armed

base info - اطلاعات اولیه

armed - مسلح

adjective - صفت

/ɑːrmd/

UK :

/ɑːmd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [armed] در گوگل
description - توضیح
  • carrying weapons, especially a gun


    حمل سلاح مخصوصا تفنگ


  • داشتن دانش، مهارت یا تجهیزات مورد نیاز برای انجام کاری

  • using or carrying weapons


    استفاده یا حمل سلاح

  • carrying many weapons


    حمل سلاح های فراوان

  • having the stated number or type of arms


    داشتن تعداد یا نوع بازوهای اعلام شده


  • اگر به چیزی مسلح هستید، چیزی را می شناسید یا به آن دسترسی دارید که می تواند برای شما مفید باشد

  • The two men may be armed and should not be approached by members of the public.


    این دو مرد ممکن است مسلح باشند و مردم نباید به آنها نزدیک شوند.

  • Nor was government aid to the landlord restricted to armed assistance.


    کمک های دولتی به صاحبخانه نیز محدود به کمک های مسلحانه نبود.

  • These Protocols restated, and in several important respects developed, the laws of armed conflict.


    این پروتکل ها قوانین مربوط به درگیری های مسلحانه را مجدداً بیان کردند و از چندین جنبه مهم آن را توسعه دادند.

  • And with the police and most of the armed forces behind me I was able to stop Ngune from seizing power.


    و با پشت سر گذاشتن پلیس و اکثر نیروهای مسلح، توانستم نگونه را از به دست گرفتن قدرت بازدارم.

  • Soon after the coup, Reza Khan became minister of war and defacto commander in chief of the armed forces.


    بلافاصله پس از کودتا، رضاخان وزیر جنگ و فرمانده کل نیروهای مسلح شد.

  • Aspects of the revolt gave further illustration of the unreliable loyalty of sections of the armed forces.


    جنبه‌های این شورش، وفاداری غیرقابل اعتماد بخش‌هایی از نیروهای مسلح را نشان می‌دهد.

  • Over £60,000 worth of jewellery has been stolen by an armed gang in north London.


    جواهراتی به ارزش بیش از 60 هزار پوند توسط یک باند مسلح در شمال لندن به سرقت رفت.

  • The prisoners were kept under armed guard.


    زندانیان تحت گارد مسلح نگهداری می شدند.

  • He says he was captured by armed police and was probably planning an armed robbery.


    او می گوید توسط پلیس مسلح دستگیر شده و احتمالاً قصد یک سرقت مسلحانه را داشت.

  • a group of heavily armed soldiers


    گروهی از سربازان به شدت مسلح

example - مثال
  • an armed robbery


    یک سرقت مسلحانه


  • درگیری مسلحانه بین المللی (= جنگ)

  • Guerrillas have pledged to intensify the armed struggle against the new government.


    چریک ها متعهد شده اند که مبارزه مسلحانه علیه دولت جدید را تشدید کنند.

  • The man is armed and dangerous.


    مرد مسلح و خطرناک است.

  • armed guards/police


    گارد/پلیس مسلح

  • Police were heavily armed.


    پلیس به شدت مسلح بود.

  • He was armed with a rifle.


    او به یک تفنگ مسلح بود.

  • He chased an armed robber away from his store.


    او یک سارق مسلح را از مغازه اش تعقیب کرد.

  • He was armed with all the facts.


    او با تمام حقایق مسلح بود.

  • I sat down by the lake armed with a pair of binoculars.


    با یک دوربین دوچشمی در کنار دریاچه نشستم.


  • درگیری های مسلحانه

  • These men are armed and dangerous and should not be approached.


    این مردان مسلح و خطرناک هستند و نباید به آنها نزدیک شد.

  • The gunman was reported as being armed to the teeth and equipped with both a rifle and a pistol.


    گزارش شده است که فرد مسلح تا دندان مسلح بوده و به تفنگ و تپانچه مجهز بوده است.

  • a one-armed person


    یک فرد یک دست

  • armed guards


    نگهبانان مسلح

  • armed robbery


    سرقت مسلحانه

  • Kids should be armed with the facts about the disease.


    بچه ها باید با حقایق مربوط به این بیماری مسلح شوند.

synonyms - مترادف
  • provided


    ارائه شده است

  • supplied


    عرضه شده است

  • furnished


    مبله شده

  • outfitted


    مجهز شده

  • accoutered


    حساب شده

  • primed


    آماده شده

  • arrayed


    آرایه شده است

  • fortified


    مستحکم

  • prepared


    مجهز بودن

  • equipped


    آماده


  • متعهد شده است

  • accoutred


    محافظت می شود

  • guarded


    حفاظت شده

  • protected


    تقویت شده است

  • strengthened


    ساعد دار

  • forearmed


    کمربندی

  • girded


    لود شده

  • loaded


    بسته بندی

  • packing


    فولادی

  • steeled


    حمل سلاح

  • carrying weapons


    تعبیه شده

  • fitted out


    در بازوها

  • in arms


    زیر بغل

  • under arms


    تقلب شده

  • rigged out


    ابزار شده

  • tooled up


    منصوب

  • appointed


    اجرا شد

  • implemented


    آماده شد

  • readied


    نصب شده

  • fitted


    برپایی


antonyms - متضاد
  • unarmed


    غیر مسلح

  • unfurnished


    بدون مبله

  • stripped


    برهنه شده

  • bare


    برهنه

لغت پیشنهادی

fury

لغت پیشنهادی

bumbershoot

لغت پیشنهادی

ensign