heavily
heavily - به شدت
adverb - قید
UK :
US :
در مقادیر زیاد، به میزان زیاد یا با شدت زیاد
if you do or say something heavily you do it slowly and with a lot of effort especially because you are sad or bored
اگر کاری را به شدت انجام می دهید یا می گویید، آن را به آرامی و با تلاش زیاد انجام می دهید، مخصوصاً به این دلیل که غمگین یا بی حوصله هستید.
تا حد زیادی
با نیرو، یا به روشی که برای حرکت یا بلند کردن نیاز به تلاش زیادی دارد
به گونه ای که پذیرش یا مقابله با آن دشوار است
به صورت قوی، ضخیم یا جامد
تا حد زیادی یا با مقدار یا نیروی زیاد
زیاد یا تا حد زیادی
تمام روز باران شدیدی می بارید.
The people in that car had all been drinking heavily and one of the passengers in the car had passed out.
سرنشینان آن ماشین همگی به شدت مشروب خورده بودند و یکی از سرنشینان ماشین از حال رفته بود.
50 خانه در این طوفان به شدت آسیب دیدند.
نرم افزار ما به شدت وابسته به تاریخ است.
منطقه جنوبی به شدت به گردشگری وابسته است.
جو به مدت هشت ساعت سخت خوابید.
Upper classes are often heavily loaded with current world affairs and the complicated workings of the United Nations and its agencies.
طبقات بالا اغلب مملو از مسائل جاری جهان و کار پیچیده سازمان ملل متحد و آژانس های آن هستند.
The success of such programmes depends heavily on how much part their recipients have in their design and execution.
موفقیت چنین برنامه هایی بستگی زیادی به این دارد که گیرندگان آنها چه سهمی در طراحی و اجرای آنها دارند.
مهم است که بدانیم آیا این به شدت بر فقرا تأثیر خواهد گذاشت یا خیر.
In too many instances in the past the interests of beauty have been heavily outweighed by commercial considerations.
در بسیاری از موارد در گذشته، علایق زیبایی به شدت تحت تأثیر ملاحظات تجاری قرار گرفته است.
هوا به شدت آلوده است.
The need to understand design is often heavily stressed during conversations or articles about desktop publishing.
نیاز به درک طراحی اغلب در طول مکالمات یا مقالات در مورد انتشار دسکتاپ به شدت تاکید می شود.
It was raining heavily.
باران شدیدی می بارید.
زیاد نوشیدنی
خونریزی شدید
مشمول مالیات سنگین شود
پلیس به شدت مسلح (= حمل سلاح زیاد)
یک زن به شدت باردار (= کسی که بچه اش تقریباً آماده به دنیا آمدن است)
هر دو به شدت درگیر سیاست هستند.
او به شدت به پدر و مادرش متکی است.
او در مطبوعات به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
موسیقی آنها به شدت تحت تأثیر هوی متال و پانک راک است.
دو شرکت سوئدی سرمایه گذاری زیادی در تجارت انرژی روسیه انجام دادند.
These companies depend heavily on government support.
این شرکت ها به شدت به حمایت دولت وابسته هستند.
اقتصاد این کشور به شدت به سرمایه گذاری و کمک های خارجی وابسته است.
این کتاب به شدت از مطالعات موردی در اتیوپی استفاده می کند.
او به شدت روی زمین افتاد.
او اکنون به شدت نفس میکشید.
He was snoring heavily.
به شدت خروپف می کرد.
He sighed heavily.
آه سنگینی کشید.
سکوت به شدت در اتاق آویزان بود.
بار گناه بر ذهنش سنگینی می کرد.
یک ون پر بار
ماشین در راه خانه با بار سنگینی بود.
تروریست ها به شدت مسلح هستند.
محوطه به شدت محافظت می شود.
او به شدت درگیر پروژه است.
یک کامیون با بار سنگین
به شدت روی پشتش افتاد.
یک زن به شدت باردار
خبری که دریافت کرده بود بر او سنگینی کرد (= او را نگران کرد).
او مردی با هیکل (= بزرگ و قوی) است.
به شدت مسلح
ponderously
به شدت
heftily
سنگین
weightily
متراکم
densely
دست و پا گیر
cumbersomely
سربی
cumbrously
بطور قابل ملاحظه ای
burdensomely
به سختی
leadenly
طاقت فرسا ایالات متحده
substantially
به زحمت
arduously
طاقت فرسا
gruelinglyUS
طاقت فرسا انگلستان
strenuously
خسته کننده
laboriously
به ندرت
exhaustingly
چالش برانگیز
gruellinglyUK
دردسرساز
tiringly
دقیقا
toilsomely
مطالبه گرانه
onerously
دردناک
tiresomely
مالیاتی
difficultly
با تلاش
به طرز وحشتناکی
challengingly
troublesomely
exactingly
demandingly
painfully
taxingly
rigorously
tryingly
wearisomely
formidably