northern
northern - شمالی
adjective - صفت
UK :
US :
شمالی
به شمال
شمالی ترین
به سمت شمال
---
در یا از شمال یک کشور یا منطقه
در یا از قسمت شمالی یک منطقه
این صدا و لهجه شمالی اش بود.
Mr Hattersley, in Darlington to meet Labour's northern candidates, said he would make extra police manpower a top priority.
آقای هاترسلی در دارلینگتون برای دیدار با نامزدهای شمالی حزب کارگر گفت که نیروی انسانی اضافی پلیس را در اولویت قرار خواهد داد.
Alongside these individual contributions, Gloucester's northern connection also provided the muscle behind his coup.
در کنار این مشارکت های فردی، ارتباط شمالی گلاستر نیز عضله پشت کودتای او را فراهم کرد.
It is in the north that Richard's power was greatest and he is now usually regarded as a northern figure.
در شمال است که قدرت ریچارد بیشتر بود و او اکنون معمولاً به عنوان یک شخصیت شمالی در نظر گرفته می شود.
This would help ensure the poorer countries did not repeat the environmental mistakes of the northern hemisphere as they pursued economic development.
این کمک می کند تا اطمینان حاصل شود که کشورهای فقیرتر اشتباهات زیست محیطی نیمکره شمالی را در حالی که به دنبال توسعه اقتصادی هستند، تکرار نخواهند کرد.
northern Maryland
مریلند شمالی
By the twentieth century it was still active maintaining a theological school at Nisibis in northern Mesopotamia.
در قرن بیستم، هنوز فعال بود و مدرسه الهیاتی در نیسیبیس در شمال بین النهرین داشت.
این هم مثل اشراف استانی ولایات شمالی، اشراف کارگری بود.
سیوداد خوارز، در مرز با تگزاس در ایالت شمالی چیهواهوا.
boreal
شمالی
polar
قطبی
northerly
هایپربوری
hyperborean
قطب شمال
arctic
به سمت شمال
northward
شمال
سپنتریون
septentrion
هفتگانه
septentrional
زیر قطبی
northly
بور
northwardly
شمالی ترین
Arctic
هایپربورئال
subarctic
به شمال
borean
منجمد
northmost
سرد
hyperboreal
شمال دور
northbound
دور قطبی
frozen
قطب جنوب
circumpolar
Antarctic
austral
استرالیایی
meridional
نصف النهار
جنوبی