pole
pole - قطب
noun - اسم
UK :
US :
a long stick or post usually made of wood or metal often set upright in the ground to support something
چوب یا میله بلند که معمولاً از چوب یا فلز ساخته می شود و اغلب به صورت عمودی روی زمین قرار می گیرد تا چیزی را نگه دارد
شمالی ترین یا جنوبی ترین نقطه یک سیاره، به ویژه زمین
یکی از دو موقعیت، ایده یا نظری که کاملاً متضاد یکدیگر هستند
یکی از دو نقطه در انتهای آهنربا که قدرت آن قوی ترین است
یکی از دو نقطه ای که می توان سیم ها را به باتری وصل کرد تا از برق آن استفاده کند
برای هل دادن یک قایق در آب با استفاده از یک تیرک
کسی از لهستان
یک چوب بلند و نازک از چوب یا فلز که اغلب در حالت ایستاده در زمین برای نگه داشتن چیزها استفاده می شود
either of the two points at the most northern and most southern ends of the earth around which the earth turns
یکی از دو نقطه در شمالی ترین و جنوبی ترین انتهای زمین که زمین به دور آن می چرخد
one of the ends of a magnet (= an object that both attracts and pushes away iron and steel objects) where the magnetic force is strongest
یکی از انتهای آهنربا (= جسمی که هم اجسام آهنی و فولادی را جذب می کند و هم دور می کند) که در آن نیروی مغناطیسی قوی ترین است.
one of the two points on a battery (= a device that produces electricity) where a connection can be made in an electrical circuit. One point is negative and the other positive
یکی از دو نقطه روی باتری (= وسیله ای که برق تولید می کند) که در آن می توان در یک مدار الکتریکی اتصال برقرار کرد. یک نکته منفی و دیگری مثبت است
one of the two points at which a straight line through the centre of a circle cuts the surface of a sphere (= a ball-shaped object)
یکی از دو نقطه ای که در آن یک خط مستقیم از مرکز یک دایره، سطح یک کره (= جسم توپی شکل) را قطع می کند.
نقطه ثابتی که سایر نقاط یا خطوط به آن اشاره دارند
یا از دو نظر، موقعیت یا کیفیت کاملاً متضاد یا متفاوت
فردی از لهستان
یک قطعه چوبی یا فلزی دراز و معمولا گرد که اغلب برای حمایت از چیزی استفاده می شود
either of the two points at the most northern and most southern ends of the earth or another planet around which the planet turns
یکی از دو نقطه در شمالی ترین و جنوبی ترین انتهای زمین یا سیاره دیگری که سیاره به دور آن می چرخد.
either of the two ends of a magnet or two parts of a battery (= device that produces electricity) which have opposite charges
یکی از دو سر آهنربا یا دو قسمت باتری (= وسیله ای که برق تولید می کند) که بارهای مخالف دارند.
Chain mail was made first by coiling links around a pole and then fully constructed by interlinking.
پست های زنجیره ای ابتدا با پیچیدن حلقه ها در اطراف یک قطب ساخته شد و سپس به طور کامل با اتصال به یکدیگر ساخته شد.
یک تیر ماهیگیری
یک میله پرچم
الکسی کتش را از روی تیرک فانوس بیرون کشید.
در یک قطب بحث حفظ آزادی های شخصی و در قطب دیگر کاهش جرم و جنایت است.
میله پایک با دسته های D شکل برای دسترسی قربانی گسترش یافته است.
They begin to go through motions of dancing, holding on to the steel poles that support the ceiling jerking mechanically.
آنها شروع به رقصیدن می کنند، به تیرهای فولادی که سقف را نگه می دارند نگه می دارند و به صورت مکانیکی تکان می خورند.
آنها خروسه زدن روی تیرهای تلگراف را دوست دارند.
The top of the pole had been severed, and his hat had fallen out of sight into the space below the staging.
بالای تیرک جدا شده بود و کلاهش از جلوی چشمانش در فضای زیر صحنه افتاده بود.
اکسپدیشن آموندسن اولین کسی بود که به قطب رسید.
پسر دیگر در اطراف خانه قدم زد و با یک تیرک ضخیم دیوارها را به هم زد.
وقتی به پایین نگاه کرد احساس کرد که پاهای خودش مثل دو میله در لجن نرم گیر کرده است.
یک میله چادر
یک چوب اسکی
یک میله پرده
قطب شمال / جنوب
نصف النهار یک خط خیالی است که از قطبی به قطب دیگر کشیده شده است.
قطب مغناطیسی شمال در غرب قطب شمال جغرافیایی قرار دارد.
نظرات آنها در قطب های مخالف بحث بود.
سازش هنری بین قطب های انتزاع و بازنمایی
دوستان خودش قطبی جدا از او بودند.
از نظر خلق و خو، او و خواهرش قطبی از هم هستند.
من شخصاً با یک میله ده فوتی به او یا تجارتش دست نمی زدم.
پونت قایقی است که با فشار دادن یک تیرک بلند به کف رودخانه حرکت میکنید.
روی چوب های اسکی ایستادم و به پایین آمدن او از شیب نگاه کردم.
میله های چادر از آلومینیوم ساخته شده اند
یک تیر ماهیگیری
یک تیر تلگراف/برق
پرچمی از یک تیر 40 فوتی به اهتزاز درآمد.
اکثر ماهواره های هواشناسی بر فراز استوا مستقر هستند یا بر فراز قطب ها حرکت می کنند.
مثل قطب ها دفع می کنند و بر خلاف قطب ها جذب می کنند.
The lightning strike created a magnetic field similar to that which exists between the north and south poles of a magnet.
برخورد صاعقه یک میدان مغناطیسی شبیه به میدان مغناطیسی ایجاد کرد که بین قطب شمال و جنوب آهنربا وجود دارد.
سیمی از ساعت به یکی از قطب های باتری کشیده شد.
قطب ها و قطب ها جفت می آیند.
در مختصات قطبی مبدأ اغلب قطب نامیده می شود.
ممکن است تصور شود که این دو مرد نماینده قطب های مخالف ایدئولوژی اقتصادی هستند.
یک تیر تلفن
extremity
حد نهایی
مفرط
antipode
آنتی پاد
حد
مقابل
ارتفاع
zenith
اوج
pinnacle
راس
apex
بالا
بیشترین
maximum
acme
acme
به اوج رسیدن
climax
نهایی
پایان
عمق
apogee
به کمال رساندن
سمت القدم
consummation
سقف
nadir
حاشیه، غیرمتمرکز
خلاصه
تاج
مرز
utmost
اضافی
epitome
حالت مطلوب
crest
اوج گیری
بی نظمی
excess
تاج پادشاهی
optimum
culmination
inordinancy
crown
hindrance
مانع
جراحت