در مواردی شناخته شده است که عصبانیت خود را از دست می دهد.
شمع های روی میز به شب حس مناسبت می بخشید.
من چندین بار در آنجا اقامت داشته ام.
این اولین مورد از بسیاری از چنین مناسبت ها بود.
به همین مناسبت، همانطور که اتفاق می افتد، موتور بلافاصله روشن شد.
امر
رویداد
تابع
جشن
gathering
جمع آوری
bash
ضربه شدید
مراسم
انجام دادن
happening
اتفاق می افتد
مهمانی - جشن
thrash
کوبیدن پی در پی
تجربه
jolly
با نشاط
lig
lig
beanfeast
جشن باقلا
beano
لوبیا
bunfight
بند جنگ
رویداد اجتماعی
مناسبت اجتماعی
get-together
با هم بودن
knees-up
زانو به بالا
rave-up
هیاهو
fete
فوران
blowout
پذیرایی
reception
مجلس رقص
gala
شام
shindig
انفجار
soiree
جابجایی
blast
jamboree
festivity
misfortune
بد شانسی
nonevent
بدون رویداد
شکست
disappointment
ناامیدی
flop
فلاپ
dud
احمق
washout
شستشو
fiasco
شکست مفتضحانه
clunker
کهنه، قدیمی
non-event