north

base info - اطلاعات اولیه

north - شمال

noun - اسم

/nɔːrθ/

UK :

/nɔːθ/

US :

family - خانواده
northerner
شمالی
north
شمال
northerly
به شمال
northern
شمالی ترین
northbound
به سمت شمال
northernmost
---
northward
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [north] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Which way is north?


    کدام سمت شمال است؟

  • cold winds coming from the north


    بادهای سردی که از شمال می آید

  • Mount Kenya is to the north of (= further north than) Nairobi.


    کوه کنیا در شمال (= شمال‌تر از) نایروبی است.

  • views of distant mountains to north and south


    نمایی از کوه های دوردست شمال و جنوب

  • birds migrating from the north


    پرندگانی که از شمال مهاجرت می کنند

  • Houses are less expensive in the North (= of England) than in the South.


    خانه ها در شمال (= انگلستان) ارزان تر از جنوب هستند.

  • They wanted to escape the cold of the north.


    می خواستند از سرمای شمال فرار کنند.

  • The main road ran across the north of the island.


    جاده اصلی از شمال جزیره عبور می کرد.

  • There's been a severe earthquake in the north of the country.


    زلزله شدیدی در شمال کشور رخ داد.

  • Edinburgh was called the Athens of the North.


    ادینبورگ را آتن شمال می نامیدند.

  • Some delegates from Virginia voted to join the North.


    برخی از نمایندگان ویرجینیا به پیوستن به شمال رای دادند.

  • The North refused to commit itself to safeguarding species diversity.


    شمال حاضر نشد خود را متعهد به حفاظت از تنوع گونه ها کند.

  • The points of the compass are north south east and west.


    نقاط قطب نما شمال، جنوب، شرق و غرب است.

  • The landscape is more mountainous in the north (of the country).


    مناظر در شمال (کشور) بیشتر کوهستانی است.

  • Cambridge is/lies to the north of London.


    کمبریج در شمال لندن واقع شده است.

  • a north-facing window


    یک پنجره رو به شمال

  • The North defeated the South in the American Civil War.


    شمال در جنگ داخلی آمریکا، جنوب را شکست داد.

  • North America/Africa


    آمریکای شمالی / آفریقا

  • the north coast of Iceland


    ساحل شمالی ایسلند

  • Our farm is a few miles north of the village.


    مزرعه ما چند مایلی شمال روستا است.

  • A vicious north wind was blowing.


    باد شدید شمالی می وزید.

  • Go due (= directly) north for two miles.


    دو مایل به موعد (= مستقیم) به شمال بروید.

  • The garden faces north and doesn't get much sun in the winter.


    باغ رو به شمال است و در زمستان زیاد آفتاب نمی گیرد.

  • I live in London, but my relatives live up north in Manchester.


    من در لندن زندگی می کنم، اما اقوام من در شمال، در منچستر زندگی می کنند.

  • Ken grew up in Mississippi but settled in the North after college.


    کن در می سی سی پی بزرگ شد اما پس از کالج در شمال ساکن شد.

  • Tom lives in the northern part of the state.


    تام در بخش شمالی ایالت زندگی می کند.


  • ساحل شمالی

  • She lives about forty miles north of here.


    او حدود چهل مایلی شمال اینجا زندگی می کند.

  • The company's market cap is now north of $160 billion.


    ارزش بازار این شرکت در حال حاضر 160 میلیارد دلار است.

synonyms - مترادف
  • northward


    به سمت شمال

  • northerly


    شمالی

  • northwardly


    شمال

  • northwards


    بالا

  • northly


    در جهت شمالی

  • up


    به سمت قطب شمال


  • in a northerly direction



antonyms - متضاد

  • جنوب

  • southwards


    به سمت جنوب

  • southward


  • southwardly



لغت پیشنهادی

deadlocked

لغت پیشنهادی

save

لغت پیشنهادی

seated